محبوبه نجفخانی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به اینکه در این شرایط و اوضاع و احوال اقتصادی نمیتوان از خانوادهها انتظار داشت کتاب بخرند، اشاره و بیان کرد: در کشورهای خارجی هم، ناشران از خانوادهها، چنین انتظاری ندارند و فروششان به کتابخانههای مدارس و کتابخانههای عمومی است. تعداد اندکی از خانوادهها هم کتاب تهیه میکنند و پس از خواندن، کتابهاشان را میفروشند یا در اختیار کتابخانه مدرسهشان یا بچههای دیگر میگذارند.
به گفته مترجم «جودی دمدمی»، در کشورهای توسعهیافته، ساعت کتابخوانی وجود دارد و بخشی از نمره و امتیاز بچهها در درس ادبیات به کتابخوانی ربط پیدا میکند. به همینخاطر است که در این کشورها، کتاب خوانده و کهنه میشود. طبیعی است که وزارت آموزش و پرورش، شهرداریها و ناشران دولتی میتوانند فارغ از نگاه سلیقهای و ایدئولوژیک به انتخاب کتابهای جذاب برای بچهها و تجهیز کتابخانهها با آن بپردازند.
نجفخانی، نبود قانون کپیرایت را یکی از مشکلات جدی نشر ما دانست و افزود: شما به انبوه ناشرانی که در نمایشگاه حضور دارند نگاه کنید؟ از بین این همه ناشر به چند نشر فعال و حرفهای میتوان اشاره کرد. در صورتیکه اوضاع نشر کشورهای دیگر به این شکل و حالت نیست. یک سری ناشر حرفهای وجود دارند که سالهاست در این زمینه فعالاند. اما چون ما قانون کپیرایت نداریم، هر روز به تعداد ناشرانی که از روی دست هم کپی میکنند اضافه میشود.
به گفته مترجم مجموعه «نامههای فلیکس»، یک تعداد ناشر حرفهای و فعال در ایران وجود دارند که با سختی و زحمت، کتابها را انتخاب و برایشان بازاریابی میکنند. آنسوی جریان هم انبوهی از ناشران بهخط شدهاند تا فقط جملهها را پس و پیش و طرح جلد پرزرق و برقی انتخاب کنند. به همینجهت، آنچه امروز با آن روبهروییم «فاجعه ترجمه» است.
نجفخانی به اینکه کتاب خوب، چه تالیف باشد چه ترجمه، راه خود را پیدا میکند، اشاره کرد گفت: آرمان آرین، فضای ذهنی بچهها را میشناسد و در رمانها و داستانهای خود از ساختار گیم بهره میبرد. این در حالی است که بعضی نویسندگان و مترجمان ما، همچنان از زندگی در روستا مینویسند و کودکی و نوجوانی خود را روایت میکنند. البته با این نکته موافقم که ما مترجمها، دست به انتخابهایی میزنیم که تنها به فرهنگ و آداب و رسوم یک کشور خاص تعلق ندارند و به یک دغدغه جهانی پرداختهاند. برای مثال در مجموعه «جودی دمدمی» به داستانی با عنوان «جودی دنیا را نجات میدهد» برمیخوریم که در آن به مسئله بازیافت توجه شده یا در «مدرسه عجیب و غریب» با معلم هنری آشنا میشویم که به بچهها میگوید هیچ چیز خود را دور نریزید؛ ما میتوانیم با همه دورریختنیها، کاردستی بسازیم و کار هنری کنیم و نمایشگاه بگذاریم. سوال من این است که واقعاً چند درصد معلمهای هنر ما اینگونه رفتار میکنند؟
نظر شما