به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نیما بهاروندی: شهر فلسفه ایران روز دوشنبه اول اردیبهشتماه سال جاری میزبان نشست نقد و بررسی کتاب «همبستگی انسانی در پرتو نظریات و روایات» بود. در این نشست، علاوه بر «مرتضی نوری» نگارنده کتاب و پژوهشگر فلسفه، مصطفی ملکیان استاد فلسفه، و محمدرضا اسمخانی پژوهشگر فلسفه علم، حضور داشتند. این نشست به بهانه انتشار کتاب جدید مرتضی نوری با عنوان کامل «همبستگی انسانی در پرتو نظریه و روایات: بازخوانی پراگماتیستی ریچارد رورتی از بنیانها و آرمانهای روشنگری» برگزار شد.
دفاع عملگرایانه از آرمانهای روشنگری
در بخش آغازین نشست، مرتضی نوری، پژوهشگر فلسفه و نویسنده کتاب حاضر، به معرفی و ارائه مختصری از اثر خود پرداخت. او هدف کتاب را بازخوانی دفاع عملگرایانه (پراگماتیستی) «ریچارد رورتی»، فیلسوف معاصر آمریکایی، از آرمانهای روشنگری معرفی کرد و گفت: جنبش روشنگری از همان ابتدا مخالفان و معارضانی مانند «یوهان گوتفرید هردر» و «هانس گئورگ هامان» داشت. آنها معتقد بودند روشنگری با وجود اینکه آرمانهای «آزادی، برابری و برادری» را ترویج میدهد، اما در لایههای زیرین خود نوعی استبداد را پنهان کرده است.
نوری افزود: به نظر منتقدان روشنگری، این جنبش چیزی شبیه به کوه یخ شناور است. در باطن این اندیشه چیزی جز نابودی فرهنگهای متفاوت و همگونسازی آنها، نیست. در دوران معاصر، فیلسوفانی مانند نیچه، هایدگر و مکتب پست مدرنیسم، دنبالهروی نگاه ضدروشنگری بودند.
نوری اشارهای به جریان مدافع روشنگری در دوران معاصر داشت و گفت: هابرماس از مدافعان روشنگری در عصر ما به حساب میآید. هابرماس معتقد است روشنگری عقلانیتی را پایهگذاری کرد که با وجود کاستیهایش، همواره در حال اصلاح خود است. هابرماس نشان داد بسیاری از نقدها به روشنگری، از جمله نقدهای «میشل فوکو»، در باطن خود، نقد روشنگری بهوسیله روشنگری است. در واقع بسیاری از نقدها به جریان روشنگری، خود ذیل آرمانهای روشنگری قرار میگیرند.
وی در ادامه گفت: دیدگاه ریچارد رورتی درباره روشنگری دیدگاهی منحصر به فرد است. او معتقد است با روشنگری بشر نوعی خوداظهاری متفاوتی نسبت به سایر فرهنگها در رابطه با طبیعت و انسانهای دیگر پیدا میکند. به نظر وی، فلاسفه دوره روشنگری کوشیدند از این آرمان بر پایه رتوریک عقلانیت دفاع کنند.آنها معتقد بودند همه ما انسانها در چیزی به نام عقل با یکدیگر اشتراک داریم.
نوری افزود: فیلسوفان ضدروشنگری در مخالفت با این ایده میگویند هیچ وجهی میان ما انسانها وجود ندارد که از تاریخیت و فرایند اجتماعی شدن در امان باشد. در ذات ما انسانها نوعی تاریخیت نهفته است و نمیتوانیم از آن رهایی یابیم. در صورتی که فیلسوفان و اندیشمندان مدافع روشنگری معتقدند تاریخیت و فرایند اجتماعی شدن، زنگاری بر عقل انسانی انداختهاند. این زنگار باعث واگرایی انسانها شدهاست و روشنگری خواهان زدودن آن از عقل بشری است.
نوری در ادامه به شرح موضع رورتی پرداخت و گفت: به نظر رورتی رتوریک مبتنی بر متافیزیکِ فلاسفه روشنگری، امروزه بیاعتبار شدهاست. به نظر او آرمانهای روشنگری بر اساس یک تاریخی شکل گرفتهاند و وارد فرهنگهای دیگر شدهاند. رورتی میگوید دفاع از متافیزیک روشنگری دیگر ممکن نیست، اما آرمانهای روشنگری همچنان پذیرفتنی است. از جمله این آرمانها، زدودن نگاه سلسلهمراتبی از اندیشه انسانی است.
نوری در پایان گفت: رورتی نگاه خودبرتربین برخی از فیلسوفان روشنگری را ندارد. به نظر او فرهنگهای دیگری که آرمانهای روشنگری را پذیرفتهاند، بر پایه ارزشهای خود از آن دفاع میکنند. نوری همچنان گفت: کتاب به ما به عنوان کشوری که از حاشیه جنبش روشنگری به آن نگاه میکنیم، دید بهتری نسبت به این جنبش میدهد.
امکان یا امتناع عقلانیت مشترک
در بخش دوم نشست، مصطفی ملکیان، استاد و پژوهشگر فلسفه، نقد و نظرات خود را درباره کتاب و دیدگاه رورتی ارائه داد و گفت: کتاب حاضر گزارش دقیقی از نظریات رورتی ارئه میدهد و همچنین در مقام داوری و نقد اندیشه رورتی نیز دیدگاهی منصفانه دارد.
وی افزود: پروژه رورتی چایگزین کردن دفاع عملگرایانه از روشنگری با وسایل و استدلالات متافیزیکی قدما است. به نظر رورتی آرمانهای «آزادی، برابری و برادری» همچنان پذیرفتنی است، اما از استدلالات متافیزیکی و معرفتشناختیای که قدما از آنها بهره میبردند دیگر نمیتوان دفاع کرد. استدلالات یادشده دیگر توان اقناع خود را از دست دادهاند. البته ناپذیرفتنی بودن استدلالات متافیزیکی قدما، به معنی مردود شدن آرمانها و اهداف روشنگری نیست.
ملکیان در ادامه گفت: دفاع عملگرایانه رورتی از روشنگری مدعی است اگر آرمانهای روشنگری توسط جوامع پذیرفته شوند، زندگی آنها حالت بهروزانهتری نسبت به قبل پیدا میکند. طرح پژوهشی او گذر از استدلالات پیشینی (متافیزیکی) به استدلالات پسینی (تجربی) است. به تعبیر سادهتر، او میگوید آرمانهای روشنگری را بپذیرید تا تاثیر آن در بهبود زندگی خود را دریابید.
وی افزود: من قبول دارم اگر پروژه رورتی بتواند موفق شود بسیار بهتر از سایر پروژههاست. زیرا کمتر اختلاف برانگیز است. اما اشکالاتی بر این پروژه وارد است که برای اقناع افرادی مثل من، پاسخ به این اشکالات ضروری است. من برخلاف رورتی و همسو با تامس نیگل معتقدم عقلانیتی مشترک میان تمام انسانها وجود دارد که تختهبند فرهنگ، تاریخ و اجتماع نیست.
ملکیان در ادامه نقدهای خود به پروژه رورتی را طرح کرد و گفت: عقیده او مبنی بر اینکه قدمای روشنگری تنها از علم برای اثبات آرمان روشنگری استفاده کردند، چندان مدعای درستی نیست. اگر مراد از علم، علم تجربی باشد، در علم تجربی ارزشگذاری وجود ندارد. پس مراد از علم صرفاً نمیتواند علم تجربی باشد اما در دیدگاه رورتی، علم تنها به معنی علم تجربی یا Science است. نقد دوم اینکه اگر کسی آرمانهای روشنگری را قبول نداشته باشد، من چگونه میتوانم از اصل آن سه آرمان دفاع کنم؟ آیا تمام انسانها خواهان این سه آرمان هستند؟ اگر اینگونه نباشد اقناع آنها ممکن نیست و فقط میتوان ترغیب کرد.
ملکیان نقد سوم خود به رورتی را اینگونه مطرح کرد و گفت: رورتی معتقد است انسان موجودی کاملاً اجتماعی است و ما بنیاد مشترکی نداریم که پایانبخش نزاعها باشد. این نظر را میپذیرم که ما ساخته دست اجتماعیم، اما از صرف این مسئله بر نمیآید که ما وجه اشتراکی نداریم. شاید جوامعی که برسازندۀ ما هستند خود نیز وجوه اشتراکی داشته باشند. چگونه میتوان گفت برای مثال جامعه چینی با جامعه ایرانی و جامعه عربستانی هیچ وجه اشتراکی ندارند که این وجوه اشتراک در افراد نیز سرریز کرده باشد؟
ملکیان این نقد را اینگونه دامه داد: برساخته جوامع بودن افراد به این معنی نیست که ما اشتراکاتی با یکدیگر نداریم. فرض کنیم که ما واقعاً هیچ اشتراکی با سایرین نداریم، آیا مجبوریم در این وضع بیاشتراکی بمانیم؟ آیا راهی وجود ندارد که بتوان بر این بیاشتراکی غلبه کرد؟ به زبان ساده نوعی جبر اجتماعی در اندیشه رورتی وجود دارد. برای مثال همه ما درجهای از اگوییسم (خودبینی) داریم اما آیا نمیتوانیم این خودبینی را در خود تعدیل کنیم؟ من معتقدم ما میتوانیم خیلی از ویژگیهای طبیعی خود را تعدیل کنیم. گویی رورتی میخواهد بگوید ما وجه اشتراک نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم.
ملکیان افزود: رورتی معتقد است ما زاده بخت و امکانیم، یعنی میتوانستیم جور دیگری باشیم. من معتقدم ما کاملاً زاده بخت نیستیم. من بودن من به تمام مختصاتی که در آن بهدنیا آمدم وابسته است. به نظر من یک سلسله امور وابسته به بخت و امکان است و بعضی دیگر ضروری هستند. از لحاظ فلسفی این تصادفی بودن Contingency)) مدنظر رورتی برای من پذیرفتنی نیست. هیچ چیز جور دیگری نمیتواند باشد و هرچیز همان است که هست. دنیا دنیای ضرورت است.
ملکیان ادامه داد: رورتی معتقد است امور فرازمانی و فرامکانی وجود ندارد. من معتقدم چه این امور وجود داشته باشد چه نداشته باشد، ارتباطی به اینکه میتواند ما را به یکدیگر نزدیک کند یا نه، ندارد. در اندیشه رورتی یک نکته بسیار درست وجود دارد، وی معتقد است هیچ دلیلی اقامه نشده که اگر ما حاق هستی را نشناسیم نمیتوانیم زندگی بهروزانه داشته باشیم. زندگی بهروزانه متوقف بر شناخت و تدقیق در مسائل هستی نیست.
او در پایان گفت: «بودا» اولین کسی است که این دیدگاه را مطرح کرد. وی در ادامه در تایید این گفته، فقراتی از اندیشه بودا نقل میکند. بودا معتقد بود ما برای زندگی خوب به حقیقت کاری نداریم و حقیقت حتی به مولفههای عمل درست نیز منجر نمیشود. رورتی درست میگوید که ما میتوانیم زندگی بهروزانه داشته باشیم بدون اینکه پاسخی برای پرسشهای هستی داشته باشیم.
پروژه دوم روشنگری
در بخش سوم این نشست، محمدرضا اسمخانی، پژوهشگر فلسفه علم، به طرح بحث در رابطه با کتاب و نظریات رورتی پرداخت و گفت: رورتی پراگماتیسم را نوعی اعلام مجدد روشنگری میداند. در اندیشه رورتی، ما باید هنجارهای اخلاقی را تشخیص دهیم و برای تصمیمگیری دست به انتخاب بزنیم. پروژه رورتی در حد روشنگری دوم است. معاصران رورتی پروژه او را پراگماتیسم نیچهای میخوانند زیرا از نیچه الهام گرفته و او را تعدیل کرده است.
اسمخانی در ادامه گفت: رورتی با نیچه سر مباحثی مانند متافیزیک اراده قدرت، ایده ابرانسان و دشمنی او با سیاستهای دموکراتیک مخالفت میورزد. اما بخشهایی مانند: چشماندازگرایی نیچه، ایده خلق خویشتن و ایده استعاره او را در پروژه خود استفاده میکند.
وی افزود: از مهمترین نکات کتاب مقابل هم قرارنهادن رورتی با سایر فیلسوفان و برقراری گفتوگو میان آنهاست. رورتی چرخشهایی در اندیشه خود داشت که نگارنده به خوبی آنها را روایت کرده است؛ یعنی چرخش زبانی، چرخش پراگماتیک و چرخش روایی. مسئله اصلی کتاب این است که چطور میشود به محدودیتهای زمینهگرایانه و تاریخگرایانه انسان که برآمده از تناهی اوست پایبند باشیم در حالی که از پیشفرضهای سنگین متافیزیکی رها شویم. همچنین با موضع استعلایی کانتی وداع کنیم. در عین حال که عناصر یادشده را میپذیریم، چطور میتوانیم درگیر ساخت و پرداخت نظریهای شویم که طفیلی نظریههای موجود نباشد.
اسمخانی در ادامه مواضع انتقادی خود به کتاب را مطرح کرد و گفت: در نزد رورتی و پراگماتیستها، نقش نظریه بسیار کمرنگ است. یکی از پشتوانههای فکری رورتی در کمرنگ کردن نقش نظریه، سنت پراگماتیسم است. در اندیشه پراگماتیسم، علمی کردن فلسفه، اخلاق و سیاست، به معنای مرگ این ساحات است. پشتوانه بعدی این جریان در کمرنگ دانستن نقش نظریه، دائمالتغییر بودن جهان است. مفسر به دلیل همین صیرورت در جهان، نمیتواند ابژهای را مستقل از جهان ابژهها مطالعه کند. از این رو آنها پژوهش را جایگزین نظریه میکنند. به نظر آنها محل اصلی تامل فلسفی پژوهش است. در مکتب عملگرایی، عمل (پرکتیس) بر نظریه تقدم دارد.
او افزود: یکی از انتقادات شکلی به کتاب این است که رورتی در بخشهای اول کتاب نقش خیلی قدرتمندی دارد ولی در بخشهای آخر نقش او کمرنگ و ضعیف میشود. به نظر من با بهرهگیری از اندیشه رورتی میتوان به مسائل آخر کتاب پاسخ داد. در صورتی که نگارنده برای پاسخ به مسائل مطرحشده در پایان کتاب، از «رالز» و مکانیسم تعادل اندیشی او بهره میبرد.
اسمخانی گفت: مسئله اصلی کتاب همبستگی است. نویسنده در این کتاب ضعف نظریه در دیدگاه رورتی را نقد میکند و میکوشد نظریه را احیا کند. در صورتیکه برای این کار، باید پاسخی به رورتی میداد و در ادامه مطرح میکرد که چگونه با مکانیسم تعادل اندیشی میتوان همبستگی را احیا کرد.
او در پایان گفت: در اندیشه رورتی توامان یک وجه شالودهشکنانه و یک وجه برسازنده وجود دارد. کتاب اشارهای به این وجوه نداشت. عناصری مانند امید، امکانیت و رشد در اندیشه رورتی میتوانستند به مفهوم همبستگی مدنظر نویسنده یاری برسانند. در اندیشه او، تنها چیزی که من به آن پاسخگو هستم، دیگری، رنجها و آلام او است. همبستگی بر این اساس، نه بر اساس مفاهیمی مانند نظریه یا عقلانیت، ساخته میشود.
در پایان نشست نگارنده گفت از نقدها و نظرات استادان حاضر استفاده میکند و ترجیح میدهد به جای اینکه به نقدها پاسخ دهد، با این وجود که به آنها اندیشیده است، از آنها بیاموزد. این نشست با پرسش حاضرین از سخرانان، به پایان رسید.
نظر شما