سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ هفته پیش بود که خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا، داستاننویس، مقالهنویس و روزنامهنگار اهل پرو درگذشت. یوسا یکی از رماننویسان و مقالهنویسان بزرگ و معاصر آمریکای جنوبی بود. البته در تمام دنیا شهرت رمانهای او بیشتر از باقی آثارش است. تابهحال چند فیلم سینمایی از روی رمانهای ماریو بارگاس یوسا اقتباس شدهاست که برخی از آنان موفق بودهاند. یوسا در تمام عمر هنریاش برنده جوایز زیادی از جمله جایزه پلانترا و جایزه سروانتس شده بود و سرانجام او بعد از بیست سال نامزدی و ناکامی در کسب جایزه نوبل ادبیات، این جایزه را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرد. در ایران کمتر نمایشنامهای از یوسا به فارسی برگردانده شدهاست و اغلب ایرانیان علاقهمند به او با رمانهایش آشنایی دارند. بهمناسبت انتشار دو نمایشنامه «هزارویک شب» و «اودوسئوس و پنلوپه» از ماریو بارگاس یوسا توسط نشر نی، گفتوگویی با علیرضا شفیعینسب، مترجم این آثار انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
نمایشنامهی «اودوسئوس و پنلوپه» تازهترین اثری است که درنشر نی از ماریو بارگاس یوسا به فارسی برگردانده شده است. چه چیزی شما را جذب ترجمه نمایشنامههای یوسا کرد؟
من از قبل به رمانهای یوسا علاقه داشتم و اتفاقاً او از نویسندگان محبوبم بود، اما هیچیک از نمایشنامههای او به فارسی ترجمه نشده بودند. چند سال پیش، نمایشنامهی «هزارویک شب» را که اقتباسی از چند داستان کلاسیک هزارویک شب است ترجمه کرده و تحویل نشر نی داده بودم. استقبال دوستان در نشر نی انگیزه داد تا سراغ دیگر آثار نمایشی یوسا بروم و دومین انتخابم اثر «اودوسئوس و پنلوپه» بود؛ این نمایشنامه اقتباسی از حماسهی «ادیسه» اثر هومر است.
به نظر شما چه ویژگیای کارهای نمایشی ماریو بارگاس یوسا را از رمانهای او متفاوت میکند و چرا نمایشنامههایش نسبت به رمانها کمتر شناخته شدهاند؟
رمانهای یوسا از نظر روایی و مضمون آنچنان پرمایه هستند که نمایشنامههایش تحتالشعاع آنها قرار گرفتهاند. با این حال، این نمایشنامهها وجه دیگری از نویسندگی یوسا را نشان میدهند که در آن قصهگویی (همانند شهرزاد در «هزارویک شب» یا اودوسئوس در «ادیسه») محور قرار میگیرد. از طریق این آثار میتوان اندیشه یوسا را بهتر شناخت.
می دانیم که ترجمه اصولاً کار دشواری است اما می خواهم بدانم در روند ترجمه این نمایشنامه با چه دشواریهایی مواجه شدید؟
در هر دو اثر (چه «هزارویک شب» و چه «اودوسئوس و پنلوپه») نخستین چالش، انتخاب میان زبان آشنا برای مخاطب ایرانی از یک سو و وفاداری به زبان اصلی از سوی دیگر بود. پس از اتمام ترجمه «اودوسئوس و پنلوپه»، برای تطبیق نثر فارسی، ترجمهی آقای سعید نفیسی از حماسهی «ادیسه» را که معروفترین ترجمهی فارسی این اثر است با دقت بیشتری خواندم تا ساختار و واژگانم بیشتر به آن نزدیک باشد. همین موضوع در ترجمهی «هزارویک شب» هم وجود داشت که برای شکلدهی نثر فارسیاش از هزارویک شبِ عبداللطیف طسوجی بهره گرفتم. چالش دیگر مربوط به «اودوسئوس و پنلوپه» که البته به قبل از ترجمه برمیگردد فراهمکردن متن اصلی بود؛ نه نسخهی الکترونیکی این نمایشنامه در دسترس بود و نه نسخهی چاپشده آن. با کمک دوستانم در اسپانیا توانستیم نسخهای مناسب تهیه کنیم.
علاوه بر ترجمهی آقای نفیسی، به منابع کلاسیک دیگری هم رجوع کردید؟
اصولاً هر مترجمی طی سالها گنجینهی زبانیِ گستردهای به دست میآورد که از مطالعهی پیوستهی آثار کلاسیک و معاصر شکل میگیرد. من نیز همواره کتابهای مختلف میخوانم و همین پسزمینهی زبانی، نثر مرا در ترجمه شکل میدهد؛ اما در مورد «ادیسه»، استفاده مستقیم از سیاق و واژگان آقای نفیسی نیز لازم بود که این کار نیاز به بازخوانی دقیقتر ترجمه ایشان داشت.
با توجه به اینکه نمایشنامه «اودوسئوس و پنلوپه» اقتباس از ادیسه اثر هومر است می خواهم بپرسم شما در «اودوسئوس وپنلوپه» چه تغییری نسبت به روایت اصلی «ادیسه» میبینید؟
یوسا در این اثر نشان میدهد که پنلوپه نیز در کنار اودوسئوس خالق داستانهاست. همانطور که شهرزاد در قصههای «هزار و یک شب» برای شهریار داستان میگوید، اینجا نیز بخشی از بار قصهپردازی بر دوش شخصیت زن داستان یعنی پنلوپه قرار گرفته و از این جهت، پنلوپهی یوسا نسبت به پنلوپهی هومر شخصیت فعالتری است. تغییر دیگر هم البته مربوط به شخصیت اودوسئوس است که در نمایشنامهی یوسا، علاوه بر جنگجویی دلاور، قصهگویی خبره هم هست.
آیا نمایشنامههای دیگری از یوسا در دست ترجمه یا مطالعه دارید؟
به جز این دو اثر، دو نمایشنامهی دیگر از یوسا را مطالعه کردهام که احتمال دارد در آینده ترجمه کنم، اما هنوز تصمیم قطعی نگرفتهام.
ترجمه و انتشار این نمایشنامه چقدر طول کشید؟
از زمان شروع ترجمه تاکنون بیش از دو سال گذشته است. مراحل دریافت مجوز از وزارت ارشاد، ویرایش توسط آقای رضا رضایی، و بازبینی من—که در زمان آسیبدیدگیام بود—و نیز طراحی جلد و صفحهآرایی، همگی بر طولانیشدن فرآیند افزود. و سرانجام این نمایشنامه در پاییز ۱۴۰۳ منتشر شد.
به نظر شما چرا در ایران ترجمه نمایشنامه بیشتر از تألیف است؟
این مسئله فقط مختص نمایشنامه نیست و در حوزهی رمان و داستان کوتاه نیز صدق میکند. بهنظر میرسد مخاطب ایرانی اعتماد بیشتری به آثار ترجمهشده دارد تا به متون تألیفی. ایرادش این است که باعث میشود استعدادهای داخلی کمتر دیده شوند.
-اگر بخواهید یک پیام از این نمایشنامهها برای مخاطب ایرانی داشته باشید چیست؟
داستان زندگی ما و مهمتر از آن، شکلگیری شخصیتمان، علاوه بر اینکه چگونه زیستهایم، به روایتی که از زندگیمان تعریف میکنیم هم بستگی دارد. داستان اصلی «ادیسه» بیش از ۲۶۰۰ سال پیش نوشته شده و خیلی قبل از آن هم سینه به سینه منتقل میشده بود، اما یوسا میگوید چیزی که باعث شده این داستان در گذر روزگاران جاودان بماند، علاوه بر کارهای اودوسئوس، این است که او بهاصطلاح سخنسالار ماهری هم بودهاست.
یعنی او توانسته با روایتی جذاب داستانش را تعریف کند. این پیامی است که نمایشنامهی «اودوسئوس و پنلوپه» برای ما دارد. میتوان گفت روایتهای ما نیز به اندازهی تجربیات واقعی زندگیمان مؤثرند و هم به شخصیتمان شکل میدهند و هم به تصویری که از ما در ذهن دیگران و البته خودمان بهجا میماند. درواقع این پیام یوساست که زندگی و شخصیت ما نه تنها مجموعهای از تجربیات واقعی، بلکه روایتهایی است که از آن میسازیم.
نظر شما