به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مهدی فیروزان، از چهرههای ماندگار و تأثیرگذار در حوزه فرهنگ و مدیریت فرهنگی است که سابقهای پربار در تأسیس و مدیریت مراکز فرهنگی همچون شهر کتاب، سروش و فیدبیو را دارد. او که تا الان بانی تأسیس ۱۰۰ شهرکتاب در کشور بوده، در تازهترین قسمت «اکنون» به میزبانی سروش صحت، در خصوص تولید ایده شکلگیری این مراکز بیان کرد: اصل این فکر از زمانی آغاز شد که تهران در حال تبدیل به یک ابرشهر بود. در این بین حق دسترسی به کلمه مسئله مهمی بود که تو به عنوان یک مدیر فرهنگی باید به آن فکر میکردی و این ایده از همان زمان شکل گرفت. در ادامه مطالعات زیادی در این خصوص انجام شد و در نهایت ایدهای شکل گرفت که بر اساس آن قرار شد کتاب به سراغ مردم برود نه مردم به دنبال کتاب بگردند. همچنین به دنبال آن بودیم تا از بازار کسی هم چیزی کم و گرفته نشود، یعنی ما سهم بازار هیچ کتابفروشی دیگری را نگیریم و سهم بازار جدید درست کنیم. سومین نکته هم که به دنبالش بودیم این بود که به دنبال یارانه و سوبسید نباشیم و در بستر داد و ستد کار کنیم. من همیشه با کمک دولتی برای فربه کردن عرضه مخالف بودم.
او همچنین در خصوص موفقیتی که این جریان بین مردم داشت گفت: گاهی برخیها کتابی را برمیدارند و در همان شهرکتاب شروع به خواندن میکنند و یک علامت میگذارند تا فردا یا روز دیگری آن را بخوانند. در این بین ممکن است آن کتاب فروش برود و تا بحال پیش آمده که آن فرد پیگیر کتاب نشانه دارش شده، این یعنی شکل دادن انسانهای کتابخوان که اهمیت زیادی دارد و ارزشمند است. زمانی که ما شهرکتاب مرکزی را راه انداختیم، کنار آن پارکی بود که افراد معتاد زیاد به آنجا میآمدند و یادم است وقتی شهرکتاب را راه انداختیم، چندتا از جوانان به ظاهر جاهل خطاب به دوستانشان بلند گفتند که بچهها بیایید ببینیم اینجا چه خبر است؟ اینها با صدای خیلی بلند وارد کتابفروشی شدند و دور زدند و رفتند و دو روز بعد آمدند. من به بچهها گفتم که به آنها «هزار و یک شب» را معرفی کنید. یکی از همکاران ما جلو رفت و با آنها صحبت کرد و احترام گذاشت و باید این را بگویم هرکجا احترام بگذارید احترام میبینید. بعد هم «هزار و یک شب» را به آن سه جوان توضیح دادند اما آن روز نخریدند و بعد از چند روز یکی از آنها بازگشت و کتاب را گرفت. نمیگویم آنها کتابخر شدند اما همین اتفاق باعث شد رمانخوان بشوند.
اینکه چرا «هزار و یک شب» هم سوالی بود که فیروزان در پاسخ آن عنوان کرد: به این دلیل که این کتاب ایرانی بود و برای کسانی که رویاهای گوناگونی دارد، این کتاب میتواند جذاب باشد. مثلاً در آن یک عدم دسترسی بین آن شاهزاده و غول است، مثل «شاهزاده و گدا»، گدا هیچ وقت تاب عاشق شدن را ندارد و شاهزاده هم توجهی ندارد، برای همین اگر قصهای بر این اساس منتشر شود، جذابیت دارد و امروز میتوانم بگویم در آن پارک دیگر معتادی را نمیبینیم. در بخش دیگری از این گفتوگو، صحبت از مسیر زندگی فیروزان و گرایش او به خواندن علوم سیاسی در بیروت شد.
موضوعی که او دربارهاش گفت: ماجرا این بود که من فکر میکردم علوم انسانی را بدون دانشگاه میتوانم بخوانم اما دانشگاه مهندسی و متد فکری را به من یاد داد و این دلیلی برای خواندن این رشتهها در دانشگاه بود. زمانی که به لبنان رفتم میخواستم بعد از مهندسی کشاورزی، آنجا پزشکی بخوانم اما با بازیگوشی که داشتم، عملاً نمیتوانستم. در ادامه جنگهای داخلی لبنان زیاد شد و برگشتم. اما آنجا فرصت داشتم که علوم سیاسی بخوانم، لبنان از حیث اندیشهای کشور عجیبی است و تمام مکاتب سیاسی در آنجا پیرو عملی دارد نه فقط تئوریک و از این فرصت استفاده کردم.
آشنایی این مدیر فرهنگی با کتاب هم اتفاق دیگری بود که او در پاسخ به صحت، پیرامون آن پاسخ داد: من با کتاب زمانی آشنا شدم که یکسری رمانهای پلیسی جنایی منتشر میشدند و کاراکتر اصلیاش نافسون ریچارد بود. آنها من را با کتاب اخت کردند و بعد از آن هم خیلی کتاب خواندم تا چهل سالگی که برای خودم قلمرو تعیین کردم و دیگر هرچیزی را نمیخواندم. لزوم نهادینه کردن هوش مصنوعی در زمانه امروز در حوزه تولید هم موضوع دیگری بود که فیروزان در «اکنون» بر آن تأکید کرد.
نظر شما