سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حسین لطفینیا، مترجم و پژوهشگر: «سر زلف تو جانا لام و میم است / چو بسمالله الرحمن الرحیم است / به هفتاد و دو ملت برده حسنت / قدم از هجر تو مانند جیم است»؛ شروه نوای عشق و عرفان و آواز عاشقانه دلربایی یار و سوز عارفانه امید و آرزوی وصل دلدار است و مایه آرامش دل و تسکین خاطر است. با توجه به جایگاه و نقش «شروه» در فرهنگ مردم جنوب ایران بهویژه تاثیر بارزی که در موسیقی و ادبیات و فرهنگ مردم استان بوشهر داشته و دارد، در این مقاله به شرح «شروه» این نوای دیرپای دلنشین و آرامش بخش میپردازیم و ابعاد دیگر آن را نیز بررسی میکنیم.
تاریخچه نام شروه
شروه از واژههای پارسی کهن است که با واژههابی مانند «شرفنگ»، «شرفاک»، «شرفک» و «شرفه» از دالان تاریخ گذشته و اکنون با واژه «شروه» در حضور ما خودنمایی میکند و همه اینها در لغت به معنای «نوای آهسته و آرام» است.
این نوای دلنشین از آنجا که چون از دل بر میآید لاجرَم بر دل مینشیند، همواره همراه لحظههای مردم جنوب بوده است و مردم این سامان عشق و دلدادگی و وصف زیبایی و جمال معشوق یا حتی بیوفایی یار و نامرادی روزگار غدار را با ابیات و اشعاری که غالباً دوبیتی هستند با نوایی آرامشبخش با خود زمزمه میکردهاند.
«نه هر چشمی ز جسمی میبرد جان
نه هر زلفی دلی سازد پریشان
نه هر دلبر ز فایز میبرد دل
رموز دلبری سری است پنهان» (فایز دشتی)
آوای شروه را که در مایه آواز دشتی میخوانند میتوان در ردیف موسیقی غنایی بهشمار آورد.
دوبیتی و شروه
اساس شروه بر دوبیتی بنا نهاده شده است. از آنجا که دوبیتی قالب غالب شعر در جنوب ایران بهویژه در استان بوشهر است و در این قالب است که دوبیتیسرا، عشق و عرفان را به شیوایی و صفا و سادگی بیان کرده و در فضایی مختصر هر چه را در دل داشته، با زبان صمیمانه و البته پرمغز بیان کردهاست، پس این نوای دلانگیز «شروه» بر محمل دوبیتیهای دلنشین، در زمانی کوتاه، هر آبادی و دشت و کوهسار را میپیمود و به گوش معشوق میرسید.
از میان دوبیتیسرایان جنوبی؛ یعنی فایز دشتی، مفتون بردخونی، آخوند کبگانی، محیای بستکی، فاضل جمی، باکی و نادم دشتستانی و سیدعلی نقی دشتی و دیگر دوبیتیسرایان همه سهمی انکارناپذیر در پرورده شدن نوای شورانگیز شروه داشتهاند.
زایرمحمدعلی متخلص به «فایز» از دوبیتیسرایان اقلیم «دشتی» که میتوان او را «قافله سالار دوبیتیسرایان جنوب» نامید که بعد از باباطاهر همدانی از بزرگترین دوبیتی سرایان ایران است، دوبیتیهای نغز و دلنشینش، بیش از دیگران، بخت آن را داشته در نوای شروهخوانان استفاده شود، به طوری که در بسیاری از مناطق، «شروه خوانی» را «فایزخوانی» میگویند.
با شناختی دقیق از اشعار فایز دشتی، بهدرستی میتوان دریافت که دوبیتیهای فایز، عموماً حال و هوایی عارفانه و مضمونی عاشقانه دارد.
«مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
رسد فایز به ساحل یا شود غرق
ندانم می برد ما را کجا دل»
***
«قدت گل، قامتت گل، کفش پا گل
سخن گل، معرفت گل، مدعا گل
به گل چیدن برون شد یار فایز
سر و گردن گل و نشو و نما گل»
***
«دلم را جز تو کس دلبر نباشد
به جز شور تو ام در سر نباشد
دل فایز تو عمداً میکنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد»
***
«نخستین بار باید ترک جان کرد
سپس آهنگ روی گلرخان کرد
نباید در طریق عشق، فایز!
حذر از خنجر و تیر و کمان کرد»
***
«بگو با دلبر ترسایی امشب
چه میشد گر که بیترس آیی امشب
لبان خشک فایز را به رحمت
به آن لعل لب ترسایی امشب»
و تنها شاید گاهی گله از پیری و رفتن جوانی میکند که گویا از آن هم چندان گلهمندیای ندارد؛
«جوانی هست چون گنج خداداد
خوشا آن کس که این گنجش خدا داد
برو فایز که این گنج از تو بگذشت
مزن دیگر تو از دست خدا داد» (ترانههای فایز؛ به کوشش عبدالمجیدزنگویی: ۱۳۶۷)
اصولاً دوبیتیهای فایز آنقدر با مضامین عاشقانه در هم آمیخته که بر اساس آن، افسانه «فایز و پری» همواره نقل محافل و قصههای شبانه بوده است:
«پری پیکر بت عیسی پرستم
به یک نظاره دل بردی ز دستم
بیا بنشین به فایز مهربان شو
که من دین مسلمانی شکستم»
***
«به بالا بنگری مهتاب بینی
گل خوشبو کنار آب بینی
برو فایز سزاوارت همین است
پری مانند من در خواب بینی»
این «دوبیتیهای فایز» را که در بالا ذکر کردم و در واقع همه دوبیتیهای این شاعر بزرگ و نیز دوبیتیهای مفتون بردخونی و دیگر شاعران و دوبیتیسرایان که در زیر ابیاتی از آنها میآورم همه دلالت به اولویت داشتن عشق و امید و عرفان در دوبیتی دارند؛ سید بهمنیار حسینی متخلص به «مفتون» میگوید:
«اگر آرام جان باشد تو باشی
وگر روح روان باشد تو باشی
وگر در دیده مفتون دشتی
نگاری مهربان باشد تو باشی»
***
«مرا تا دیده بروی تو باز است
تنم چون شمع در سوز وگداز است
قدت کوتاه هم چون عمر مفتون
ولی زلفت چو امیدم دراز است»
یا این دوبیتی آشنا از دیگر دوبیتیسرای جنوب یعنی «نادم دشتستانی» که میگوید:
«رخ تو کعبه و معراج ابروت
صفا و مروه آن چشمان جادوت
طواف کوی حُسنَت حج نادم
حجَر آن خال باشد کو ست بر روت»
اینها همه شواهدی از عشق و عرفان و امید در دوبیتی اند و در هیچ بیتی و در هیچ جا سخنی از نومیدی از دیدار به میان نیامده است و شاعران دوبیتیسرا و شروهخوانان اصیل در نواهایشان، هر جا هم سخن از هجران گفتهاند: «منظور هجرانی است که امید وصل در خود دارد.» هجران و دوری یار و امید به دیدار و وصال دلدار، حلقه وصل دوبیتیهای پر سوز عارفانه است که هر یک از دوبیتیسرایان به نحوی به آن پرداختهاند که این وصل و هجران حکایتی دلنشین در شروه است و با تائید و تحسین حاضرین همراه است. گویی این هجران «همان هجران انسان بریده از مبدا است که مولانا در مثنوی خودآورده است»، نوای انسان هبوط یافته است انسانی که از آغاز درصدد «بازگشت به اصل خویشتن» است و در آغاز نوای شروه با خود زمزمه میکنند:
«هر کسی که او دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش» (مولانا)
و باز موید این مطلب که وصل و هجران در دوبیتی شاعران جنوب نمود عارفانه دارد و سرشار از امید است دوبیتی «آخوند کبگانی» است. ملاحسن کبگانی متخلص به «محمود» که علاوه بر دوبیتی در قصیده سرایی نیز چیرهدست است در دوبیتی ناظر به این مفهوم میگوید:
«به وصل از بیم هجران در ملالم
به هجران شاد ز امید وصالم
به سان مَه، ز قُرب و بُعد خورشید
گهی بدر اَستم و گاهی هلالم»
یا در دوبیتی دیگری درباره «غنیمت شمردن دم و شادی و ابراز عشق و محبت و شادمانی» میگوید:
«بیا تا برگ گل نارفته بر باد
گلی چینیم و بنشینیم دمی شاد
ز من مجنون تری نادیده لیلی
ز تو شیرین تری نادیده فرهاد»
اینجا برگردیم به فایز دشتی که در یک دوبیتی دیگر با مضمون هجران و دوری میگوید:
«بیا که از حد گذشت ایام دوری
کنم تا کی ز مهجوری صبوری؟
اگر چه دوری از چشمان فایز
ولی با دل تو دایم در حضوری»
علاوه بر دوبیتیسرایان اقلیمجنوب، شاعر صاحبدل و عارف نامی ایران یعنی باباطاهر همدانی نیز در دوبیتی عارفانهای به وصل و هجران اشاره میکند، البته رندانه، خود را از ستایش و نکوهش وصل و هجران معاف میکند و میگوید:
«یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و بکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد»
چنانکه میبینیم در همه این ابیات از هجر یار و معشوق که امید به وصل دارد یا دوری از معبود ازلی سخن به میان آمده و هیچ جا به داغ و درد و اندوه هجران بیبازگشت اشاره نشده است.
آداب شروهخوانی و تاثیر منقابل سبک و محتوا
اصولاً شروه خوانی به مفهوم واقعی خود دارای آدابی است که از گذشته تا دوره حاضر رایج بوده و هست. نخست اینکه در یک محفل و بزم که غالباً انسانهای مجلسنشین و به نوعی اهل فضل و معرفت گرد هم میآمدند و یک یا دو شروهخوان، شروهخوانی میکنند.
مثنویخوانی و شروه: پیش از آغاز شروه، مثنویخوانی خوانده میشود. مثنویخوانی ملودی خاص خود را داراست. عموماً مثنویهای این بخش از مثنوی یا «نی نامه» مولانا انتخاب میشود: «بشنو از نی چون حکایت میکند / و از جداییها شکایت میکند» تا آنجا که میگوید: «هرکسی که او دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش» یا از مثنویهای نظامی استفاده میشود که به آن «نظامیخوانی» نیز میگویند و غالباً از «لیلی و مجنون» انتخاب میکنند، به طور مثال، از همان داستان معروف که مجنون با انگشتانش چیزی بر روی ریگهای بیابان مینوشت و شخصی از او پرسید بر روی ریگهایی که باد، آنها را با خود میبرد، چه مینویسی و مجنون جواب داد که نام لیلی را مینویسم تا دل خود را تسکین دهم و با نام او عشق بازی میکنم:
«دید مجنون را یکی صحرانورد
در میان بادیه بنشسته فرد
ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم
می زند حرفی به دست خود رقم
گفت ای مفتونِ شیدا چیست این؟
مینویسی نامه؛ سوی کیست این؟
هر چه خواهی در سوادش رنج برد
تیغ صرصر خواهدش حالی سترد
کی به لوح ریگ باقی ماندش؟
تا کسی دیگر پس از تو خواندش؟
گفت شرح حسن لیلی میدهم
خاطر خود را تسلی میدهم
مینویسم نامش اول وز قفا
مینگارم نامه عشق و وفا
نیست جز نامی ازو در دست من
زان بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعهای از جام او
عشقبازی میکنم با نام او»
پس از آن به ناگاه شروه با آهنگ و سبک ملایمی شروع به باریدن میکند و «دوبیتیها» یکی پس از دیگری رگبار عاشقانه و عارفانهای ایجاد میکنند و اوج میگیرند و فضا را تمام عشق و عرفان در بر میگیرد تا گاهی که فرود میآید.
سبکهای شروه
شروه خوانی سبکهای گوناگونی دارد که هر شروهخوان متناسب با توان صدا و مهارت خود بر آن سبک و صد البته متناسب با محتوای ابیات، یک سبک یا شیوه خواندن که امروزه به آن «گَرده» میگویند برای خواندن شروه انتخاب میکند و تا پایان با همان گَرده ادامه میدهد.
این سبکها یا بهنام مناطقی که شیوه خواندن در آن منطقه رایج است مانند سبک «دشتی»، سبک «تنگستانی»، سبک «شُنبهای (شُمبهای)» یا با به نام افرادی که پیشگام و خالق آن «گَرده» بودهاند مانند گَرده «عامو محسین» (منظور مانایاد محمدحسین قایدی است) گَرده «نجاتی»، گَرده «پولاد اسماعیلی» و گردههای دیگر شروهخوانان نامی استان نامیده میشوند.
دو مندویی
محفل شروهخوانی اگر با دو شروهخوان باشد، صفای بهتری دارد معمولاً پس از فرود شروهخوان اول، شروهخوان دیگر فضا را به دست میگیرد و با هر سبک که مناسب حال شعرهایش باشد، شروه را از پی میگیرد و در پایان شروهخوانی نوبت به «دومندویی» می رسد. هر شروهخوان یک دوبیتی میخواند و شروهخوان دیگر غالباً برای تائید مفهوم دوبیتی اول یا پاسخ به دوبیتی شروه او دوبیتی دیگری میخواند که به آن «دو مندویی» (که همان شروهخوانی دو جانبه است) میگویند.
نوای دلانگیز شروه میراثی است که به مدد شروهخوانان بزرگی که نوای ماندگارشان هنوز و تا همیشه در خاطر همگان است، به ما رسیده است. از اینرو، بایستی شروه همیشه جایگاه اصیل و واقعی خود را در محافل داشته باشد و بر همه شروهخوانان بادانش و آگاه و متولیان فرهنگ و هنر و ادب و اساتید فن و هر کسی که به نوعی دست در نگهداری فرهنگ دارد، لازم است تا این میراث اجدادی را به بهترین شکل نگه دارند و از درآمیختن آن با سایر آواها و نواها بپرهیزند تا فرهنگ غنی خود را همیشه پربار ببینیم.
«به گلشن تا ز گل نام و نشان است
حدیث عشق بلبل در میان است
جهان تا هست ذکر شعر فایز
میان دوستان این داستان است» (فایز)
نظر شما