دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۷
درنگی بر زندگی شهید حبیب غنی‌پور

نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شهدای نخبه، دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی به قلم جواد کامور بخشایش اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از شهدای نخبه پرداخته خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا پویایی و تکامل جوامع در همۀ دوره‌های تاریخی در گرو دگرگونی‌ها و تغییرات اساسی و ساختاری بوده است و این دگرگونی‌ها عمدتاً سرنوشت جوامع بشری را در فراز و فرودهای گوناگون دوران‌ها دچار تغییرات جدی کرده و جهت حرکت ملت و قومی را به سمت و سوی کمال و سعادت سوق داده است. می‌توان گفت موتور محرکه توسعه یافتگی در هرکشوری نتیجه عمل و فکر نخبگان است وآنچه که در این دگرگونی‌ها نمود جدی دارد نقشی است که نخبگان آن جامعه در هدایت و سازندگی ایفا می‌کنند. آنان با صداقت، سلامت نفس، تعهد و بینش روشن می‌کوشند سلامت و قوت و تکامل جامعه را تضمین نمایند.

اینان کسانی هستند که از قدرت و توانایی ویژه‌ای برخوردارند و آهنگ تحولات را عمیقاً تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهند. سیری در بررسی تاریخ ملت‌ها و اقوام نشان می‌دهد کنش‌ها و اثرات نخبگان آنان در تغییر و پویایی و تحولات جامعه‌شان تا چه حد اثرگذار بوده است.

اصولاً نخبگان جوامع در جریان توسعه دانش‌ها و علوم گوناگون بشری، هدایت و راهنمایی نسل بشر و نیز رخدادها و تحولات و دگرگونی‌های اساسی بهتر شناخته می‌شوند و تأثیرگذاری‌شان نمود بیشتری می‌یابد؛ تحولات و رخدادهایی چون تغییر و دگرگونی حکومت‌ها و تجاوز و هجوم بیگانگان به سرزمین‌ها، یعنی جنگ‌ها تاریخ چند هزار سالۀ ایرانی مشحون از اثرگذاری نخبگان در سرنوشت خود بوده است. این نخبگان و اثرگذاران از دوران حکومت هخامنشیان تا به امروز، در هر برهه‌ای از زمان در خدمت جامعۀ ایرانی بوده و سرنوشت انسان ایرانی را دگرگون کرده و در رساندن او به کمال و سعادت بشری کوشیده‌اند.

در مقطعی از این تاریخ چند هزار سالۀ این کشور پهناو و در جریان تجاوز کشور همسایه به آن، ستارگانی درخشیدند و سرنوشت ایران اسلامی را تغییر دادند که تا ابد نامشان بر تارک این سرزمین خواهد درخشید. این نخبه‌های ستاره با درخشش خود و تاباندن نور و روشنی مسیر درست را پیش روی آحاد جامعه قرار دادند و در هدایت ملت و روشنگریِ تشخیص حق و باطل ایفای نقش کردند.

شاید بی‌اغراق نباشد اگر گفته شود همان گونه که ایران در این دورۀ خاص تاریخی «ملتِ خاص» را به چشم دید، «ملتِ خاص» هم با «نخبۀ خاصی» برخورد کرد که نه تنها در عرصه علم و دانش سرآمد بود در عرصۀ عمل و امتحان هم پا پس نکشید و وارد گود شد و با جانفشانی خویش، چراغ هدایت را روشن نگه داشت و با نثار خون خود از ناموس و جان و سرزمین ملتی به معنای واقعی کلمه دفاع کرد.

این «نخبه‌های خاص» شاید اگر جنگی اتفاق نمی‌افتاد، هریک، در گوشه‌ای از این آب و خاک، در عرصه‌های تخصصی‌شان در خدمت ملت بودند و تأثیر خودشان را در فراز و فرودهای تاریخی سرزمین‌شان می‌گذاشتند اما تقدیر آن بود که آنان همگی در امتحان بزرگ‌تری آزموده شوند و آنچه از نور و روشنی را که قرار بود در طول سالیان بر ملت و سرزمین‌شان ببخشد نه یکباره، در «آنی» و «لحظه‌ای» تقدیم کنند و جانشان را فدای ماندگاری و عزت و سرافرازی ایران اسلامی بنمایند و با این فداکاری نامشان را برای همیشه در صفحۀ تاریخ ماندگار سازند.

سخن امروز ما، سخن از نخبگانِ دیروز دفاع مقدس و عرصۀ ایثار و شهادت است. بنا داریم در این سلسله یادداشت‌ها از نخبه‌های شهید بنویسیم.از نخبه‌هایی چون شهید احمدرضا احدی‌ها و چمران‌ها و فخری‌زاده ه یا از شهریاری ها و علیمحمدی ها و یا نخبگان حوزه فکر و قلم و اندیشه همچون تقوی ها و غنی پورها.

حبیب غنی‌پور فرزند مجید و اعظم السادات مردانی در ۲۱ مرداد ماه سال ۱۳۴۳ در محله «جی» (سیزده متری حاجیان) در جنوب غربی تهران به دنیا آمد.او سومین فرزند خانواده بود که پس از دو فرزند دختر به دنیا آمده بود.او در خانواده‌ای زاده شد که پدرش کارگری زحمتکش بود و مادرش مربی و مدرس قرآن. وجود چنین مادری برای حبیب و دیگر فرزندان خانواده نعمتی بود که سبب شد آن‌ها در دامن مادر متدینی چون او تربیت شوند. اندیشه‌های قرآنی این مادر خانواده در لحظه لحظه تربیت حبیب و خواهرانش اثر می‌گذاشت و آن‌ها آرام آرام با مفاهیم دینی و قرانی آشنا می‌شدند.

حبیب دوران کودکی را در محیطی آرام و پر از معنویت گذراند. با آنکه خانواده غنی پور به لحاظ مالی در مضیقه بودند اما آرامشی که پدر و مادر این خانواده به فرزندانشان منتقل می‌کردند آن‌ها را از امور مادی بی‌نیاز می‌ساخت.

او را در هفت سالگی در مدرسه ثقه الاسلام ثبت نام کردند و حبیب این دوران را با نمرات خوب در مدرسه مزبور گذراند.همزمان با ورود حبیب به مدرسه بود که اتفاق مهمی در محله جی افتاد و آن، ساخت مسجدی به نام جوادالائمه بود که بعدها به واسطه فعالیت‌های متعددی که در آن صورت گرفت سرنوشت بسیاری از کودکان و نوجوانان و جوانان آن محل را تغییر داد. شاید بتوان گفت که این مسجد تأثیر شگرفی در ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گذاشت و با تربیت نویسنده‌های بسیاری، ادبیات انقلاب اسلامی را پر رونق کرد.

پایه گذاری این اقدام فرهنگی به نام حجت الاسلام والمسلمین حاج غلامرضا مطلبی ثبت شد و عده‌ای از معتمدین محل از جمله حاج مجید غنی پور در ساخت و راه‌اندازی آنجا ایفای نقش کردند.

با افتتاح مسجد جوادالائمه عرصه دیگری در زندگی حبیب هفت هشت ساله آغاز شد و پای او و دوستان همسن و سالش به مسجد مزبور باز شد و در زندگی آن‌ها تأثیر بسیاری گذاشت. حبیب در جلسات قرآن و دیگر جلسات مذهبی مسجد حاضر شد و به خاطر صدای خوشی که داشت مکبری مسجد را هم به عهده گرفت. فضای فرهنگی و مذهبی مسجد به گونه‌ای بود که برای بچه‌هایی چون حبیب جذابیت داشت و آن‌ها زمان‌های زیادی از روز را در مسجد می‌گذراندند.

حضور پرتعداد نوجوانان و جوانان در مسجد سبب شده بود عده‌ای به فکر انجام برنامه‌های بنیادی‌تر برای آن‌ها باشند. بر بنیاد همین نگرش، هادی علی اکبری که کتابخانه کوچکی در منزلش راه انداخته بود تصمیم گرفت آن کتابخانه را به مسجد انتقال دهد.

شاید بتوان گفت این اتفاق دومین رویدادی بود که زندگی حبیب را تحت تأثیر خود قرار داد و در رشد علمی و فرهنگی و دینی حبیب اثر عمیق گذاشت.

با تشکیل کتابخانه برنامه‌های فرهنگی مسجد آغاز شد و پای افراد فرهنگی زیادی به مسجد باز شد.هادی علی اکبری تلاش زیادی برای جذب نوجوانان و جوانان به مطالعه، کتابخوانی و ترویج فرهنگ کتابخوانی در مسجد انجام می‌داد. او و دیگر بنیانگذاران کتابخانه، جوانان پاک و مؤمن و مبارزی بودند که بسیاری از آنان هنر را وسیله مبارزه با طاغوت درون و بیرون ساخته بودند. حبیب در همان سنین از اعضای فعال کتابخانه مسجد جوادلائمه (ع) بود و به مرور با مفاهیم جدیدی چون مبارزه علیه ظلم و رژیم پهلوی آشنایی پیدا می‌کرد.همین آشنایی سبب شده بود او به همراه پدر و دوستانش در راهپیمایی‌های متعددی که علیه رژیم پهلوی شکل می‌گرفت حضور یابد. او بعدها با مسلط شدن به قصه نویسی چند قصه هم درباره انقلاب اسلامی نوشت که قصه تفنگ یکی از آن‌ها و در تداعی همان اتفاقات بود.

حبیب پس از طی دوران ابتدایی وارد دبیرستان شد و همزمان با تحصیل در دبیرستان در تمام برنامه‌های فرهنگی مسجد اعم از کتابخوانی حضوری جدی داشت. هرروزی که می‌گذشت بر تنوع برنامه‌های کتابخانه افزوده می‌شد به گونه‌ای که افرادی چون امیرحسین فردی به فکر نشکیل جلسات قصه‌نویسی افتادند.

نخستین جلسه قصه‌نویسی امیرحسین فردی درمسجد جوادالائمه (ع) در سال ۱۳۵۸ پر از نوجوانان محل بود و حبیب با جسارت در صف اول نشسته بود و به قصه‌ای که یکی از آن جوانان می‌خواند گوش سپرده بود. شاید بتوان گفت یکی از افراد مهمی که در زندگی حبیب اثرگذار بود امیرحسین فردی بود. او در همان مسجد به تربیت جوانانی پرداخت که بعدها بسیاری از آنها در زمره نویسندگان و هنرمندان ادبیات انقلاب اسلامی قرار گرفتند و در جهت دادن این ادبیات فخیم مؤثر بودند.

جلسات قصه نویسی شورای نویسندگان مسجد از سال ۱۳۵۸، در روزهای دوشنبه هر هفته، زیر نظر امیرحسین فردی برگزار می‌شد.کتاب «سوره، بچه‌های مسجد» اولین محصول ادبی و هنری آن جمع بود که قصه انشاء از حبیب غنی‌پور در آن چاپ شد. این کتاب که به نام انتشارات مسجد جوادالائمه در سطح کشور منتشر شد، در واقع نقطه شروع ادبیات دینی نوجوانان در تاریخ ادبیات نوجوانان اسلامی ایران بود.

حبیب در جلسات قصه نویسی به مرور رشد کرد و در عرصه قصه نویسی مهارت یافت. علاقه او به نویسندگی سبب شده بود او به مطالعه و اندیشیدن و نوشتن روی بیاورد و درباره موضوعات مختلف قصه و یادداشت بنویسد. به همین دلیل است که از وی یادداشت های زیادی باقی مانده است.

او به تدریج به سمت نویسندگی حرفه‌ای قدم برمی‌داشت که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد. بوی باروت جنگ که از سال ۵۹ تمام فضای کشور را در برگرفته بود، سبب شد بسیاری از جوانان مسجد جواد الائمه هم عازم جبهه‌ها شوند.چه بسا که همین رویداد در رشد و شکوفایی اندیشه و تفکر و قلم همه نویسنده های عرصه ادبیات پایداری به ویژه بچه های مسجد از جمله حبیب غنی پور اثر شگرفی گذاشت.

در همین ایام بود که حبیب مسئولیت‌هایی را عهده دار شد که از جمله آن‌ها اداره کتابخانه مسجد و برگزاری جلسات کتابخوانی و برگزاری اردوهای فرهنگی و جهادی بود. کار به جایی رسیده بود که او به عنوان فرد محوری فعالیت‌های فرهنگی و جهادی در ساماندهی بچه‌ها ایفای نقش می‌کرد.

روزهای غمبار سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ بر حبیب هم سخت می‌گذشت. آن ایام اغلب روزها با بازگشت پیکر شهدا همراه بود و حبیب هم تعدادی از دوستانش را از دست می‌داد. نخستین فردی که از مسجد اعزام شد و به شهادت رسید عباس بنایی بود.همه این اتفاقات ذهن و روح حبیب را بزرگ و بزرگ تر می کرد و شخصیت او در فرایند همین رویدادها شکل می گرفت و بزرگ می شد.

حبیب در همان شرایط سخت در سال ۶۲، دوره دبیرستان را تمام کرد و از دبیرستان هاتف دیپلم گرفت و برای معلمی به مدرسه راهنمایی شهید چمران در حوالی میدان راه‌آهن رفت اما همچنان نویسندگی، دل مشغولی عمده غنی‌پور بود. او همیشه قلم به دست می‌گرفت و درباره موضوعات مختلف قصه و یادداشت می‌نوشت. برخی از قصه‌های او همان ایام منتشر می‌شدند و برخی هم فرصت نشر پیدا نکردند.

او همزمان با تدریس ادبیات و دینی در آن مدرسه، در مجله رشد جوان و نیز مجله کیهان بچه‌ها شروع به نوشتن کرد.حبیب در سال ۱۳۶۴ در رشته ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی قبول شد و ضمن معلمی، نویسندگی و اداره کتابخانه‌ای با هفت هزار عضو، به تحصیل دانش پرداخت او بیشتر داستان‌هایش را در همین سال‌ها نوشته است. مجموعه داستان «گل خاکی» برای جوانان و «عمو سبدی» برای نوجوانان، پس از شهادتش منتشر شدند ولی تعداد زیادی تحقیق و داستان همچنان ناتمام و منتشر نشده از او باقی مانده‌اند. آثاری همچون داستان زال و رودابه، نگاهی به زندگی جلال‌آل احمد، تحقیقی درباره شهر تبریز، حدود ۱۰ داستان منتشر نشده کوتاه، طرح چند رمان، یک رمان نیمه تمام جنگی، طرح دو داستان مصور (کمیک استریپ) از حکایات قدیمی، بازنویسی چند داستان از کلیله و دمنه، چند داستان برای کودکان و تعداد زیادی گزارش از مناطق جنگی.

حبیب غنی پور همزمان با تحصیل در دوره دبیرستان چندین بار به همراه بچه‌های مسجد عازم جبهه‌ها شد.اولین اعزام او یک هفته بعد از عید فطر ۱۳۶۱ و مدتی پس از شهادت دوستش فرهاد اتفاق افتاد.او بارها در عملیات‌های گوناگون حضور یافت و به دلیل علاقه‌اش به نوشتن، یادداشت‌های زیادی از روزهای حضورش در جبهه نوشت و فراهم آورد.

حبیب غنی‌پور در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای یک و پنج شرکت کرد.او در اغلب این حضورها عمدتاً در خدمت گردان مالک اشتر بود.

حبیب عید سال ۱۳۶۵ را در مرخصی و کنار خانواده گذراند و سپس به عنوان نیروی گروهان شهید بهشتی از گردان مالک اشتر عازم جبهه شد.

از حبیب غنی پور نوار ضبط شده‌ای باقی مانده که خودش چگونگی و دفعات حضورش در جبهه را روایت می کند: «حقیر، حبیب غنی پور هستم متولد سال ١٣٤٣با این بار سومین دفعه است که به جبهه اعزام می‌شوم ابتدا در مرداد ۱۳۶۱ بود که به منطقه جنوب اعزام شدم و حدود یک ماه در اهواز بودیم بعد به خاطر موقعیت‌، زمانی فرماندهی تیپ محمّد رسول الله (ص) تصمیم گرفت نیروها را به طرف غرب روانه کند به طرف اسلام آباد رفتیم مدتی در پادگان الله اکبر بودیم سپس به اردوگاهی در ۱۰ کیلومتری گیلان غرب حرکت کردیم در آنجا آموزش می‌دیدیم تا اینکه فرصت و موقعیت عملیات مسلم بن عقیل (ع) در منطقه سومار پیش آمد که در آن عملیات شرکت داشتم و شب اول و در همان مرحله نخست عملیات مجروح شدم و برگشتم. دفعة دوم بهمن ماه سال ١٣٦٤ به جبهه اعزام شدم و با عنایت خداوند بود که به طور معجزه آسایی برنامه‌هایم ردیف شد و به جبهه جنوب اعزام شدم و با عنایت خداوند در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو و در مرحله دوم عملیات شرکت داشتم. سومین بار هم فعلاً در گردان مالک اشتر هستم…» (قلمی به رنگ خاک، ص ۳۷۳)

او همراه بچه های گردان مالک وارد مرحله پایانی عملیات کربلای ۵ شد. آنها نهم اسفند ۱۳۶۵ به هر طریق ممکن خود را به خط مقدم رساندند. حوالی ساعت ده شب از پشت دژ اصلی به سمت دشت شلمچه سرازیر شدند. این در حالی بود که دوشکا و تیربارهای دشمن دشت را می‌کوبیدند.در همین مسیر بود که بسیاری از رزمنده‌های گردان شهید و مجروح شدند.

همان ایام بود که حسن سویزی، آرپی جی زن گردان، هم به شهادت رسید و حبیب با دیدن این صحنه به سمت سویزی رفت و آر پی جی او را در دست گرفت و به سمت خاکریز به راه افتاد.قیامتی در دشت برپا بود و دشمن امان نمی‌داد. دشت پر از پیکرهای زخمی و شهدا بود. حبیب هنوز به بالای خاکریز نرسیده بود که خمپاره دشمن او را هدف قرار داد و او در شب دهم اسفند سال ۶۵، در میان دشت پر از آتش و خون به شهادت رسید. پیکرش را پس از تشییع باشکوه از مسجد جواد الائمه در قطعه ۲۹ ردیف ۱۱۲ شماره ۶ به خاک سپردند.

مدتی پس از شهادت حبیب غنی پور، یعنی در سال ۱۳۷۶، امیرحسین فردی برای زنده نگهداشتن یاد و نام او و با هدف جریان سازی در عرصه داستان نویسی ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور را پایه گذاری کرد. این جایزه که همه ساله برگزار می‌شود نقش مهمی در ارتقای ادبیات دفاع مقدس دارد.

حبیب غنی پور دانشجوی ممتاز دانشگاه شهید بهشتی و نویسنده نخبه‌ای بود که روح بلندش همواره در عرصه معنویت و عرفان و رسیدن به دریای لایزال الهی در تکاپو بود و جسم او یارای نگه داشتن این روح بلند را نداشت. از تمام نوشته‌ها و یادداشت‌هایی که از او باقی مانده این موضوع کاملاً آشکار است. به عنوان نمونه در بخشی از وصیت نامه‌اش همین مساله این گونه با دقت و ظرافت مورد توجه شهید قرار گرفته است: «برای رسیدن به آسمان معرفت الهی از نردبان عشق که هرگام و پله‌اش عمل به واجبات و اعمال صالحه می‌باشد، استفاده کنید. خود را مأیوس و سرخورده ندانید، همت کنید تا در جاده اعمال نیک قدم زنید، چرا که پای رونده به سنگ نمی‌خورد. خدا را در زندگی و زندگی را در خدا حاضر و ناظر بدانید، اعتدال و میانه روی در زندگی باعث سلامت روح و گریز از اشکالات کورکورانه می‌باشد، گناه چه کوچک و چه بزرگ باشد، گناه است. هرگز با گناهان به ظاهر کوچک خدای بزرگ و متعال را از خود غمگین نسازید. بندگان خدا را با خدای مهربان خوشحال سازید. زندگی سراسر قفل است و دعاها و توسّلات به ائمه اطهار علیهم السلام، گشاینده این قفل‌هاست. به یاد داشته باشیم که از ائمه اطهار (علیهم السلام) تنها نامی مانده نباشد و اوامرشان را در تمامی زندگی به کار گرفته و لحظه‌ای از آن اعمال غافل نباشی».

میزان تعهد و توجه او به انقلاب اسلامی و آرمان های آن هم در بخش دیگری از وصیت نامه اش چنین متبلور شده است: «نگذارید که نور گرم و آرامش بخش آفتاب انقلاب، خاموش گردد. اگر این خورشید امید غروب کند، تمام شعله‌های امید ملل زیر ستم ابرقدرت ها نیز خاموش خواهند شد. آنان پشتشان به گرمای این آفتاب گرم است. ایمان و از خود گذشتگی و تحمل دردها و سختی‌ها انسان را آبدیده می‌یازد و هرگز شمشیر آبدیده فکر خم شدن و یا شکستن را به خود راه نمی‌دهد. پدر و مادر عزیزم اگر توفیق شهادت صحیح و درست بر من حاصل گشت، هرگز ناراحت نگردید. می‌دانم که برای شما سخت است، ولی سخت‌تر از این موضوع از بین رفتن اسلام و انقلاب است. اگر اسلام بمیرد، همگان مرده‌اند و انسان‌ها همچون مردگانی متحرک در این دنیا به هم می‌لولند. اگر درد فراق و دوری شما را گرفت، متوسل به ائمه اطهار (علیه السلام) مخصوصاً حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بشوید. آنان دریای رحمت و سرچشمه صبر و مقاومت هستند. اگر من کشته شدم، مهم نیست، چرا که از من مهم ترین آنان که سزاوار زنده ماندن بودند، آنانی که کل کائنات و هستی به خاطر وجود مقدس آن خدایان عشق خلق گردید، به دست کافران از خدا بی‌خبر کشته شدند».

از این نویسنده سه کتاب از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده که شامل «سفر جنوب»، یادداشت‌های روزانه با محتوای جبهه، «عمو سبدی» با سه داستان کوتاه برای کودکان و نوجوانان و «گل خاکی» شامل هشت داستان کوتاه درباره دفاع مقدس (برای کودکان و نوجوانان) است.

گلعلی بابایی نویسنده ادبیات دفاع مقدس درباره زندگی و زمانه و نیز یادداشت های این شهید دو کتاب نوشته است که هر دو ارزشمندند: قلمی به رنگ خاک / نشر سیمرغ هنر / ۱۳۹۴ و سوگند به قلم / تهران / نشر ۲۷ بعثت / ۱۴۰۳

منابع و مآخذ:

  • بابایی، گلعلی، قلمی به رنگ خاک، تهران، سیمرغ هنر، ۱۳۹۴
  • بابایی، گلعلی، به قلم سوگند، تهران، نشر ۲۷ بعثت، ۱۴۰۳
  • پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد
  • پایگاه ادبی شهید حبیب غنی پور
  • پایگاه اطلاع رسانی تخصصی مسجد
  • پایگاه اطلاع رسانی دانشگاه شهید بهشتی
  • پایگاه اطلاع رسانی گروه جهادی حضرت زینب (س)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط