به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، حجت الاسلام حیدر رضائی گشوئیه از شاعران آئینی انجمن «شعر درخت» هرمزگان در غم شهادت حجتالاسلام حاج ابراهیم رئیسی در سانحه هوایی که ناگهانی رخ داد و جوامع ایرانی را داغدار کرد، رخت عزا بر تن کرد و با سه غزل، در غم ملت بزرگ ایران و آزادمردان و نیکو بانوان دنیا خویش را شریک دانست.
حیدر رضائی گشوئیه- شاعر آئینی:
دردِ تو دردِ مردمِ بی نان و آب بود
ساعت شمارِ خوابِ تو گویا خراب بود
دردِ تو دردِ مردمِ بی نان و آب بود
قبلاً خودت چو درد کشیدی ز فقر، پس
هر صبح و شام دغدغهات پرشتاب بود
در پُشتِ میزِ خدمتِ این خلق، پرتلاش
حرفی که میزدی همهاش از حساب بود
آن نصف روز در مه و باران و در ارس
هر لحظه لحظهاش چه پر از التهاب بود
آری همان سفر که چنان ناتمام ماند
زخمی عمیق بر دلِ پیر و شباب بود
رفتی و رفتنت، همه را سوگوار کرد
ای مردِ مرد خدمتت از جنس ناب بود.
سید ای مرد خدا وقت اذان شد برخیز
سید ای مرد خدا وقت اذان شد برخیز
یک جهان دل به یقین بس نگران شد برخیز
وای بر دیده، که از دیدنِ آن انگشتر
شاخههای ِ گلِ امید خزان شد برخیز
بوی پیراهن یوسف، پدری بینا کرد
چشمهی اشک از این صحنه روان شد برخیز
صبح شد در دلِ آن جنگلُ آن خاکستر
داغِ آن جمعِ سفر کرده، گران شد برخیز
آسمان موقعِ تدفینِ تو در مشهد هم
اشکش ازدیده به دامان زمان شد برخیز.
خبر آمد، چه تلخ، سینه را سوزاند
زغمش، سر اگر چه در گریبان کرد
به خدا هجر او چگونه درمان کرد؟
خبر آمد، چه تلخ، سینه را سوزاند
دلِ توفان زده، زغم چه طغیان کرد
ز شمال و جنوب، بلکه سرتاسر
دلِ عشاق را، چنان پریشان کرد
به یقین بغض آسمان ترک برداشت
و چنان دشت را، غریقِ باران کرد
و چنان سیل جمعیت به قم، تبریز
و به تهران عجیبت تر، چه توفان کرد
ز ارس ابر غم قدم قدم با دل
و سرانجام گریه تا خراسان کرد
سبلانِ سترگ، در ارس باران
به جهان عمر شوکتش نمایان کرد.
نظر شما