دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۶
محمد محمدعلی پنجه‌درپنجه با اسطوره بود

شبنم حاتم‌پور، نویسنده و پژوهشگر ادبی گفت: محمدعلی به اسطوره‌های ایرانی اکتفا نمی‌کرد چون می‌دانست اسطوره‌ها با هم ریشه‌های یکسان دارند و پرداختن به هرکدام در یک جغرافیای خاص، نیازمند آگاهی از سرگذشت همان اسطوره در جغرافیایی دیگر است.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بیتا ناصر: در بررسی آثار داستانی محمد محمدعلی، با عنصر برجسته‌ای مواجهیم به نام «اسطوره» که ریشه در پژوهش‌های او دارد. بخش قابل توجهی از آثار این نویسنده فقید، ناظر بر اساطیر و کهن‌الگوهایی است که از نگاه مخاطب حرفه‌ای، مخفی نمی‌ماند؛ اما این تمام واقعیتِ آثار محمدعلی نیست. او در مواجهه با اسطوره، شخصیتی منفعل و صرفاً تاثیرپذیر ندارد؛ بلکه ضمن شناخت از پیشینه و کارکردهایش، بعضاً در مقابل آن به انتقاد و ضدیت برمی‌خیزد، و این همان چیزی است که متفکران علوم انسانی در عصر جدید، آن را «تفکر انتقادی» می‌خوانند.

شبنم حاتم‌پور، نویسنده، پژوهشگر و استادیار زبان و ادبیات فارسی، اولین شاخصه رمان‌های محمدعلی را بینامتنیت و تلفیق مفاهیم اسطوره‌ای می‌داند. از نظر او سه‌گانه‌ی «روز اول عشق» به دلیل پرداخت تخصصی بر موضوعی عام (عشق) و ارائه‌ی روایتی متغایر با تاریخ و اسطوره از جامعه زنان، سه‌گانه‌ای موفق است.

محمد محمدعلی معتقد بود «سه‌گانه‌ی روز اول عشق» که شامل رمان‌های «جمشید و جمک»، «مشی و مشیانه» و «آدم و حوا» می‌شود، با رویکردی پژوهشی-اسطوره‌ای نوشته شده است. در وهله نخست، بازخوانی، خلق و ارائه‌ِی اثری خلاقانه و اسطوره‌ای بر پایه‌ِ پژوهش چه مقتضیاتی را می‌طلبد؟

بازخوانی و خلق آثار ادبی بر پایه اسطوره نیازمند پژوهش جدی است. به صرف آشنایی با یک اسطوره نمی‌توان آن را به اثر تبدیل کرد؛ به دلیل اینکه بازنمایی و بازخوانی اسطوره نیاز به آشنایی با تحول و تکوین اسطوره دارد. یک اسطوره در هزاره‌های زیست خود دچار تغییرات بزرگی می‌شود که نویسنده باید از تمام این تغییرات باخبر باشد. پژوهش در اسطوره‌ها نیاز به مطالعات گسترده دارد. هر چه اطلاعات نویسنده جامع‌تر و از سیر تکوین آن مطلع‌تر باشد، در بازخوانی آن موفق‌تر عمل می‌کند. نمونه عالی بازخوانی اسطوره‌ها، شاهنامه است. فردوسی در قسمت اول شاهنامه ثابت کرده است از تاریخ ایران باستان و تأثیرپذیری آن از اسطوره‌های بین‌النهرین باخبر بوده است. ریشه‌های اساطیری داستان‌های کهن را می‌دانست و بنابراین با خلاقیت بی‌نظیر خود توانست با ترکیب خوانش‌های مختلف، از داستان‌های اساطیری بهترین روایت را خلق کند. به عنوان مثال جمشید در سرودهای ودایی، گاثانی، اوستایی، کتاب‌های پهلوی و منابع اسلامی ویژگی‌های یکسانی ندارد؛ اما فردوسی با بهره‌گیری از روایت‌های مختلف، داستان خود را با امانت‌داری به متون اساسی می‌آفریند. این ویژگی را نویسندگان از خودِ اسطوره آموخته‌اند. اسطوره‌ها در طول زندگی خود براساس نیازهای باورمندان آنها به‌روز می‌شوند. همین جمشید در اسطوره‌های آفرینش، رستاخیز، باززایی و حیات دوباره، تبلورهای یکسانی ندارد. درباره سیمرغ هم همین اتفاق افتاده است. سیمرغی که در شاهنامه می‌بینیم با آنچه در متون اوستا و روایت‌های دیگر بوده، تفاوت دارد اما فردوسی بهترین بازخوانی را ارائه داده است. اسطوره‌شناسان در برخورد با یک اسطوره با قدمت چندهزار سال برای گشودن رمزهایش، پرسش‌های متفاوتی مطرح می‌کنند و برای رسیدن به پاسخ هر پرسش لازم است پژوهشگر روند تحول آن اسطوره را بداند؛ گرچه قرار نیست در تمام زمینه‌ها به بررسی آن بپردازد اما اطلاع کامل از روند تغییر اسطوره و آمیزش آن با باورهای مردم در فرایند تبدیل پرسش به فرضیه و رسیدن به پاسخ نهایی، نقش کلیدی دارد. بعد از پژوهش باید دید اسطوره در کدام بُعد، ظرفیت تبدیل به اثر ادبی را دارد؟ روایت بینامتنی از اسطوره با توجه به بستری که اثر قرار است در آن پرورده شود، مهم است. گاهی پرداخت اسطوره، روانشناختی است، گاهی جامعه‌شناختی و گاهی پدیدارشناسی همچنین نیاز و سلیقه مخاطب و اهمیت دادن به آن را باید درنظر داشت. به عنوان نمونه مخاطب ایرانی اسطوره‌هایی که رنگ ملیت در آنها مشهود است را بیشتر می‌پسندد بنابراین در آثاری که نویسندگان موفق شده‌اند در تلفیق اساطیر، رنگ ایرانی آن را حفظ کنند توجه عموم بیشتر است.

برخی از نویسندگان معتقدند ارائه قرائت تازه از آثار اسطوره‌ای از فاکتورهای نوآورانه‌ای است که اغلب در آثار این حوزه دیده نمی‌شود. نظر شما در این باره چیست؟

اتفاقاً نمونه‌های موفق و خوبی در ادبیات داستانی داریم. به عنوان نمونه سووشون در زمان خودش از اسطوره سیاوش به شکل تلفیقی در رمان استفاده کرد و ایزد شهیدشونده را با شخصیت یوسف در رمان درهم آمیخت و خوانش جدیدی از این اسطوره ارائه داد. این رمان تحولات ایران دهه ۳۰ را نشان می‌دهد اما هنوز هم برای مخاطب جذابیت دارد. در رمان درخت انجیر معابد نویسنده از اسطوره انسان-درخت و تقدس درخت در باورهای اساطیری ما ضدیتی جذاب و گیرا در داستان خلق کرده است. در کل تاثیرپذیری نویسندگان از اسطوره‌ها اجتناب‌ناپذیر است؛ زیرا اساطیر در باور تاریخی ما وجود دارند و در کهن‌الگوها به حیاتشان ادامه می‌دهند. در ناخودآگاه تمام نویسندگان، این آرکی‌تایپ‌ها هستند، حالا نویسنده‌ای با آگاهی بیشتر به آن می‌پردازد رمان‌هایی که از دهه ۷۰ به بعد نوشته شده‌اند با آگاهی بیشتر نویسندگان از نوآوری در اسطوره‌ها همراه بوده‌اند. علتش هم این است که در این دهه‌ها، نویسندگان با آگاهی از جریان‌های مدرنیستی و پسامدرنیستی به دنبال نوآوری در آثار خود بودند. اما اگر منظور شما از این پرسش این باشد که نویسندگان با خوانش جدید از اسطوره‌ها، چقدر رمان پسامدرن خلق کرده‌اند، باید گفت انتظاری که ما از رمان پسامدرن داریم چیزی نیست که در مؤلفه‌های آن وجود داشته باشد. در پسامدرنیسم میان اسطوره و متن، ویژگی‌های مشابهی هست؛ از جمله اینکه هر دو ریشه در آنچه واقع شده دارند، نه آنچه واقع می‌شود. بنابراین مسئله، انتخاب یک روایت از روایت‌های موجود است. ادبیات پسامدرن اصولاً اعتقادی به نویسنده آفرینش‌گر ندارد و در آن اسطوره، الگویی است برای گشودن متنی که نویسنده ندارد. هیچ روایتی در ادبیات پسامدرن بر دیگری برتری ندارد؛ بلکه انتخاب یکی از این روایت‌هاست که متن را شکل می‌دهد و نویسندگان پسامدرن در همین انتخاب‌ها خلاقانه عمل می‌کنند.

محمد محمدعلی پنجه‌درپنجه با اسطوره بود

از این منظر سه‌گانه محمدعلی را موفق می‌دانید؟

سه‌گانه محمدعلی مشهور به «روز اول عشق» در زمینه خوانش جدیدی از اسطوره‌های کهن ایرانی موفق بوده است. به چند دلیل؛ اول انتخاب موضوعی است که عمومیت دارد یعنی عشق، دوم پرداخت تخصصی به موضوعی عام و سوم تغییر زاویه روایت تاریخی در داستان است. عشق، یکی از موفق‌ترین مضامین در رمان‌های جهان است و در این مضمونِ پرتکرار، نویسنده‌ای می‌تواند متفاوت بنویسد که پرداختی متفاوت و مطابق با نیازهای جامعه از آن ارائه دهد. در داستان‌های عاشقانه فارسی، زنان شخصیت ستمگر داستان بوده‌اند؛ زیرا خود را به‌راحتی در دسترس عاشق قرار نمی‌دهند. حالا براساس جامعه‌شناسی نقش زن در جامعه، گاهی این دریغ کردن از نگاه و اشارت با چشم و ابرو تا عشق‌ورزی، متفاوت است؛ اما اعتقاد به این ستم به شکل گسترده در آثار فارسی وجود دارد؛ از ویس و رامین و لیلی و مجنون بگیرید تا بوف کور درست است که گاهی این معادله به هم ریخته ولی کلیت ماجرا تغییر نکرده است. بنابراین زنان معشوقان ستمگری بودند که مرد را از وصال، عامدانه بازمی‌دارند. در سه‌گانه محمدعلی این قضیه با همگام بودن زن در کنار مردان و مشارکت در پیروزی‌ها و درخشش‌های مردان تعدیل شده است. از طرفی روایتگر داستان‌ها، زنانی هستند که در اسطوره‌ها تنها نامی از آنها باقی مانده است. محمدعلی در رمان‌هایش تلاش کرده جایگاه مورد نظر زنان را در اجتماع که در اسطوره‌ها از آنان دریغ شده به آنها بازگرداند. در بخش «لیلیت ملکه شب» از رمان آدم و حوا، زنان اغواگر در اسطوره‌های سامی با افسانه «آل» ایرانی تلفیق شده‌اند و نویسنده به خوانشی متفاوت و فمینیستی از زن عصیانگر دست یافته است. در اسطوره‌ها، زنانی با نام‌های ایشتر، اینانا، لیلیت‌ها، سیرن‌ها و پری‌ها مردان مبارز و شاهزادگان را اغوا می‌کنند تا از اهداف بلند خود بازبمانند. آل هم در افسانه‌های ایرانی نوزادان و مادران جوان را به کام مرگ می‌کشد و جلوه‌ای از مرگ و نیستی و سایه اهریمن است؛ اما در این رمان، لیلیت خود را «بی‌نیاز از مردان» توصیف می‌کند؛ آنچه در جریان‌های فمینیستی به آن اشاره می‌شود. در واقع نویسنده با ابلیس‌زدایی از زن در این اسطوره‌ها به نمایش تصویری متفاوت از او پرداخته است.

رمان‌های پژوهشی-اسطوره‌ای محمدعلی چه شاخصه‌هایی دارند؟

اولین شاخص رمان‌های او بینامتنیت و تلفیق مفاهیم اسطوره‌ای است. محمدعلی به اسطوره‌های ایرانی اکتفا نمی‌کند، چون پژوهشگر است و می‌داند اسطوره‌ها با هم ریشه‌های یکسان دارند و پرداختن به هرکدام در یک جغرافیای خاص، نیازمند آگاهی از سرگذشت همان اسطوره در جغرافیایی دیگر است. تلفیق‌ها از همین جا آغاز می‌شود. مثالی که از لیلیت زدم نمونه‌ای از تلفیق موفق مفاهیم اسطوره‌ای است. دومین شاخص، روایت داستان در داستان است. این نوع روایت به‌خصوص در آثار گذشتگان، عاملی برای ایجاد حرکت در داستان‌هایی بود که نیاز به انسجام، با پیرنگ کلی داستان به دست نمی‌آمد؛ مانند «داستان‌های هزار و یک شب» یا حماسه «اودیسه‌ی هومر». در رمان‌های اسطوره‌ای محمدعلی مانند «باورهای خیس یک مرده» نویسنده از تکنیک داستان در داستان بهره می‌برد. در روایت این رمان، طرحِ علت و معلولیِ حوادث داستان انسجام ندارد. روایت از عالم واقع به عالم ذهنی راوی و جهان ذهنی دیگران در تردد است و به همین دلیل ارتباط زمانی رئالیستی میان حوادث گسسته می‌شود. دیگر شاخص رمان‌های پژوهشی- اسطوره‎‎ای او، وحدت شخصیت‌هاست. با وجود اینکه شما در داستان با کثرت شخصیت روبه‌رو هستید، اما در ژرفنای شخصیت رمان‌ها و حدت و یگانگی می‌بینید و این از ویژگی‌های رمان پست‌مدرن است. گرچه پرداخت شخصیت در رمان پست‌مدرن بر مبنای تفاوت است اما در نهایت شما با یک کل یکپارچه روبه‌رو می‌شوید. برای مثال شخصیت جمشید در رمان «جمشید و جمک» با توجیه عصیانگری خود این اعتقاد را که دیو او را فریب نداده؛ بلکه نیروی درونی آدمی است که او را به بلندپروازی ترغیب می‌کند، بیان می‌کند و به نیازهای خودارزیابی انسان اشاره می‌کند. در رمان «باورهای خیس یک مرده» شخصیت‌ها با ظاهری متفاوت، در نهایت به هم می‌رسند و یکی می‌شوند. شخصیت صبوری و فرمان‌الدوله تا وحدت میان آن دو پیش می‌رود. دختر و ملیله و خانم جلالی هم یکی هستند. شاخص دیگر این رمان‌ها، تک صدایی نبودن است. درباره این ویژگی بسیار شنیده‌اید و یکی از نوآفرینی‌های نویسنده به شمار می‌رود. داستان‌ها با وجود تک‌صدایی بودن با تغییر زاویه دید تازه می‌شوند. داستان‌ها از زبان شخصیت‌هایی بیان می‌شوند که تا به حال در سایه مردان زیسته‌اند. نامی از آنها در تاریخ روایت اساطیر نبوده است و حالا با تخیل نویسنده، به بیان روایتی متفاوت می‌پردازند. اینکه زنان راویان داستان‌های اساطیری محمدعلی هستند؛ انتخاب بسیار هوشمندانه‌ای است که هم فضاهای جدیدی برای خلق می‌گشاید و هم از منظر اجتماعی زنان را مورد خطاب قرار می‌دهد. همین تغییر زاویه‌ی دید، جمشید را از خداگونگی در اسطوره به مقام انسانی تنزل می‌دهد و از تقدس آدم در رمان آدم و حوا می‌کاهد و این همان چیزی است که مخاطب داستان در جامعه امروزی می‌خواهد.

نقش آب در آثار محمدعلی را تا چه میزان می‌توان برآمده از مطالعات اسطوره‌شناختی او دانست؟ آیا می‌توان این مسئله را به دغدغه‌های محیط‌زیستی او تعمیم داد؟

قطعاً مطالعات اسطوره‌شناختی وی در این موضوع اثرگذار بوده است. اغلب اسطوره‌ها به شکلی با مفهوم آب پیوند خورده‌اند زیرا نیاکان ما کشاورز و دامدار بوده‌اند و نقش آب در زندگی بشر چنان پررنگ بوده است که مبنای باورهای او در نقش حیاتی آب ریشه دارد. باران‌ها، رودها و دریاها، چشمه‌ها و دریاچه‌ها در اسطوره‌های بزرگ جهان مفهوم حیات‌بخشی، نیروبخشی، رویین‌تنی، تطهیر و قداست‌بخشی دارند. در اسطوره‌های ایرانی هم همین طور است. گاهی آب‌ها به شکل زنان در اسطوره نمایان می‌شوند و این در تمام اساطیر جهان دیده می‌شود، چون زن نیز مانند آب، مظهر زایایی و حیات‌بخشی است. به عتوان نمونه زنان در اسطوره ضحاک که خواهران جمشید هستند، همان آب‌هایی‌اند که دیو خشکسالی تصاحب کرده است. زنانی که در داستان‌های حماسی و قصه‌ها به دست تبهکاران دزدیده می‌شوند و بعد با شاهزاده یا پهلوانی آزاد و بازگردانده می‌شوند، همان آب‌ها در اسطوره‌ها هستند که در معرض خشکسالی و به یغما رفتن قرار دارند. در شاهنامه علاوه بر خواهران جمشید، خواهران اسفندیار در هفت‌خوان را داریم. این بانوان جوان در شکل قدیم‌تر اسطوره، آب‌های بارورکننده هستند که جهان برای حیات و زندگی به آنها نیاز دارد. نقش اسطوره‌ای آب در تمام ادوار تاریخ بشر از شکلی به شکل دیگر حضور خود را در باور انسان حفظ کرده است. به عنوان نمونه عبارت‌هایی مانند باران بهار، باران چله و رفتارهایی مثل زیر باران ایستادن و خیس شدن با آب باران و اعتقاد به حاجت‌روایی، جمع کردن آب باران، آب حیات و نوشیدن از آب چشمه‌های مقدس و نظایر این هنوز در اقوام ایرانی در جای‌جای این سرزمین وجود دارد. پس با وجود چنین پیشینه عمیقی، پرداخت به آن در رمان نباید دور از ذهن باشد. محمدعلی نویسنده‌ای پژوهشگر بوده و طبیعی است که از نقش اسطوره‌ای آب آگاه باشد و از آن در رمان‌های خود استفاده کند. درباره قسمت دوم پرسش که آیا دغدغه‌های زیست‌محیطی سبب‌ساز این پرداخت شده یا نه؛ من نمی‌توانم پاسخی داشته باشم. گفته می‌شود که نویسنده چنین دغدغه‌هایی داشته است. نویسنده، رمانِ «باورهای خیس یک مرده» را در اواسط دهه‌ی هفتاد نوشته و با توجه به شروع بحران خشکسالی در ایران از اواخر دهه‌ی هفتاد، بعید به نظر می‌رسد وضعیت آب و بحران‌های زیست‌محیطی دغدغه‌ی او در نوشتن این رمان باشد. این رمان مهم‌ترین اثر محمدعلی است که به مسأله‌ی آب پرداخته است و باید گفت هر انسانی با نگاه به وضعیت بغرنج آب در سرزمین ما به اهمیت این موضوع پی می‌برد و رمان «باورهای خیس یک مرده» نشان می‌دهد نویسنده به این وضعیت اندیشیده است. اما به نظر من رمان بیشتر از آنکه بخواهد به مسائل زیستی بپردازد، به بازخوانی روایت اسطوره‌ای دیو خشکسالی اژدی‌دهاک پرداخته است و در این اسطوره همانطور که می‌دانید، ستیز بر سر آب به‌عنوان مایه زندگی است.

درباره محمد محمدعلی:

محمد محمدعلی (۱۳۲۷-۱۴۰۲) داستان‌نویس، پژوهشگر، مدرس داستان‌نویسی، عضو کانون نویسندگان ایران و روزنامه‌نگار ایرانی، داستان‌نویسی را از دوران محصلی آغاز کرد اما با چاپ نخستین کتابش به نام «دره هندآباد گرگ داره» در سال ۱۳۵۴ به صورت رسمی وارد این عرصه شد.

محمدعلی سابقه فعالیت در نشریاتی همچون برج، دنیای سخن و آدینه را در کسوت دبیر یا سردبیر را داشت. برخی محمدعلی را با داستان‌هایش می‌شناسند، برخی با سه‌گانه‌ی «روز اول عشق» که اثری‌ست پژوهشی- اسطوره‌ای، برخی او را در کسوت یک معلم داستان‌نویسی و برخی به عنوان روزنامه‌نگار ادبی. اما در هر رده و جایگاهی، همه از او با خصائلی چون مهربانی، سعه‌صدر، شور و زندگی یاد می‌کنند؛؛ نویسندده‌ای که پس بازنشستگی، به برپایی کارگاه‌های داستان‌نویسی پرداخت و تجربیات و آموخته‌های شخصی خود را بدون دریغ در اختیار نویسندگان جوان گذاشت و حاصل کار، به معرفی نویسندگان بااستعدادی به بازار داستان نویسی انجامید.

از او تاکنون کتاب‌های «دره هندآباد گرگ داره»، «از ما بهتران»، «بازنشستگی و داستان‌های دیگر»، «چشم دوم»، «دریغ تز روبه‌رو»، «رعد و برق بی‌پایان»، «نقش پنهان»، «باورهای خیس یک مرده»، «برهنه در باد»، «قصه تهمینه»، «آدم و حوا»، «جمشید و جمک»، «مشی و مشیانه»، «جهان زندگان» و «خطابه‌های راه راه» در حوزه مجموعه داستان و رمان به چاپ رسیده است.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • شهرزاد US ۲۲:۴۷ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۸
    بسیار عالی و کامل
  • حبیب US ۱۵:۳۷ - ۱۴۰۲/۱۰/۲۳
    بسیار عالی بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها