به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ نشست رونمایی از کتاب «آرزو، امیر، بابک، بازی مهره بزرگ» با حضور سعید حسین رفیعی نویسنده کتاب، بهزاد دانشگر مدیر دفتر ادبیات داستانی حوزه هنری و میثم مهدیار معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
سعید حسین رفیعی در این نشست گفت: ما چندین کتاب در حوزه روایت توسعه علم و فناوری در کشور، به خصوص در حوزه نانو داریم و از خوانندگان این آثار به خصوص دانشجویان بازخوردهای متعددی دریافت کردهایم. ما سعی کردهایم بر اساس این بازخوردها، آثارمان را بهبود دهیم. کتاب آرزو، امیر، بابک، بازی مهره بزرگ، توسعه فناوری نانو در صنعت نساجی را در قالب یک داستان روایت میکند. داستانی که حدود نیمی از آن از واقعیتها اقتباس شده است. کتاب، داستانی دختری را روایت میکند که از استان خراسان جنوبی به طور اتفاقی وارد رشته نساجی دانشگاه امیرکبیر تهران میشود و مسیری پر فراز و نشیب را از بیمیلی به نساجی تا توسعه فناوریهای نانویی مورد استفاده در صنعت نساجی طی میکند.
در ادامه، بهزاد دانشگر در پاسخ به سؤالی درباره وضعیت فعلی ادبیات پیشرفت در کشور گفت: بهتر است قبل از سخن درباره وضعیت، به ضرورت روایت پیشرفت بپردازیم.
او ادامه داد: به نظر من چند تصور نادرست در بین نوجوانان و جوانان کشور وجود دارد که برای آینده کشور بسیار خطرناک است. اول اینکه فکر میکنند هیچ راهی برای پیشرفت در کشور وجود ندارد و به همین دلیل باید از کشور فرار کرد. اشتباه رایج دوم، تصویر فرد موفق در ذهن نوجوان و جوان است. از نظر ایشان معمولاً آدم موفق شخصی پولدار است که در زمانی کوتاه و بدون تلاش زیاد، به ثروتی هنگفت رسیده است. و سومین تصور اشتباه، عقبماندگی ۲۰۰-۳۰۰ ساله ایران در بسیاری از حوزههای علم و فناوری است. به نظر من روایت پیشرفت میتواند هر سه این تصورهای اشتباه را درست کند. روایت پیشرفتها، مثل چیزی که در همین کتاب اتفاق افتاده نشان میدهد که کشور ظرفیتهای بسیار خوبی برای ایستادن و سازندگی دارد. همچنین ضمن نمایش پیشرفتهای علمی واقعی، آن تصور نادرست از انسان موفق را اصلاح کرده و موفقیت را نه یک لحظه یا نقطه که مسیر بیپایان روایت میکند.
دانشگر افزود: چیزی که فرد موفق را در این تصویر سیراب میکند، نه پول، که آرامشی است که معمولاً برای فرد موفق بسیار شیرینتر است. در روایت این افراد میبینیم که فرد میتوانسته در مسیری بیدردسرتر پولدارتر باشد، ولی این مسیر را برای رسیدن به آن آرامش شیرین انتخاب کرده است. درباره وضعیت روایت پیشرفت در کشور باید بگویم که وضع ما از ۱۰ سال قبل بسیار بهتر شده است و در حال حاضر دهها کتاب در این حوزه داریم، ولی برای رسیدن به وضع مطلوب باید خیلی تلاش کنیم.
در ادامه میثم مهدیار درباره نقش هنر در روایت پیشرفت گفت: من خودم را پژوهشگر این حوزه میدانم و چندین سال قبل پژوهشی را برای صورتبندی نظری گفتمانسازی در حوزه فناوری نانو انجام دادم و از همان زمان این سؤال مطرح بود که چطور میتوان بین این روایتها و هنر ارتباط برقرار کرد. او افزود ژانر علمی همیشه در هنر و ادبیات مورد توجه بوده و آثار برجسته جهانی زیادی در آن وجود دارد و متاسفانه در کشور ما آثار شاخصی در این حوزه نداریم.
او صحبتش را با سؤال درباره کارکرد ادبیات و دلیل نوشتن و خواندن داستان و رمان ادامه داد و گفت: جدا از اینکه گفته میشود انسان برای خروج از چارچوب محدود فیزیکیاش نیاز به خواندن داستان دارد، کارکرد مهم ادبیات را بسط زیستجهان انسانها دانست. وقتی رمان میخوانیم، حس، تجربه حافظه ما بسط پیدا میکند و انگار در موقعیت شخصیتهای داستان هستیم.
مهدیار افزود: دراماتیزه کردن درگیریهای یک پژوهشگر یا فناور کار سختی است که در این کتاب سعی شده تا حدودی انجام شود. در این کتاب بر خلاف بسیاری از آثار مشابه این حوزه که فقط به بخش خاصی از زندگی شخصیت روایت پرداخته شده، سعی شده بخش قابل توجهی به زندگی شخصیت اصلی روایت از ابتدای زندگی تا قبل از دوره فعالیت فناورانهشان پرداخته شود.
معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات گفت: این کتاب من را جذب کرد. ولی من هم سابقه مهندسی داشتهام و هم پژوهشگر و فعال حوزه روایت پیشرفت هستم و اگر شاید اگر به سمت داستان نمی رفت هم من آن را میخواندم ولی تصورم نمیکنم بتواند در جذب مخاطبانی مانند دانشآموزان سالهای آخر دبیرستان و دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد موفق باشد. برای این کار میبایست برخی مقاطع زندگی، آرزو، شخصیت اصلی داستان را بسیار پررنگ تر میکرد. ما نقطه اوجی در کتاب نداریم. مثلاً ما هیچ چیزی درباره دوران کارشناسی آرزو در این کتاب نمیخوانیم. این اتفاقاً مقطعی است که میتواند مسئله اصلی بسیاری از مخاطبان کتاب باشد. شاید همین باعث بشود که کتاب اثرگذاری نقطهای و دقیقی بر خواننده نداشته باشد. اثری که خواننده را به حرکتی مشخص در زندگی واقعیاش متمایل کند. مهدیار افزود: همسفر شدن با قهرمان داستان است که داستان را برای مخاطب جذاب میکند. ما باید در داستان حدیث نفس داشته باشیم؛ چیزی که در این اثر زیاد نمیبینیم.
رفیعی در ادامه نشست گفت: ما از همان اثر اولی که در روایت نانو نوشتیم، دغدغه شناخت دقیق مخاطب را داشتیم. تجربه ما، ما را به سمت داستان رهنمون کرد و هرقدر به سمت داستان آمدیم، بازخورد بهتری ار مخاطبان گرفتیم. او گفت با توجه به فعالیت خودم در حوزه علم و فناوری و آشنایی نزدیک با بسیاری از شرکتهای دانشبنیان باید بگویم که واقعیت این است که بسیاری از این شرکتها نقاط طلایی یا اوج خیلی شاخصی ندارند و ما هم سعی کردهایم مسیر واقعی آنها را نمایش دهیم. به نظر من، یکی از نقاط قوت کتاب، برخورداری از خرده روایتهای متعدد در مسیر یک کسب و کار دانشبنیان است. خردهروایتهایی مانند مذاکره یک فناور با یک شرکت بزرگ یا وقایعی که در مسیر تبدیل ایده به یک محصول فناورانه رخ میدهد.
مهدیار در پاسخ به این صحبت رفیعی گفت: اتفاقاً کار ادبیات مخالفت با واقعیت است. ادبیات باید بتواند برای جاانداختن یک ایده یا مفهوم، چیزی را بزرگ کند یا نقطه اوجی را ترسیم کند تا مطلب را به جان مخاطب بنشاند. یا حتی ممکن است اصلاً چیزی را نداشته باشیم و آن را تخیل کنیم. این تخیل میتواند جامعه را به سمت آن نقطه پیش ببرد.
در ادامه دانشگر درباره معلق بودن کتاب بین تخیل و واقعیت گفت: به نظر من کتاب در حال حاضر یک دوگانگی نامطلوب دارد. هم رمان است و هم مستند و ممکن است چنانچه برای ارزیابی اثر، آن را به دید رمان ببنیم، نویسنده بگوید اینکه رمان نیست و اگر آن را مستند ببینیم، نویسنده بگوید مستند نیست. این استاد نویسندگی گفت: به نظر من نویسندگی مانند رشتههای ورزشی قواعدی دارد. اینطور نیست که یک ورزش بر دیگری برتری ذاتی داشته باشد. هر ورزشی که بر اساس قواعدش انجام شود زیبایی و شیرینی خاص خود را دارد. به نظر من، ژانرهای ادبی بر یکدیگر برتری ذاتی ندارند. هر کدام به درستی نوشته شود، هواخواه خود را خواهد داشت و لذا فکر میکنم نباید با یکدیگر ترکیب شوند. به نظر من اینکه فکر کنیم برای جذاب شدن هر ژانری باید آن را به سمت داستان ببریم درست نیست، ضمن اینکه ادبیات فقط داستان نیست و داستان هم فقط توصیف نیست. مستند، اگر خوب نوشته شود میتواند بسیار پرطرفدار باشد و اگر درست نوشته شود در ادامه میتواند الهام بخش خلق رمان و فیلم هم باشد. پرفروشترین آثار خودم، مستندنگاریها هستند. معتقدم ما فعلاً در روایت پیشرفت نباید به طور کامل به سمت داستان برویم، زیر مخاطب ما باید احساس کند که این پیشرفتها در واقعیت رخ داده است.
نظر شما