هرمزگان- شاعران مهدوی هرمزگان، با اشعار زیبا، سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج) را جشن گرفتند.
همزمان با سالروز آغاز امامت امام زمان حضرت مهدی(عج) شاعران مهدوی هرمزگان، احساسات خود را با سرایش شعر بیان کردند.
محمود زندیار- شاعر مهدوی، جانباز و سلطان اهدای خون هرمزگان:
دیوانه و شيداى توام ای گل نرگس
دیوانه و شيداى توام ای گل نرگس
دايم به تمناى توام ای گل نرگس
عمریست که چشمم به رهت مانده و در دل
سرگرم تماشاى توام ای گل نرگس
طى مى شود ايام و نبینیم دو چشمت
در حسرت شهلاى توام ای گل نرگس
هر چند که من یار وفادار نبودم
من خاك كف پاى توام ای گل نرگس
هر قدرخطا کار و سیه روی و غمينم
من واله ى سوداى توام ای گل نرگس
تا لحظه ى غوغای قیامت نگرانم
مجنون تماشاى توام ای گل نرگس
محمودم و عاشق كه شود یار تو مولا
من عاشق تنهاى توام ای گل نرگس.
امیر حسین والا - شاعر، ناشر، مجری، محقق و خالق بیش از ۱۵ اثر:
دستان تو اعجاز تبرهای خلیل است
دستان تو اعجاز تبرهای خلیل است
چون طیر ابابیل بر آرایش فیل است
موسای زمان! چوب بینداز که این بار
دست توگشاینده ی دروازه ی نیل است
ای آنکه دل مثنوی ات پاک و بسیط است
صبر دل ما همچو غزل تنگ و قلیل است
ما آه کشیدیم و ترا زمزمه کردیم
هر جمعه به جمعه که خودش حکم دلیل است
* * *
پس زمزمه ی معنوی ما نشنیدی
شاید که غزل ـ مثنوی ما نشنیدی
دستان تو اعجاز تبرهای دوباره
دستان تو بیضاتر از هر ماه و ستاره
ای آمدنت سبزتر از فصل بهاران
ای وعده ی تو، وعده ی سرسبزی باران
ای هرچه غزل ـ مثنوی امروز برایت
کم گفته اگر واژه بگو که فدایت
با ما تو نگفتی که دل سوخته داری!!!
یک گوشه ی چشمی به دل سوخته داری!؟
چندی ست دلم چون دل یعقوب گرفته ست
برگرد و ببین این که دلم خوب گرفته ست.
لیلا سالاری، معلم هنرمند و صاحب دو اثر شاعرانه «شعری که تو از نگاه من میخوانی» و «لیوان شبها»:
ما منتظر نیم نگاهی از تو
از جاده ی ندبه های او می آیم
بین الحرمین عاشقی میمانم
بامهدیِ جمکران کنم همراهی
مرثیه ی کربلای غم میخوانم
* * *
ای عطر خوشت نشسته در سینه ی ما
روشن شده از پرتوت آیینه ی ما
ما منتظر نیم نگاهی از تو
لبخند بزن ماه! به آدینه ی ماه.
حجةالاسلام بهزاد پودات- پژوهشگر، شاعر، محقق و منتقد ادبی:
میآید از سمت غربت، آدینه ای سبز و زیبا
میآید از سمت غربت، آدینه ای سبز و زیبا
مردی که دارد عبایی روشن تر از رنگ دریا
باکوله باری پر از گل میآید از آسمانها
آرامشی ناب و خالص در چشم هایش هویدا
خط میزند جمعهها را وقتی که میآید از راه
میآورد عاقبت او تقویم زیباتری را
پُر میشود جمعهها از لبخند سرشار باران
گُل میکند روی لبها لبخند ما صبح فردا
شاید که این جمعه باشد روزی که او خواهد آمد
مانند هر جمعه آری، باید که برخیزم از جا.
نظر شما