
بایدها و نبایدهای جهانی شدن ادبیات ایران-7
لازمه جهانی شدن آثار ایرانی، ارتقای سطح سلیقه مخاطبان است
مریم نفیسیراد، نویسنده و مترجم پرکار آثار انگلیسی و عربی گفت: باید «سلیقه» افراد را به چالش کشید؛ وقتی تقاضا مبتنی بر اثری باکیفیت باشد، نویسندگان هم کتابهای با کیفیت مینویسند، مترجم مشتاق میشود ترجمه کند و در سطح جهانی کتاب دیده میشود.
نفیسیراد تاکید دارد: وقتی من مترجم تکنیکها، استفاده عناصر، ژانر، خلاقیت را در کتاب خارجی میبینم، مشتاق میشوم آن را به فارسی ترجمه کنم. اما وقتی هیچکدام از این عناصر، تکنیک، چارچوب، و خلاقیت را در کتاب ایرانی نمیبینم دستم به ترجمه آن کتاب نمیرود. اینگونه ادبیات ما در سطح جهان دیده نمیشود. تا وقتی که فکر اساسی نشود؛ تا وقتی مسابقات ادبیاتی که از قبل برندهاش مشخص است کنار گذاشته نشود، تا وقتی گروههایی که جایزه را به هم پاس میدهند، از میان برداشته نشود سال به سال ادبیات ما به جای غنیتر شدن فقیرتر میشود.
در ادامه، گفتوگوی ما را با این مترجم میخوانید.
بیشک معرفی و شکوفایی آثار نویسندگان ایرانی در سطح جهانی در گرو ترجمههای معکوس از سوی مترجمان حرفهای و کاربلد است. اما این مسئله تاکنون آنچنان که باید از سوی مترجمان مورد استقبال قرار نگرفته است. با توجه به تجربیات شما در حوزه ترجمه، دلایل آن را چه میدانید؟
بازار کتاب در جهان، یک صنعت پویاست که در نتیجه آن، کتاب زمانی دیده میشود که دارای خلاقیت و حرف جدیدی داشته باشد یا حتی حس جدیدی به مخاطب تزریق کند. البته نمیتوان تاثیر قانون کپیرایت را نادیده گرفت. ژانر در ایران معنا ندارد و ادبیات جدی، جدی گرفته نمیشود. اکثریت کتابها بومی هستند و گاهی زبان نویسنده چنان ثقیل است که باید لغتنامه کنار خود گذاشت تا مفهوم جمله نه تکتک کلمات را متوجه شد. درنتیجه منِ مترجم به دنبال ترجمه چنین آثاری نمیروم، در حالیکه تعداد انگشتشماری هستند که کیفیت مورد نظر را دارند ولی چون در سطح جهانی نمیشود رقابت داشت و کتاب را معرفی کرد، در صورت ترجمه هم کتاب دیده نمیشود.
منتقدان در آسیبشناسی این مسئله موارد متعددی را مطرح میکنند. به نظر شما عدم جهانی شدن آثار ادبی داخلی چه آسیبهایی به همراه داشته است؟
از مهمترین آسیبها این است که اگر مترجم بخواهد کتاب بومی را ترجمه کند، از عمق کتاب میکاهد مگر اینکه نسوادش از زبان مقصد به اندازه سوادش از زبان مبدا باشد. اگر این مورد ادبیات بومی را کنار بگذاریم و صرفا به ترجمه یک کتاب با کیفیت ایرانی بپردازیم، در وهله اول به دلیل اینکه کتابها به ندرت در سطح جهانی دیده میشوند، مترجم تمایلی برای انجام این کار ندارد و چنانچه مترجمی حاضر به ترجمه شود به دلیل نداشتن علم کافی، ترجمهای نامناسب و بیکیفیت ارائه میشود. همچنین اگر مترجمی تمایل یافت تا رمان ایرانی با کیفیت را ترجمه کند، ناشری که بخواهد آن را منتشر کند از کجا بیابد؟ اگر نخواهد از طریق ناشر اقدام کند و قصد داشته باشد فقط در سایتی همچون آمازون آن را به فروش برساند، مخاطب قرار است چطور از وجود این کتاب باخبر شود؟ از سوی دیگر در حالت کلی عدم تدریس نویسندگی خلاق در مدارس و دانشگاهها آسیبهای زیادی وارد میکند. اگر تمام نویسندگان از یک مجموعه تکنیک برخوردار باشند و فقط یک افزودنی (خلاقیت، امضای خاص خودشان) را به کتاب اضافه کنند آنگاه تمام کتابها قابل ترجمه و قابل خواندن هستند. وقتی منِ مترجم تکنیکها، استفاده عناصر، ژانر، خلاقیت را در کتاب خارجی میبینم، مشتاق میشوم آن را به فارسی ترجمه کنم؛ اما وقتی هیچکدام از این عناصر، تکنیک، چارچوب، و خلاقیت را در کتاب ایرانی نمیبینم دستم به ترجمه آن کتاب نمیرود و ادبیات ما در سطح جهان دیده نمیشود. تا وقتی که فکر اساسی نشود؛ تا وقتی مسابقات ادبیاتی که از قبل برندهاش مشخص است کنار گذاشته نشود و تا وقتی گروههایی که جایزه را به هم پاس میدهند، از میان برداشته نشود سال به سال ادبیات ما به جای غنیتر شدن فقیرتر میشود. به عبارتی باید سلیقه افراد را به چالش کشید. وقتی تقاضا مبتنی با اثری با کیفیت باشد، نویسندگان هم کتابهای با کیفیت مینویسند، مترجم مشتاق میشود ترجمه کند و در سطح جهانی کتاب دیده میشود.
ترجمه معکوس چه مهارتها و ملزوماتی را از سوی مترجم طلب میکند؟
در وهله نخست مترجم در ترجمه بايد با كلمات و سطور، تصويرسازی كند. دوم، مترجم نباید سلیقهای عمل کند و لحن نویسنده را به قتل برساند و البته سطح متن ترجمه نباید با سطح متن اصلی متفاوت باشد تا سطح کتاب ریزش نکند.
بازارهای جهانی کتاب تا چه میزان پذیرای آثار ادبی داخلی است؟
ما تا به کنوانسیون کپیرایت نپیوندیم، تا سطح ادبیاتمان را تغییر ندهیم و تا کنفرانسهای ترجمه معکوس در ایران برگزار نشود در سطح جهان شانس قابل توجهی نداریم.
چگونه میتوان مترجمان داخلی را به ترجمه معکوس ترغیب کرد؟
ترجمه زمان و انرژی زیادی میطلبد. مترجم وقتی مجبور است از صبح تا شب سرکار اداری برود تا بتواند امرار معاش کند، وقت و انرژی برای ترجمه ندارد چه برسد به ترجمه معکوس. باید امکانات رفاهی و مالی قابل توجهی برای مترجمان در نظر گرفت تا بدون دغدغه بتوانند کتابها را ترجمه کنند.
شما چه کتابهایی را برای ترجمه معکوس مناسب میبینید؟
کتابهای حوزههای مدیریتی، علمی و البته رمان.
بتازگی کتاب «نوری که همراهمان است» نوشته میشل اوباما با ترجمه شما و از سوی نشر نسل نواندیش به چاپ رسیده است. درباره این اثر و موفقیتهای آن بگوئید.
در این کتاب میشل اوباما با زبانی بسیار صمیمی درباره عدم قطعیتها و دغدغههایش صحبت کرده و چند تکنیک کاربردی برای رهایی از فرسایش، تحلیل رفتن، افسردگی بیان کرده که میشود از طریق آنها مهارتهای خود را افزایش داد.
نظر شما