میلان کوندرا، نویسنده مطرح چک که دیروز در 92 سالگی درگذشت، بیشتر به خاطر رمانهایش از جمله «بار هستی»، «هویت» و «شوخی» شناخته شده است. با این حال، به تازگی کتابی با نام «غرب گروگان گرفته شده: تراژدی اروپای مرکزی» شامل دو مقاله مربوط به سالهای سالهای 1967 و 1983 از وی منتشر شده است که در آن، از احساس خودباختگی جاری در اروپای مرکزی سخن گفته و ناامیدی و هراس خود را از بیمایه شدن فرهنگ غربی بیان میکند.
کتاب شامل یک سخنرانی کوتاه از سال 1967 و یک مقاله از سال 1983 است. در حالی که هر دو متن- آنطور که انتظار میرود- ادیبانه و آموزندهاند، بحث مهمی را مطرح میکنند. «غرب گروگان گرفته شده» را میتوان تحت عنوان تاریخ روشنفکری ثبت کرد.
کوندرا در سخنرانی سال 1967 خود در کنگره نویسندگان چک، از نبود مطالعه در میان معلمان چک که اطلاعات اندکی درباره ادبیات اروپا دارند، ابراز تاسف میکند (این سخنرانی در چک و اسلواکی دهه 1960 است، جایی که مانند مجارستان و لهستان، خواندن یک کتاب خوب در آن، تقریبا تنها شکل سرگرمی سالم موجود بود).
از نظر کوندرا، فرد اوباش و خرابکار، آتشافروز نیست و تهدید فرهنگ از نوع دیگری است: «خرابکار، درواقع آن ذهن بسته مغروری است که خودش را میستاید و همواره آماده است تا حقوق خود را مطالبه کند.» تعریف کوندرا بهخوبی هم تارتوف- شخصیت عابد ریاکار نمایشنامه مولیر- و هم فاتحان رسانههای اجتماعی را دربرمیگیرد.
بیشترین بخش کتاب، شامل مقالهای همنام کتاب با عنوان «غرب گروگان گرفته شده» است. «امروزه، به استثنای اتریش کوچک، تمام اروپای مرکزی تحت انقیاد روسیه قرار گرفته است.» در سال 1983 کوندرا در پاریس در تبعید بود و مقاله او را میتوان اینگونه خلاصه کرد: ما بسیار بافرهنگ اما در عین حال، بسیار مجذوب غرب هستیم، چرا برایتان مهم نیست که توسط روسها به گروگان گرفته شدهایم؟
متاسفانه در آن زمان به جز راجر اسکروتن، فیلسوف بریتانیایی و نورمن استون، تاریخدان بریتانیایی، نگرانی چندانی درباره «اروپای دیگر»- کشورهای اروپایی بلوک شرق و تابع پیمان ورشو- در حوزههای فرهنگی وجود نداشت. در آن زمان صحبت زیادی درباره کوندرا نمیشد، زیرا او هنوز «سبکی تحملناپذیر هستی» را منتشر نکرده بود.
این مقاله احساس خودباختگی و تنها ماندن چکها، اسلواکها، لهستانیها و مجارستانیها را بیان میکند (کوندرا توضیح میدهد که چگونه انقلابیون مجارستانی کمتر دنیادیده، متقاعد شده بودند که غرب در سال 1956 به کمک آنها خواهد آمد).
این کشورها همیشه احساس میکردند که مورد حمایت اروپا قرار میگیرند، زیرا توسط گروههای غارتگر مختلف از شرق درنوردیده شده بودند و اغلب به عنوان سرزمینهای مرزی توسعهنیافته قضاوت میشدند- اگرچه چکهای آن زمان به طعنه اشاره میکردند که پراگ از نظر جغرافیایی، بیشتر از وین، غربی است.
شاید زندگی اجتماعی کوندرا در زمان نگارش این مقاله دچار رکود بود، زیرا او آشکارا میخواست دوستانی پیدا کند. واقعیت این است که آن زمان، عصری بود که شاعران و فیلسوفان منطقه در کارزار خود علیه حاکم شوروی متحد شده بودند. کوندرا «یهودیان» را تحسین میکند و برای نویسندگان مجارستانی که به گفته او نقشی برجسته در انقلاب 1956 ایفا کردند، احترام زیادی قائل است.
در واقع، نویسندگان مجارستانی تنها پس از سخنرانی خروشچف علیه استالین به زبان آمدند، و تا آنجا که میدانم، هیچ سندی مبنی بر مسلح بودن آنها وجود ندارد. تیبور دیری- که کوندرا او را استثنا میکند- در ابتدا به کمونیسم علاقه داشت (مثل کوندرا و بسیاری از نویسندگان مشهور بلوک شوروی)، تا اینکه احساس کرد کمونیسم، همه آن چیزی را که او از زندگی میخواهد، به او نمیدهد. کوندرا در این کتاب در گفتار مربوط به سال 1967 بیان میکند که کمونیسم برتر از فاشیسم است. احتمالا تا سال 1983 باید نظرش را تغییر داده باشد.
او همچنین به مساله «ملت کوچک» میپردازد. آیا نوشتن به زبان چک ارزش دارد، در حالی که نوشتن به زبان آلمانی آسانتر و سودآورتر است؟ به این مرد کافکایی نگاه کنید! نقطه نظرات مقاله «غرب گروگان گرفته شده» به ناچار با نیمه دیگر کتاب، متفاوت است. چکها و مجارها باید نگران ناپدید شدن زبان و فرهنگ خود باشند، درحالی که انگلیسیها، فرانسویها و آلمانیها نیستند.
اکنون که مقاله را میخوانیم، جالبترین بخش، پاراگراف آخر است که به طرز عجیبی، پیشگویانه است. کوندرا که به طرزی قابل پیشبینی، مدتها علیه روسها و حضور ویرانگر آنها در اروپای مرکزی سخن گفته است، مینویسد: «پس تراژدی واقعی اروپای مرکزی، روسیه نیست، بلکه اروپاست.» او معتقد است تراژدی واقعی، اروپاست که هویت و فرهنگش به طور مستقیم به چالش کشیده شده و به گونهای تهدید میشود که میتواند منجر به نابودی آنها شود. او زنگ خطری را به صدا درآورده بود که در قرن بیست و یکم، خودمان با صدای بلند و واضح آن را میشنویم.
کوندرا نیز مانند سولژنیتسین، نویسنده روس، از آنچه در غرب یافت، بازی نخورد. همه به جای اینکه در مورد دکارت، فکر یا بر سر معنای چند خط شعر مباحثه کنند، تلویزیون تماشا میکردند. با فروپاشی کمونیسم در مجارستان، من به آشنایان خود اشاره کردم که همه چیز در غرب عالی نیست. چطور به من میخندیدند!
در اینکه آیا کوندرا توانسته بود شکافی را که بین بروکسل از یک سو و لهستان و مجارستان از سوی دیگر، باز شده است، پیش بینی کند، تردید دارم، با این حال در ورشو و بوداپست، به این فکر میکردند که زندانی کردن مردان متجاوز در زندانهای زنان، در واقع اوج تمدن و آن چیزی است که غرب واقعا با آن دوام آورده است!
کتاب «غرب گروگان گرفته شده: تراژدی اروپای مرکزی» با ترجمه لیندا اشر و از سوی انتشارات هارپر، آوریل 2023 برای نخستین بار به زبان انگلیسی منتشر شد.
نظر شما