پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۸
بزرگترین رویداد فرهنگی و روایت یک دیدار

امروز اگر در ساعات قبل از آغاز نمایشگاه به مصلی می‌آمدید با محدودیت ورود مواجه می شدید و مجبور بودید چند بار دور مصلا بچرخید بلکه دری را پیدا کنید که بعد از بازرسی بدنی و وسایل همراه‌تان شما را به شبستان راه بدهند.

 خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- فاطمه کهربایی، ما همکاری داریم که هم خبرنگار است و هم ناشر. در نمایشگاه کتاب هم غرفه دارد، اما بیشتر از غرفه‌اش در ساختمان تشریفات نمایشگاه مستقر است. ساختمان تشریفات یا VIP قسمتی است که رئیس نمایشگاه کتاب؛ معاون فرهنگی وزارت ارشاد آنجا مستقر است و هر وزیر و نماینده و مقام مسئولی که از نمایشگاه بازدید کند حتما سری هم به آنجا می‌زند و گپی با رئیس نمایشگاه می‌زند.
 
ویژگی‌ای که این ساختمان را از بقیه بخش‌های نمایشگاه متمایز می‌کند این است که کلی خدم و هشم و نگهبان در جلوی در ورودی آن مستقرند و همه ورود و خروج ها را کنترل می کنند تا هر کسی وارد نشود. یعنی حتی اگر خبرنگار هم باشی امکان ورود نداری مگر اینکه از قبل هماهنگ شده باشد!
 
این همکار ناشر/خبرنگار ما تنها کسی است که امکان حضور در ساختمان تشریفات را دارد و اولین کسی است که وقتی مقام مسئولی به نمایشگاه می‌آید از حضور او مطلع می شود و از برو و بیای آنها گزارش و خبر تهیه می‌کند و گفت‌وگو می‌گیرد.
 
امروز اگر در ساعات قبل از آغاز نمایشگاه به مصلا می‌آمدید با محدودیت بلکه ممنوعیت ورود مواجه می شدید و مجبور بودید چند بار دور مصلا بچرخید بلکه دری را پیدا کنید که بعد از بازرسی بدنی و وسایل همراه‌تان شما را به شبستان راه بدهند.
 
اما اگر بعد از ساعت شروع نمایشگاه به مصلا می‌آمدید کمی از سخت‌گیری‌ها کمتر شده بود و راحت‌تر می‌توانستید وارد شوید. هر چند که همچنان در ورودی خانم‌ها و آقایان جدا بود و تک‌به‌تک افراد با راکت بدنی بازرسی می شدند و کیف و وسایلشان هم از دستگاه ایکس ری عبور داده می‌شد و بعد از اینکه برچسب مخصوص به آن زده، تحویل صاحبش داده می‌شد.
 
همه کسانی که از این دور بازرسی عبور می کردند یک سوال داشتند. چه کسی می‌آید؟ یا آمده است؟ اما جوابی داده نمی‌شد و جواب سوال را در چشمان اشک بار همکار ناشر/ خبرنگارمان یافتیم وقتی به غرفه آمد. رهبر انقلاب بعد از سه سال به بازدید از نمایشگاه آمده بوده و همکار ناشر/ خبرنگار ما که در همه بازدیدهای مقامات مسئول و گپ‌وگفت‌های دو نفره رئیس نمایشگاه با مهمان ها حضور دارد، این بار از دیدن این مهمان ویژه محروم شده بود. دل شکسته بود و داشت از تلاش‌هایش برای رسیدن به حلقه هیئت همراه رهبری حرف می‌زد. اینکه از هر راهرویی می‌رفته تا خود را به آنجا برساند کسی مانعش می شده  و راه را بر او می‌بسته است. چشم‌های اشک‌بارش مرا یاد شعر ابوسعید ابوالخیر انداخت که می‌گوید «گر در یمنی چو با منی پیش منی / گر پیش منی چو بی منی در یمنی».
 
رهبر آمده و رفته بود و ما چاره‌ای نداشتیم جز اینکه دلمان را آرام کنیم. با این خیال که امروز که پنجمین روز نمایشگاه است در هوای دیگری نفس می‌کشیم. هوایی که یار خمینی در آن نفس کشیده است! تا باد چنین بادا!
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها