چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۸
خوردنی‌ها و خواندنی‌ها در کنار هم قرار گرفتند

هفتمین روز نمایشگاه با روزهای دیگر متفاوت بود و این را می‌شد از تعداد افرادی که با لباس مشکی وارد مصلی می‌شدند، فهمید. روز شهادت امام صادق(علیه‌السلام) بود و حال و هوای نمایشگاه با همت بچه‌ها موسسه صهبا رنگ‌وبوی دیگری گرفته بود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- فاطمه کهربایی، هفتمین روز نمایشگاه با روزهای دیگر متفاوت بود و این را می‌شد از تعداد افرادی که با لباس مشکی وارد مصلی می‌شدند، فهمید. روز شهادت امام صادق(ع) بود و حال و هوای نمایشگاه با همت بچه‌های مؤسسه صهبا رنگ‌وبوی دیگری گرفته بود. از صبح اول وقت آمده بودند در ضلع شرقی شبستان و داربست‌هایی را علم کرده بودند. بعد از چند ساعت، چند متر پارچه سفید، شده بود سقف خیمه و پارچه‌هایی مشکی شده بود دیوار آن و بر پیشانی آن روی پارچه‌ای مشکی نوشته شده بود: «موکب انسان 250 ساله».
 
زودتر از چیزهای دیگر، دو باند صوتی اطراف موکب راه افتاد و نوای مداحی، شور و حال دیگری به فضا داد به خصوص برای خادمان موکب که مشغول آماده‌سازی موکب بودند و احتمالا داشتند در دلشان همراه با ذکر و توسل، کارها را انجام می‌دادند.
 
کنار سماورها و کتری‌ها که یکی‌یکی وارد خیمه می‌شد بچه‌های فضاسازی و تبلیغات هم در حال نصب بنرهای اطراف موکب بودند. در نهایت دو بنر با تصویر رهبر انقلاب در دو سوی موکب قرار گرفت که یکی از آن‌ها بیانات رهبر درباره امام صادق(ع) زیر آنها نوشته شده بود و دیگری بیانات رهبر درباره انسان 250  ساله.
 
در دو بنر دیگری که مقابل موکب نصب شده است چند عکس از رهبری در کنار کودکان و نوجوانان دیده می‌شود که توصیه‌هایی قرآنی، تربیتی و آموزشی در پایین عکس‌ها جای گرفته است.
 
هنوز خادم‌ها در حال بدو بدو بودند که السلام علیک یا اباعبدالله زیارت عاشورا از بلندگوها شنیده شد و بعد از آن بود کافی بود چشم بچرخانی تا ببینی هر کسی با هر تیپ و ظاهری چطور دارد با کلمات زیارت را زیر لب زمزمه می‌کند. چه آن زنی که نشسته بود روی جدول کنار باغچه و در حالی که زیارتنامه را روی گوشی‌اش می‌خواند، آرام خودش را با طنین آن، تکان می‌داد و چه آن خانم چادری که در حال راه رفتن لب‌هایش به ذکر زیارت می‌جنبید و چه آن دختر جوان شل حجابی که روی نیمکت نشسته بود و به وقت سلام بر امام که رسید لب‌هایش به عرض ارادت مشغول شد.
 
تلاوت قرآن دقایق آغازین نمایشگاه که از بلندگوها پخش شد، بلندگوهای موکب ساکت شدند و این بار میزها کنار هم نشستند و رومیزها روی‌شان نقش بستند.
تا ساعتی بعد که ما رفتیم داخل شبستان و برگشتیم بیرون، موکب کارش را شروع کرده بود. یکی از خیمه‌ها را خانم‌های خادم پر کرده بودند و مشغول پذیرایی بودند و خیمه دیگر در دست آقایان بود. سرک کشیدم تا اوضاع و احوال خانم‌های خادم را دورتر از میزهای پذیرایی نشسته بودند ببینم. موکتی پهن کرده بودند و بچه‌های کوچک‌شان در حال بازی کردن بودند و خودشان مشغول درست کردن شربت.
 
در کنار شربت زعفران که تخم شربتی‌ها در آن غلت می‌زدند با چای هم از مهمان‌ها پذیرایی می‌شد. یکی از آقایان خادم هم شده بود مسئول باد زدن اسپند. نشسته بود کناری و مجال خاموشی به دانه‌های اسپند نمی‌داد. همه چیز مهیا بود برای اینکه اربعین رفته‌ها را به یاد جاده‌های حال خوب کن نجف تا کربلا بیاندازد!
 
در کنار سینی چای و شربت، چند جلد کتاب 250 ساله هم به نمایش گذاشته شده است. فکر کنم این تنها موکبی است که در کنار خوردنی‌ها، خواندنی‌ها را هم عرضه می‌کند. بالاخره هر چه باشد موکبی که در نمایشگاه کتاب برقرار شده باشد باید یک فرقی با موکب‌های دیگر داشته باشد!
 
وقت اذان که می‌رسد نماز را در همان نمازخانه همیشگی کنار موکب می‌خوانیم. بعد از نماز است که چند تا از خانم‌های خادم موکب، یادگارهای کوچکی به نمازگزاران هدیه می‌دهند. روی بسته‌بندی آن نوشته شده مهر مخلوط کربلا اهدایی موکب انسان 250 ساله.
 
با اینکه ساعتی از پایان نماز جماعت گذشته است اما نمازخانه هم چنان پر است از سیاه‌پوش‌هایی که کیپ‌تاکیپ هم نشسته‌اند. بیرون که می‌آیم چشمم به صفی طولانی می‌افتد که جلوی موکب صف کشیده‌اند. نفرات ابتدایی صف، ظرفی از عدسی و نانی بسته‌بندی شده تحویل می‌گیرند و می‌روند و می‌نشینند روی پله‌ها به صرف نذری روز شهادت.
 
هفتمین روز نمایشگاه شده است یکی از شلوغ‌ترین روزهایی که با حال و هوای متفاوتش بیشتر از هر چیز، آدم را حال خوب پیاده روی اربعین می‌اندازد. جا دارد از همه کسانی که این روز را برایمان متفاوت رقم زدند تشکر کنیم به خصوص از بچه‌های پر تلاش مؤسسه صهبا. دم همه شان گرم!
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها