نگاهی به مجموعه «شخصیتهای مانا»؛ سیدحسین خدیو جم
دانشآموزی که چون امیرکبیر از پشت در کلاس درس آموخت!/ چرا خدیوجم با مهرداد پهلبد اختلاف داشت؟
خدیوجم مدتی رایزن فرهنگی ایران در افغانستان بود. گویا به دلیل اختلافی که با مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ پیدا کرد، از این کار کناره گرفت. جمال خدیو درباره این موضوع به بحث بودجه رایزنی اشاره کرده است که گویا پهلبد، وزیر وقت فرهنگ از خدیوجم خواسته بود که پنج میلیون تومان بودجه رایزنی را طبق خواسته او خرج کند؛ یک میلیون تومان برای سفارت هزینه شود، یک میلیون تومان را خودش بردارد و یک میلیون تومان را به سفیر بدهد و دو میلیون تومان را هم به وزارتخانه برگرداند تا حیف و میل نشود. خدیوجم خواسته وزیر را نپذیرفت و همین موضوع باعث بازنشستگی اجباری او شد.
سیدحسین خدیوجم در شمار مهمترین این شخصیتهاست که همواره بر لزوم بیداری جهان اسلام و پرهیز از تفرقه، در عصری که عوامل استعمار به اختلافات میان مسلمانان دامن میزنند، تاکید میکرده است. سراسر زندگانی خدیوجم در تلاش و تکاپو در راه علم و تحقیق، در خور تحسین خدیوجم و نیز عشق و علاقه خالصانه او به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی که انگیزه خدمات و فعالیتهای فرهنگی او در زمینه تالیف و ترجمه تصحیح شد، او را به یکی از چهرههای ماندگار ایران امروز بدل کرده است.
این گزارش مختصری برگرفته از کتاب «سید حسین خدیوجم» نوشته مسعود آدینهوند است که در مجموعه «شخصیتهای مانا» کاری از انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
خدیوجم در مشهد و خانوادهای تنگدست به دنیا آمد پدرش، سیدمحمدعلی، از مردم اشکذر یزد بود که به مشهد مهاجرت کرد. علت و نیز تاریخ این نقل مکان روشن نیست. خانواده او در مشهد در بالا خیابان ساکن شد و پدرش در این شهر کشاورزی میکرد.
خدیوجم خواندن و نوشتن را در مکتبخانه آموخت و برای ادامه تحصیل مجبور شد که هم کار کند هم درس بخواند. تنگدستی او باعث شد در مدرسه بدر که اکثر دانشآوزان از قشر مرفه بودند، در واکنش به رفتار تبعیضآمیز اولیای مدرسه و همکلاسیها، مدتی مدرسه را رها کرد اما اشتیاق به کتاب و دفتر او را دوباره به مدرسه برگرداند.
او در جلسات تفسیر «مجمعالبیان» آقا سید هاشم میردامادی، جد مادری برادران خامنهای (سیدعلی خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، سید محمد خامنهای و سید هادی خامنهای) در مسجد گوهرشاد مشهد، شرکت جست. خدیوجم درباره میردامادی، که دو سال در محضر او تلمذ کرد، گفته است: «وی مرد بسیار بزرگوار، گرم دهان، مومن و صاحب دل بود. ترس از همه چیز، جز خدا را از دل من زدود و مرا در دانشاندوزی و کار علم تشویق کرد. باید اعتراف کنم که بسیاری از کامیابیهای خود را از درک محضر پرفیض این مرد برزگوار میدانم.»
خدیوجم در ادامه تحصیل شرایط دشواری را طی کرد به طوری که بسان امیرکبیر از پشت در کلاس به آموختن همت گماشت: «روزی ظاهرا استاد علیزاده، که پیشتر در کلاسهای شبانه، معلم خدیوجم بود، متوجه میشود کسی که از پنجره اتاق به درس او گوش میدهد؛ از کلاس درس بیرون میآید و خدیوجم را میبیند که پشت پنجره نشسته است. علت را جویا میشود و خدیوجم میگوید که چون سنش بالاست، اجازه ثبتنامه در مدرسه را ندارد و نمیتواند در کلاسها حاضر شود. علیزاده نزد مدیر دبیرستان میرود و با او به گفتوگو میپردازد و موافقت او را برای حاضر شدن خدیوجم در کلاس درس را جلب میکند.»
آشنایی خدیوجم و ایرج افشار یک کتاب است. چنانکه افشار درباره دیدار با او مینویسد: «در سال 1341 که به خدمتگزاری در کتابخانه ملی منصوب شدم، با سیه چرده بلندبالایی آشنا گردیدم که خود را حسین خدیوجم معرفی کرد. کارش نشستن پشت میز مراجعات در تالار مطالعه عمومی بود. میبایست در خواستههای مراجعهکنندگان را بگیرد و به کتاب آورنده بدهد و کتاب را به خواننده بسپارد و رسید بگیرد. او ناظم تالار مطالعه بود. روزی در حین مطالعه از او پرسیدم: چه میخوانی؟ گفت: کتابی از طه حسین. گفتم: پس عربی هم بلدید و پاسخ داد: بله و چیزهایی نیز از این زبان ترجمه کردهام. آشنایی با وی از اینجا شروع شد.»
اخوان در تهران مدتی را در خانه خدیوجم، واقع در خیابان نادری، کوچه شیروانی، بن بست ایراوانی منزل داشت. به گفته یدالله قرایی شاعر معاصر، اخوان مشکل مسکن داشت و «در تهران مدتی خانه به دوش بود. زندهیاد خدیوجم، بعد از رفتن به افغانستان خانهاش را در اختیار اخوان قرار دادو او را در خانه خدیو که به عنوان وابسته فرهنگی به افغانستان برگشت، اخوان از فشار جابهجایی به زمین و زمان لعنت میکرد.»
خدیوجم در انجمنی معروف به «چهارشنبه چلوکباب» که اعضای آن هر چهارشنبه گرد هم میآمدند و ناهار نیز چلوکباب صرف میشد که به این دلیل شرکت کنندگان دائمی این انجمن به «اصحاب چلوکباب» نیز معروف بود. در این انجمن افراد صاحب نامی چون محمدعلی حکیم شیرازی، احمد راد، محمد فرزان، محمد معین، مرتضی مطهری، مجتبی مینوی، غلامحسین یوسفی، حبیب یغمایی، سید جعفر شهیدی، مهدی محقق و حسین خدیوجم عضویت داشتند.
خدیوجم مدتی رایزن فرهنگی ایران در افغانستان بود. گویا به دلیل اختلافی که با مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ پیدا کرد، از این کار کناره گرفت. جمال خدیو درباره این موضوع به بحث بودجه رایزنی اشاره کرده است که گویا پهلبد، وزیر وقت فرهنگ از خدیوجم خواسته بود که پنج میلیون تومان بودجه رایزنی را طبق خواسته او خرج کند؛ یک میلیون تومان برای سفارت هزینه شود، یک میلیون تومان را خودش بردارد و یک میلیون تومان را به سفیر بدهد و دو میلیون تومان را هم به وزارتخانه برگرداند تا حیف و میل نشود. خدیوجم خواسته وزیر را نپذیرفت و همین موضوع باعث بازنشستگی اجباری او شد.
زمانی که خدیوجم در افغانستان حضور داشت، نقش پررنگی در تاسیس و سامانبخشی کتابخانه ملی داشت. او خودش ابراز خرسندی کرده که بدون استفاده از بودجه دولتی توانسته نقشی در راهاندازی کتابخانه ملی افغانستان ایفا کند.
خدیوجم که از بیماری آسم رنج میبرد در دو سال پایانی عمر به زادگاهش مشهد بازگشت و در مهر 1365 چشم از جهان فرو بست. او وصیت کرده بود که در کنار آرامگاه غزالی دفن شود؛ اما چنین نشد و پیکرش در جوار مقبره فردوسی در که در فاصله یک کیلومتری غزالی واقع است، به خاک سپرده شد.
بخشی از آثار تحقیقی خدیوجم مربوط به حوزه تاریخ ایران و اسلام است و در این راستا چند متن را نیز تصحیح و منتشر کرده است اما او در جایی این سخن توینبی، مورخ و متفکر انگلیس را نقل میکند که به روایت هیچ مورخی نباید اعتماد کرد و تنها چیزی را که در کتب تاریخی میتوان حقیقت شمرد و باور داشت، فهرست اعلام تاریخی آن است. خدیوجم این گفته را واقعیتی در تاریخ دانسته و دلیل آن را هم چنین بیان کرده است که اکثر تاریخنویسان خادم و جیرهخوار شاهان و امیران بودهاند و برای ادامه زندگی و حفظ موقعیت خود، چارهای جز تحریف مطالب به سود ولینعمت خود نداشته اند، البته گاه نیز خرده حسابهای شخصی، آنها را از جاده صواب و حقیقت منحرف آنها را از جاده صواب و حقیقت منحرف میکرده است.
نظر شما