یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۰
فلسفه درد؛ تلاشی برای درک ماهیت آسیب

تعریف عمومی درد، هر دو جنبه حسی و عاطفی آن را در بر می گیرد، اما برای مثال شامل «آسیب احساس» نمی‌شود.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: درد چیست؟ مطمئنا همه ما جواب این پرسش را می‌دانیم. مطمئناً ‌می‌دانیم که چه زمانی در آن هستیم. به عنوان مثال، اگر یک پزشک از من بخواهد که درد خود را در مقیاس یک تا ده رتبه‌بندی کنم، می‌توانم به طور قابل فهم پاسخ دهم. اما سؤال «چقدر دقیق بود؟» بی‌ربط است، زیرا هیچ معیار عینی برای ارزیابی «دقت» درد وجود ندارد. اگر من درد خود را «هفت» ارزیابی کنم، این راهی برای بیان احساسات یا احساسات ناخوشایند است، نه تخمین وضعیت ذهنی «قابل شناخت» که می‌تواند توسط دیگران از منظر دقت بررسی شود.

اما حتی اگر نتوانیم درد را دقیقاً تعریف کنیم، آیا یک مرجع پزشکی وجود ندارد که بتواند؟ یک مکان خوب برای شروع، تعریف درد است که توسط انجمن بین‌المللی مطالعه درد (IASP) ارائه شده است: «یک تجربه حسی و عاطفی ناخوشایند مرتبط با آسیب واقعی یا بالقوه بافت، یا توصیف شده در قالب چنین آسیب‌هایی».

این تأیید می کند که رابطه بین «آسیب واقعی بافت» و تجربه درد یک رابطه ساده یا مستقیم نیست. افراد ممکن است دچار آسیب بافتی شوند و در عین حال احساس درد نکنند. یا ممکن است دردی را تجربه کنند که به نظر می‌رسد ناشی از جراحت است (این مورد از نظر آسیب بافتی توصیف شده است)، اما ممکن است ضایعه قابل تشخیصی وجود نداشته باشد. شکایت از درد ارائه شده در کلینیک - همراه با رفتارهای ناتوان‌ مرتبط - ممکن است با آسیب‌شناسی قابل شناسایی یا «آسیب بافتی» مرتبط نباشد.

نه پزشکان و نه دانشمندان قادر به تشخیص وضعیت روانی به نام «درد» نیستند، و شکایت درد ‌بیش از توصیف، بیان عملکردی است. طبقه بندی درد با پذیرش اینکه «همه دردها ذهنی هستند» به همین نتیجه نزدیک می‌شود. حتی دانشمند علوم اعصاب در مورد درد بدون توسل به زبانی مبهم صحبت نمی‌کند که در آن افراد احساسات و عواطف ناخوشایند را بیان می‌کنند و به آنها پاسخ می‌دهند.

تعریف عمومی درد، هر دو جنبه حسی و عاطفی آن را در بر می گیرد، اما برای مثال شامل «آسیب احساس» نمی‌شود. با این وجود، ما معمولاً غم را به عنوان یک نوع درد توصیف می کنیم. «درد» یک اصطلاح در اصطلاح رایج است، و ما نباید این استفاده‌های آشفته و روزمره از کلمات را نادیده بگیریم. آنها معتبر و از نظر فلسفی جالب هستند. اگر می‌خواهیم درد را درک کنیم، باید به ویتگنشتاین توجه کنیم: «معنای یک کلمه استفاده از آن در زبان است».

«درد» در این کاربردها به چیزی بیش از یک تجربه ذهنی دلالت دارد، خواه ناشکیبایی، آزار، یا فشار بدنی باشد. همچنین مستلزم بار یا تعهدی است که ممکن است اصلاح یا جبران آن مناسب باشد. وقتی از هر نوع دردی رنج می‌بریم، احتمالاً سؤالاتی در مورد علت آن، تقصیر چه کسی و چه کسی موظف به ارائه مراقبت یا تسکین است، ایجاد می‌کند. وقتی ما از درد رنج می‌بریم، پرسش‌های اخلاقی و سیاسی هرگز دور از دسترس نیستند.

کلمه «درد» از ریشه لاتین poena به معنای «مجازات» ‌گرفته شده است. «درد» در انگلیسی در اصل به مجازات ‌‌برای یک جرم و همچنین به احساسات ناخوشایند بدنی و رنج ذهنی یا عاطفی اشاره دارد. ما هنوز از عبارت «درد مرگ» برای اشاره به مجازات اعدام استفاده می کنیم. اما، در گذشته، درد به معنای مجازات بود، و مجازات‌های قانونی اغلب شامل ایجاد درد بدنی عمدی بود.
برای مثال، توماس هابز از «درد» به عنوان مجازات فراقانونی یاد می‌کند. او همچنین «‌‌زخم، زنجیر و هر درد بدنی دیگر» را از جمله مجازات‌های قانونی برشمرده است. درد و مجازات از منظر وی اموری جدایی‌ناپذیر بود.

امروزه، تحمیل عمدی دردهای بدنی - حتی اگر مورد تایید دولت باشد - ذاتاً اشتباه تلقی می‌شود. به ویژه شکنجه غیرقانونی است. در حوزه‌های قضایی که هنوز مجازات اعدام دارند، تلاش زیادی انجام می‌شود (نه همیشه با موفقیت) تا اطمینان حاصل شود که خاموش کردن زندگی نه درد و نه صدمات جسمی قابل مشاهده را به همراه نخواهد داشت و از این رو از داروهای آرام‌بخش و به دنبال آن تزریق‌های کشنده استفاده می‌شود.

روند تاریخی مدرن در مجازات قانونی، سلب آزادی (حبس) را بر ختم زندگی و/یا ایجاد درد و جراحت بدنی ترجیح داده است. یکی از مزایایی که جرمی بنتام (1748-1832) در طراحی خود برای یک زندان ایده‌آل ‌‌مشاهده کرد، برای مثال، غیر ضروری ساختن آهن و در نتیجه از بین بردن علت درد و شکنجه بود.

آموزه‌های مسیحی معتقدند که درد، نفرینی است که باید تحمل کرد، یا حتی ممکن است به معنای شهادت و نجات باشد، و بنابراین باید از آن استقبال کرد. اما امروزه شنیدن این موضوع که یک فرد «نباید درد داشته باشد» رایج است، به خصوص اگر آن فرد کودک یا فردی باشد که به پایان زندگی خود نزدیک شده است.

علاقه به عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که بر درد تأثیر می‌گذارند، رو به افزایش داشته است. نقش یادگیری و عوامل اجتماعی و اقتصادی در حال حاضر به طور گسترده در تئوری پزشکی و عمل بالینی، به ویژه در مورد درد مزمن شناخته شده است. و در حالی که دیگر در هیچ جامعه متمدنی استفاده از تحمیل درد به عنوان وسیله‌ای برای مجازات مشروع نیست، پیوندهای جدیدی بین سیاست، قانون و درد پدیدار شده است و پرسش‌های جدید و پیچیده‌ای را مطرح می‌کند.

منبع: 
https://blogs.lse.ac.uk/theforum/what-is-pain/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها