محمدرضا سرشار، مشهور به رضا رهگذر، نویسنده و گوینده برنامه رادیویی خاطرهانگیز «قصه ظهر جمعه» در صفحه شخصی خود به بررسی «قصههای شیرین دلستان و گلستان» نوشته محمد حمزهزاده پرداخته است.
سرشار در یادداشت خود بر این اثر آورده است:
«اخیرا دو مجلد اول و دوم قصههای شیرین دلستان و گلستان از آقای محمد حمزهزاده را خواندم. کتابهایی که در پنج مجلد قطع وزیری باریک با جلد گالینگور ، کاغذ گلاسه و تصاویر چهار رنگ کار آقای حسن عامهکن و خانم مجاهده پورشمسیان، یکی در ۴۸ و دیگری در ۵۴ صفحه، با ظاهری چشمگیر در شمارگان امروزه تخیلی و اشرافی هر مجلد 10هزار نسخه، توسط انتشارات هزاربرگ، روانه بازار نشر شده است.
پیش از هر چیز، پس از سالها درگیری نویسنده این مجموعه در کارهای مدیریتی اجرایی، که موجب توقف کار قلمی او شده بود، انتشار چنین مجموعه پر و پیمانی از حمزهزاده، باعث خوشحالی و مسرت خاطر دوستداران قلم و آثار وی است؛ و نوید بازگشت مجدد او به عرصه اصلی کاریاش را میدهد.
اما بعد... این مجموعه داستانها را میتوان داستانهای کوتاه به همپیوسته قلمداد کرد. ماجراهای آنها، با محوریت چند تن معدود، در دو روستای خیالی دلستان و گلستان میگذرد؛ که هر چند جغرافیای آنها مشخص نشده، اما اسامی برخی افراد، بیانگر آن است که باید یک منطقه ترکنشین باشد. ماجراها، ظاهرا در همین زمان، یا حداکثر سه- چهار دهه پیش از این میگذرد.
نویسنده و ناشر، گروه سنی خاصی را به عنوان مخاطبان مجموعه تعیین نکردهاند؛ اما ظاهر کتابها، آنها را مناسب دوره کودکی، آن هم سالهای آخر دبستان نشان میدهد.
قهرمانان داستانها تقریبا همگی بزرگسالاند و درونمایههای آنها نیز به طور خاص، مربوط به کودکان یا حتی نوجوانان، نیست؛ بلکه بیشتر مانند حکایتهای قدیمی، دارای یک درونمایه عام حکمی، از نوع اخلاقی و اجتماعی هستند. به عبارتی، گاهی مخاطب را به یاد حکایتهای ضربالمثلهای مشهور، میاندازند،همچنانکه ساختار و پرداخت آنها نیز شبیه داستانهای حکمتآمیز قدیمی مشابهی است که از سالیان دور پیش در کتابهای درسی دوره دبستان کشور ما چاپ میشوند. با این تفاوت که آثار حمزهزاده، ساختار و پرداختی به مراتب فنیتر و حرفهایتر دارند.
پیرنگ داستانها از نوع معمایی یا مبتنی بر راز و برخی نیز لطیفهوار البته از نوع ملایم آنها هستند. از زاویهای دیگر، به نظر میرسد این داستانها، به عنوان یک مجموعه، مناسب تبدیل به یک کار تلویزیونی نیز باشند.
کتابها، در مجموع دارای نثری روان و مناسباند،هر چند، در مواردی معدود، زبان میتوانست از این پیراستهتر یا برخی عبارات آن، کوتاهتر باشند. آمدن شبانه گرگ به روستا یا تعقیب کردن یک انسان توسط دسته گرگها، در غیر فصل سرما و زمستان نیز از اشکالات منطقی یکی دو داستان این مجموعه است.
در داستان «گلدانی برای روز عروسی»، لازم بود برای مخاطب روشن میشد که چرا در روستا، جز یک نفر، تقریبا همه اهالی، با تعیین روز عروسی حضرات علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها، به عنوان روز برگزاری مراسم ازدواج جمال و گلپسند مخالفاند؛ و اصولا معنی قمر در عقرب بودن یک روز، چیست؟
خاصه با مطالعه سه مجلد بعدی این مجموعه نفیس، قطعا درباره آن میتوان و باید بیشتر نوشت. اما شاید بتوان مهمترین خصیصه این مجموعه را این دانست که در زمانهای که فیلمها و داستانهای فضایی و تخیلی شبهعلمی و بازیهای رایانهای خشن و غیرواقعی، جهان ذهنی بسیاری از کودکان ما را تسخیر کرده و پیوسته آنان را از واقعیات و ارزشهای واقعی زندگی دورتر میکند، مطالعه مجموعه «قصههای شیرین دلستان و گلستان»، بهحق میتواند برای ساعاتی، آنان را به سیر و سیاحتی دلنشین در عوالم غنی و انسانی- اسلامی بومیشان ببرد و آنان را با میراثهای غنی ادبی و فرهنگی کشورشان آشنا کند و آشتی دهد.»
نظر شما