چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۵
شعر بیدل به‌ راحتی رو نشان نمی‌دهد/ همه‌ آنانی که در گستره‌ زبان و ادب‌فارسی وطن دارند، پاره‌ای از پیکر ما هستند

کاووس حسن‌لی با اشاره به انتشار کتاب جدیدش گفت: شعر بیدل مانند زیباروی عفیفی است که به‌راحتی به‌هرکس رو نشان نمی‌دهد و برای آن‌که چهره خود نشان بدهد، خواستگار واقعی‌اش را آن‌قدر این‌سو و آن‌سو به دنبال خود می‌کشاند تا میزان علاقه‌مندی‌اش را دریابد.

 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «بیدل و افسون حیرت» دومین کتاب کاووس حسن‌لی، استاد دانشگاه شیراز، درباره‌ بیدل دهلوی است که به‌همت انتشارات معین منتشر شده است. همزمان با انتشار این کتاب، چاپ دوم کتاب «بیدل و انشای تحیر» نیز که مدتی در بازار کتاب نایاب شده بود، از سوی انتشارات معین چاپ و روانه بازار شده است. به‌مناسبت انتشار این دو کتاب به گفت‌وگو با حسن‌لی پرداختیم که در ادامه می‌خوانید:
 
گفت‌وگو را با عنوان کتاب آغاز می‌کنیم؛ چه شد که اسم کتاب را «بیدل و افسون حیرت» گذاشتید؟ 
پیش از هرچیز لازم است یادآوری و تاکید کنم که من وام‌دار بسیاری از بیدل‌پژوهانی هستم که برای شناخت بیدل و شعر او در گذشته تلاش کرده‌اند یا همین امروز در حال فعالیت و تحقیق هستند؛ به‌ویژه بیدل‌پژوهان ارجمند افغانستانی؛ چه آن‌ها که از دنیا رفته‌اند و چه آن‌هایی که همین امروز فعالیت‌های ارزشمند در این حوزه دارند؛
اما برگردیم به سوال شما درباره‌ اسم کتاب، می‌دانید که «حیرت» از کلیدواژه‌های اصلی شعر بیدل و از مفاهیم بنیادی اندیشه‌ی اوست و این کتاب نیز مانند کتاب قبلی یعنی «بیدل و انشای تحیر»، برگرفته شده از کلام خود بیدل است. در بیتی‌ که در آن از شرح «معنی مگو» سخن گفته است: «ز فرق تا قدم افسون حیرتی بیدل/ کسی چه شرح دهد معنی مگوی تو را». با توجه به همین بیت، این نام‌گذاری پیامی را هم در خود نهفته دارد و آن این است که: ادعای شرح سخن بیدل ادعایی خالی از گزاف نیست. حال اگر زیرعنوان کتاب را هم نگاه کنید، یعنی (بازشناخت شعر بیدل دهلوی با شرح چهل غزل)، گونه‌ای از پارادوکس می‌بینید؛ به این معنی که: کسی مدعی شرح غزل بیدل است در حالی که خودِ شاعر گفته: غرق افسون حیرت است و معنای مگویش را نمی‌توان شرح داد و بالاخره این‌که این رفتار بیانی به رفتارهای بیانی خود بیدل (که پر از ناسازآمیزی‌ست) بی‌همانند نیست.
 
گویا ساختار این کتاب مثل ساختار کتاب قبلی است؛ از این رو می‌توانیم این کتاب را دنباله‌ کتاب قبلی بدانیم؟
بله. همین‌طور است. کتاب قبلی  سه بخش داشت: مقدمه، واژه‌های ویژه و شرح 30 غزل از قافیه‌ و ردیف «ی». این کتاب هم همان ساختار را دارد. بعد از مقدمه، بخش واژه‌های ویژه است که شامل 14 مقاله درباره‌ چهارده کلیدواژه می‌شود (آبله، اشک، امل و آرزو، تصویر، تمنا، حیا، دامن و گریبان، سایه، سپند، سرمه، شرار یا شرر، شمع، غنچه و وحشت). شانزده کلیدواژه‌ دیگر هم در قالب شانزده مقاله در کتاب «بیدل و انشای تحیر» بررسی شده بود. بیش از 200 صفحه‌ی کتاب (یعنی یک‌سوم آن) به دو بخش اول و دوم اختصاص دارد. در بخش سوم کتاب 40 غزل از قافیه‌های (نون، واو و ه) شرح شده است. 
 
چرا سراغ این قافیه‌ها رفتید؟
 می‌دانید که ترتیب غزل‌ها در دیوان، به ترتیب زمان سرایش آن‌ها ربطی ندارد؛ اما کسانی که به غزل‌های بیدل پرداخته‌اند بنابر عادت، بیش‌تر به اوایل دیوان توجه داشته‌اند. من بر خلاف‌آمد عادت و برای این‌که کمتر به دام تکرار سخن دیگران بیفتم، از پایان دیوان آغاز کردم.
 
ممکن است درباره اهداف کلی‌تان از پرداختن به شعر بیدل مختصری برای مخاطبان ما بگویید؟
 حقیقت آن است که درگیری با شعر تأمل‌برانگیز بیدل برای کسانی مثل من می‌تواند جذاب باشد. جذابیت این شعرها مانند جذابیت شعر سعدی و حافظ نیست. جذابیتش از نوع دیگری‌ است. شعر بیدل مانند زیباروی عفیفی است که به‌راحتی به‌هرکس رو نشان نمی‌دهد و برای آن‌که چهره خود نشان بدهد، خواستگار واقعی‌اش را آن‌قدر این‌سو و آن‌سو به دنبال خود می‌کشاند تا میزان علاقه‌مندی‌اش را دریابد. در همین مسیری که مشتاق خود را به دنبال می‌کشد، گاهی هم برمی‌گردد و دلبرانه اندکی چهره می‌نماید تا علاقه‌مند واقعی از تک‌وتا نیفتد و ادامه بدهد. این بیت سعدی به یادم آمد که گفت: «دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی/ بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی.» همین جست‌وجو و تکاپو برای رسیدن به وصال شعر بیدل، برای کسانی مانند من جذابیت دارد. بنابراین من در مرحله‌ نخست، در این جست‌وجوها لذت‌های خودم را دنبال می‌کردم و در مرحله‌ بعد بود که با نگارش تجربه‌های این مسیر خواستم دیگران را هم اگر بخواهند و گرایش داشته باشند در این لذت‌ها سهیم کنم. 
 
یعنی پرداختن به شعر بیدل واقعا این‌قدر لذت‌آفرین و جذاب است؟
بستگی به ذائقه افراد دارد. طبیعتا هر کاری سختی‌های خودش را هم دارد. همه‌ شعرهای بیدل مانند هم نیستند. آن زیبارویی که از آن سخن گفتیم، همیشه هم زیبارو و خوش‌خلق نیست. گاهی هم تندمزاج و بدقلق است و گاهی به محارم خودش هم رو نشان نمی‌دهد و گاهی خود را به کلی قایم می‌کند؛ اما باید تلاش کرد و مسیرهای راه‌یابی به او را پیدا کرد. برای راه‌یابی به او باید هم شیوه‌ جهان‌نگری‌اش را شناخت و هم رفتارهای هنری و شگردهای ادبی‌اش را دریافت. روش من در شناخت سخن بیدل، شناورشدن، فرو رفتن و درنگ کردن در شعر است؛ یعنی درآمیختن با متن و استغراق در آن. شعر بیدل از نظر اندیشگانی فربه و ژرف و از نظر هنری جدی و شایسته درنگ است. برای دستیابی، باید با آن یگانه شد و این یگانگی و درآمیختگی جز با سپردن همه‌ وجود به متن، پدید نمی‌آید. شعر بیدل مثل دریایی‌ است که با تماشا از بیرون نمی‌توان به گوهرهای آن دست یافت. باید لباس بیگانگی را از تن درآورد، در متن فرو رفت، در آن شناور شد، غوطه خورد و مانند غواصی انگیزه‌مند، با تمرکز و درنگ به ژرفای آن راه یافت و دنبال گوهرهای مقصود گشت.

 
کمی هم درباره روش کارتان در شرح غزل‌ها بگویید.
در مقدمه‌ کتاب هم نوشته‌ام که روش من در گره‌گشایی از سخنان بیدل، روشی درون‌متنی ا‌ست. اگر در بیتی گره‌ای بوده، تلاش کرده‌ام با کمکِ سخنان خودِ او، راه‌های گشایش را بیابم و نشان بدهم. برای این کار، از سخنان خودِ بیدل به فراوانی کمک گرفته‌ام. این روشِ شرح، موجب شده به‌جز بیت‌هایِ مقصد، از صدها بیت دیگرِ بیدل هم گره‌گشایی بشود. یعنی در این کتاب تنها 40 غزل شرح داده نشده، بلکه به صدها بیت از غزل‌های دیگرِ او هم پرداخته شده است؛ اما واقعا و بدون فروتنیِ ریاکارانه تاکید می‌کنم توضیحاتی که درباره‌ شعرهای بیدل در این کتاب آمده، تنها تصوراتی است که به ذهن ناقص من رسیده و هرگز نمی‌تواند سخن نهایی باشد و هیچ معلوم نیست بیدل هم همین ضبط از بیت را سروده و همین معنا را – بی‌کم و کاست- در نظر داشته است. به‌ویژه آن‌که بسیاری از بیت‌ها را می‌توان به‌چندین صورت خواند و چندین معنا از آن دریافت کرد. بیدل امروز نیست تا ببینیم او با کدام قرائت بیت را می‌خوانَد. فروکاستن شعر کسانی مانند بیدل دهلوی، به نثری ساده و مستقیم، چشم پوشیدن از بسیاری ویژگی‌ها و هنرنمایی‌های او و ستمی آشکار به شعر اوست؛ اما برای جبران بخشی از این کاستی‌های ناگزیر، من در سراسرِ کتاب، بی‌آن‌که به دنبال ارزش‌گذاری یا ارزش‌زدایی باشم، تلاش کرده‌ام توصیفی زیبایی‌شناسانه از بیت‌ها را هم بازنمایی کنم.
 
به نظر شما برای فهم بهتر شعر بیدل، بیش‌تر باید به معانی و مفاهیم شعر او توجه کرد یا به واژه‌ها و ساختار زبانی بیدل؟
 همه‌ این‌ها با هم. بجز واژه‌های پربسامد مانند حیرت، آینه، نفس، شمع، اشک، گوهر، سرمه، رنگ، بو و مانند آن‌ها، که باید به کاربرد و کارکرد ویژه‌‌شان توجه داشت، برخی موضوعات و مفاهیم هم با بیان‌ها و عبارت‌های گوناگون در شعر او پرتکرارند؛ مانند هستی و عدم، عجز و افتادگی، وحدت وجود، اتحاد عاشق و معشوق، تسلیم و رضا، ضبط نفس و مراقبه، جلوه‎‌های معشوق، شتاب زمان و گذر عمر، اغتنام فرصت، ناز و ‌نیاز، رحمت و گناه، اعتبار و بی‌اعتباری، حرص و طمع، سفر در خویش و درون‌پویی، عشق و الفت، دنیا و تعلقات آن، غیرت، عبرت، خودبینی، غرور، ناله، غفلت، قناعت، استغنا، ادب، درد، فنا و...
این واژه‌ها و مفاهیمِ پربسامد از بنیادی‌ترین مصالحِ ساختمان شعر بیدل‌اند. پی بردن به رفتار بیدل با همین واژه‌ها، مفاهیم و بن‌مایه‌هاست که راهیابی به شعر او را آسان‌تر می‌کند. در کنار این‌ها، باید به یاد داشت بیدل گاهی برخی از واژه‌ها را در معانی ویژه‌ای به کار می‌برد که یا معناهای برساخته‌ی خودِ اوست یا امروزه دیگر در معانی گذشته‌ خود کاربرد ندارند. اگر باور کنیم که «الشعراء امراءالکلام» (شاعران فرمانروایان سخنند)، پس آن‌ها می‌توانند، آن‌گونه که می‌خواهند بر معانی کلام و ساختار آن فرمانروایی کنند.
بیدل از امیران مسلم کلام و از فرمانروایان مسلط سخن است. او واژه‌ها را آن‌گونه که می‌خواهد لباس معنا می‌پوشاند و آن‌گونه که می‌پسندد پیوندشان می‌دهد. این‌که کسی بتواند نقش و کارکرد بسیاری از پدیده‌ها را که ذهن مردم به آن خو گرفته و عادت کرده، به‌هم بریزد، فروبپاشد و نقش‌های تازه برای آن‌ها بیافریند، یعنی دارای توانایی‌های ویژه است. حال اگر آفریده‌های خیال او را سخن‌سنجان بپسندند و برانگیخته شوند، یعنی او توانایی‌های ویژه‌تری دارد. پیداست که ذهن‌های خوگرفته به زبان‌ها و بیان‌های گذشته، ممکن است نتوانند با این زبان و بیانِ تازه پیوند بگیرند و از آن لذت ببرند.
اگر خواننده‌ شعر او معانی ویژه‌ بسیاری از واژه‌ها (مانند اختراع، نیرنگ، وحشت، مدعا، دچار، مفت و...) را نداند، در فهمِ درستِ سخن او ممکن است دچار نارسایی شود؛ برای این‌که بیدل معنای مورد نظر خودش را بر دوش این واژه‌ها می‌گذارد و آ‌ن‌ها را آن‌گونه که می‌خواهد به خدمت می‌گیرد. بنابراین برای فهم شعر او هم جهان‌نگری‌اش مهم است و هم شیوه‌ بیانش.
 
این‌ روزها کشورهای همسایه در حال دست‌درازی به گنجینه‌های ادبی کشور ما هستند؛ درباره اگر نکته‌ای دارید، بفرمایید.
اجازه دهید به سخن یکی از دوستانی که در باره‌ ارتباط بیدل با ما ایرانیان تعریضی داشت و در مقدمه‌ کتاب به آن پرداخته‌ام اشاره کنم: از زبان یکی از دوستان دانشور شنیدم که می‌گفت: «بیدل دهلوی چه ربطی به ما دارد؟! چرا ما برای بازشناسی آثار کسی که در هندوستان (پتنه) به دنیا آمده، در هندوستان زیسته و در هندوستان (دهلی) درگذشته است، باید زحمت بکشیم؟! او چه نسبتی با ما ایرانی‌ها دارد؟!». ناگفته پیداست که این سخن تا چه‌اندازه ساده‌انگارانه و خطرناک است! اول آن‌که بسیاری از آثار برجسته‌ و گرانمایه‌ سخن‌سرایان بزرگ ما – همچون شاهکارهای ملت‌های دیگر- از میراث‌های مشترک بشری‌ به‌شمار می‌روند؛ دوم آن‌که در گفتمان فرهنگی، وطن معنایی دیگر دارد.
به‌همان دوستی که می‌گفت بیدل چه ربطی به ما ایرانیان دارد، گفتم: با این پنداره و انگاره‌ی شما مولوی هم مانند بیدل است و ربطی به ما ندارد! زیرا مولوی در بلخ به دنیا آمده، کودکی و نوجوانی را در آن‌جا گذرانده و پس از آن هم به آسیای صغیر رفته، در قونیه زندگی کرده و همان‌جا هم درگذشته است. اگر ایران را به مرزهای جغرافیایی کنونی محدود کنیم، مولوی تنها هنگام سفر، به همراه خانواده‌ خود از این‌جا گذشته و رفته است. این یک اشتباه آشکار و خطای بزرگ است که برخی از هم‌وطنان ما گاهی گرفتار آن می‌شوند و برخی از بدخواهان آن را دامن می‌زنند. زبان فارسی بستر فرهنگ و ادب ایرانی‌ست و متون ادب فارسی در هر جا پدید آمده باشند، متعلق به این فرهنگند و هرگز آن‌ها را نباید دیگری و بیگانه پنداشت. اگر وطن جغرافیایی ما، در محدوده‌ی نقشه‌ جغرافیایی‌ است، وطن فرهنگی ما بسیار گسترده‌تر است. وطن فرهنگی ما همین زبان فارسی‌ست که خوشبختانه در بسیاری از مناطق جغرافیایی دیگر گسترده شده است. از همین‌رو و با همین نگاه است که: هم رودکی سمرقندی هموطن ماست هم مولوی بلخی؛ هم ناصرخسرو قبادیانی هموطن ماست هم کمال خجندی؛ هم نظامی گنجوی هموطن ماست هم بیدل دهلوی... و همه‌ آنانی که در گستره‌ زبان و ادب فارسی وطن دارند، پاره‌ای از پیکر ما هستند. مرزهای جغرافیایی امروز نباید ریشه‌های مشترک ما را سست کند و فرهنگ‌وران اندیشمند را از مهربانی همدلانه بازدارد.
از سویی دیگر همین یگانگی و همسانی در پیوند با اقوام گوناگون داخلی (با هر زبانی که سخن می‌گویند و در هر کجای ایران که زندگی می‌کنند)، نیز باید احساس شود. جامعه ایرانِ کنونی جامعه‌ای چند زبانی و چند قومیتی‌ است. بسیاری از افتخارات مردم ایران (افتخارات فرهنگی، ادبی، هنری، علمی و...) به همت ترک‌ها، کردها، لرها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و دیگر اقوام ایرانی پدید آمده است. ایران امروز مجموعه‌ای از همه‌ این نژادها، زبان‌ها، گویش‌ها و فرهنگ‌ها است. هرکدام از اینها که در شکوفایی فرهنگی و سرافرازی ملی ایران، سهمی داشته‌اند، نه تنها بیگانه نیستند، که فرزندانِ تنی این خانواده‌اند. تنوع فرهنگی و زبانی یک ملت، در صورتِ حفظ یکپارچگی ملی، همواره موجب پویایی، نشاط و سرزندگیِ آن ملت است.
شعر بیدل دهلوی ظرفیتی عظیم در حوزه‌‌های گوناگون (فرهنگی، معرفتی، فکری و زیبایی‌شناسی) دارد که همه‌ی فارسی‌زبانان بی‌واسطه‌ی ترجمه به آن دسترسی دارند و از آن بهره می‌برند. او همچنین ما را به خویشاوندان دور و نزدیک‌مان در کشورهای عزیز هندوستان، افغانستان و تاجیکستان پیوند می‌دهد و آثار گرانمایه‌ی او سرمایه‌ای مشترک برای همه‌ی ماست. اگر هوشیار باشیم همین سرمایه‌ مشترک می‌تواند یکی از زمینه‌ها‌‌ و عواملِ همدلی میان این ملت‌های هم‌ریشه باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها