امین اطمینان در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
«اَترَک» قصه آدمهای مطرود، حاشیهای و غایب از نظر جامعه است
امین اطمینان، معتقد است که داستانهای مجموعه «اَترَک» در عین مستقل بودن، مرتبط با هم هستند چون همگیشان قصه آدمهای مطرود، حاشیهای و غایب از نظرِ جامعه هزارتویی است که ما درونش زندگی میکنیم.
او که کتاب «استالین یا تروتسکی؟» را در سال جاری و از سوی نشر نوگام منتشر کرد، میگوید: «تا آنجا که دانش داستانیام و تحقیقاتم و شناختم به من کمک کردهاند از اِلمانهای بومی و اقلیمی در فضاسازی استفاده کردهام. مثلا توجه داشته باشید ما در واقعیت حتی مشهد یکدستی نداریم. ساکنین مشهد در مشهدهای متفاوتی زیست میکنند. مشهد، آدمها و تکهها و فضاهای متفاوتی دارد.» مجموعه داستان «اَترَک» نوشته امین اطمینان، در 132 صفحه، به قیمت 42 هزار تومان، در قطع رقعی، جلد شومیز و از سوی نشر ثالث روانه کتابفروشیها شده است و از این رو گفتوگویی را با نویسنده این اثر انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
در توضیحی بر مجموعه داستان «اَترَک» که به تازگی از سوی نشر ثالث منتشر شده است، آمده است که این کتاب شامل ۶ داستان کوتاه است که اگرچه از هم مجزا هستند؛ اما میتوانند با یکدیگر مرتبط باشند. درباره نوع روایت، شخصیتپردازی و فضاسازی داستانهای این مجموعه بگویید.
بله. داستانها به عقیده من در عین مستقل بودن، مرتبط با هم هستند؛ چراکه همگیشان قصه آدمهای مطرود، حاشیهای و غایب از نظرِ جامعه هزارتویی است که ما درونش زندگی میکنیم و رنجهای این آدمها یا دیده نمیشوند یا دیده میشوند و بسیار بسیار ناچیز و بیاهمیت پنداشته میشوند. از طرفی من حس میکنم اتفاقات و حوادثی که برای شخصیت یا شخصیتهای یک داستان در این مجموعه افتاده، ممکن است قبلتر، برای شخصیت یا شخصیتهای داستان دیگری در این مجموعه بیرون از روایت آن داستان، اتفاق افتاده باشد یا بعدتر بیفتد. چون موقعیتهای روحی و روانی این آدمها به هم نزدیک است. دیدگاه من این است. روایتها سیال هستند با تدوینی فشرده، و دیالوگها و متن داستان درهم است؛ مثل رگ و پی انسانی. چیزی که در تقطیع داستان میپسندم. داستانها توامان ذهنی و عینی، درونی و بیرونی، هستند که بین گذشته و حال در رفت و آمدند، تا با خردهروایتها و اجزایشان سر و شکل کامل خودشان را پیدا کنند و مثل یک موجود زنده سرپا شوند و پیش روی مخاطب قرار بگیرند.
شخصیتپردازیها با توجه به جایگاه و موقعیت و سن و سال شخصیتهای داستانها متفاوت است، در گفتار، در رفتار و تفکراتشان. در داستانها شخصیت دانشجو داریم، قاضی داریم، مادر داریم، معلم داریم، کارگر داریم، سرباز داریم و ... . شخصیتپردازیها به تبع فضاهای ذهنی و عینیای که شخصیتهای اصلی و فرعی داستانها بر اثر حادثه یا حادثههایی که قبلا برایشان اتفاق افتاده است و مرورش میکنند و داخلش گیر افتادهاند و درش روزگار میگذرانند، متفاوت است. اما فصل مشترک همه شخصیتهای اصلی داستانها خصوصا کلنجار رفتن با گذشته دور یا نزدیک و اغلب تلخ، و حالِ بیثباتشان است. حالِ پُر مسالهشان یا حالِ هراسآورشان.
فضاسازیهای داستانها هم باز به تبع حس و حال و موقعیتی که شخصیتها میانه آن قرار دارند، هم ذهنی است و هم عینی است، و جاهایی مثل محله، بیمارستان، دادگاه، دانشگاه، مدرسه، پادگان و نظایر اینها را پوشش میدهد و سعی شده از ظرفیت لوکیشنهای مختلف استفاده شود.
حضور و تکرار شخصیتِ شاهین اترک چه هدف و کارکردی در سیر داستانها دارد؟
در واقع شاهین اترک با حضور کموبیش خودش، نقش مشاهدهگر را بازی میکند. یکجور سنجه یا اندازهگیر یا مرورگر یا شاهد یا ناظر در وجود این شاهین اترکها هست. البته توجه داشته باشید که همه این شاهین اترکها یکی نیستند و موضوع صرفا شباهت اسم و فامیلی است. مثل اینکه در سرتاسر این سرزمین ممکن است دهها یا صدها امین اطمینان وجود داشته باشد. مساله برای من این بود که متذکر شوم این شاهین اترکها که شباهت اسمی دارند در جاهای مختلف کشور پخشاند و حتا ممکن است پیشینه یا حوادث مشترک و نزدیک به همی را از سر گذرانده باشند. یا بگذرانند. مثل همه ماها که علیرغم تفاوتها، قریب به یقین تجربههای مشترک زیادی داریم. درواقع اسم و فامیل شاهین اترک را اولبار در داستان کوتاه «اترک» استفاده کردم و بعدها دیدم اسمی است که میشود به داستانهای دیگری هم تسریاش داد. ازش استفاده کردم و در برخی داستانها سعی کردم علت گذاشتن این نام را هم جوری در دل داستان، در لفافه، به صورت دراماتیک بیاورم. مثل علاقه پدری به مکتب فوتبال شاهین، یا شاهین به عنوان برند ماشین محبوب خانواده، یا پرنده شاهین که در تاریخچه مکتوب آبا و اجدادی به علتی به آن اشاره شده و نسل حاضر این اسم را برای پسرشان انتخاب میکنند و از این دست.
داستانها در مکانهای مختلفی همچون مشهد، تهران، بلوچستان و ... رخ میدهد. تا چه میزان از المانهای بومی و اقلیم در فضاسازی بهره بردهاید؟
تا آنجا که دانش داستانیام و تحقیقاتم و شناختم به من کمک کردهاند از اِلمانهای بومی و اقلیمی در فضاسازی استفاده کردهام. مثلا توجه داشته باشید ما در واقعیت حتی مشهد یکدستی نداریم. ساکنین مشهد در مشهدهای متفاوتی زیست میکنند. مشهد، آدمها و تکهها و فضاهای متفاوتی دارد. من در داستان «روسیه» مشهدِ یک خانواده حاشیهای و حاشیهنشین را دارم که البته هویت و تاریخچه شفاهی خودشان را دارند. و فضای زندگیشان هم مختص خودشان است. در داستان «اترک» مشهدِ خانوادهای را دارم که ریشههای ارتشی دارند و نزدیک به مرکز شهر زندگی میکنند و فضای فکری و فرهنگیشان متفاوت است از خانواده قبلی. و در داستان «سختگوش» مشهدِ یک خانواده متوسط شهری ساکن در یک شهرک پرت و سوتوکور را با خصوصیات خاص خودشان دارم. به اینها توجه داشتهام. هر کدام را سعی کردهام با توجه به موقعیت آدمها، فضاسازی و شخصیتپردازی کنم. درباره داستان «گوات»، داستانی که در بلوچستان میگذرد سعی شده لحن و ریتم و زبان راوی و روایت متناسب با آن اقلیم باشد و از کلمات بلوچی تا جایی که به داستان ضربه نزند و سختخوان و دفعکننده نباشد استفاده شود. و از رسومات و عقایدشان در دراماتیزه کردن ماجرا و ماجراهایی که در دل قصه روایت میشود کمک گرفته شده. همینطور درباره داستان «آدین»، داستانی که در ناکجاآبادی در شمال ایران میگذرد، از جغرافیا، خلق و خوی آدمها و منظر خاص مذهبی و اقلیمی و ذهنیشان استفاده شده. درباره داستان «شبان خاک»، داستانی که در تهران میگذرد هم خب مسلما من تهرانِ خودم را-یکی از تهرانهای خودم را- نوشتهام. تهرانی که دیدهام و شنیدهام و تجربه کردهام. و نه تهرانِ همه تهرانیها را و نه تهران همه آدمهایی که به هر دلیلی به تهران سفر میکنند.
داستانهای این مجموعه در نیمه اول دهه ۹۰ نوشته شده و در نیمه دوم بازخوانی و بازنویسی شده است. از دلایل تاخیر در انتشار مجموعه بگویید.
خب درباره اینکه چرا کتاب اینقدر با تاخیر چاپ شد، دو مساله وجود داشت: اول درنگ خودم تا بتوانم بیشتر روی داستانها دقیق شوم و کیفیتشان را بهتر کنم. وگرنه شاید میشد داستانها را با همان نسخه نوشتهشده ابتدایی، میانههای دهه نود هم چاپ کرد. دوم اینکه به هر حال پیدا کردن یک نشر برای داستاننویسی گمنام و بیکتاب سخت بود و زمانبَر. به خصوص که من اصلا نه با محفلی یا مجلسی در ارتباطم و نه با آدمهایی کاربلد و کار راهانداز در این حوزه، که راهنماییم کنند. تازه آن هم مجموعه داستان که مخاطب کمتری دارد. خودم بودم و داستانهایم و کارنامه داستانیای که به واسطه بُردن چند تکداستان داشتم. از وقتی که برای چاپ کتاب جدی شدم، شش ماه طول کشید تا ناشری حاضر شود کار را بررسی کند. به اضافه اینکه خود فرآیند چاپ هم یک سال و نیم طول کشید تا به اینجا رسیدم.
آیا فاصله بین نگارش و بازنویسی داستانها، تاثیری در فضاسازی، شخصیتهای داستانها و یا وقایع داشت؟
در کلیت فضاها، شخصیتها و وقایع تاثیری نداشت؛ اما اینکه فضاسازیها و شخصیتها و وقایعی که به آنها اشاره میشود قوام و دوام بیشتری بگیرند و قدرتمند و پرورده شوند مسلما تاثیر داشت.
در حال حاضر کتابی در دست نگارش یا آماده انتشار دارید؟
کتاب «گُمخانه» را دارم که تشکیل شده است از سه داستان نسبتا بلند یا سه داستان کوتاهِ بلندِ آیینی بر بستر و زمینه نمایش ایرانیِ تعزیه. انتشارات شهرستان ادب قول چاپش را تا آخر سال داده است. کتاب «سُعوف» را دارم که دو قصه بلند تاریخی است از صدر اسلام که احتمالا باز هم با انتشارات شهرستان ادب سال آینده در خواهد آمد و تحویل انتشارات دادهام. و کتاب «پاراف» است که مجموعه روایتهایی است کوتاه، بین پانصد تا دو سه هزار کلمه. آیتمهای متنوعی که موقعیتهای مختلف زندگی خودم و اطرافیانم را از کودکی تا اکنون دستمایه قرار دادهام. این یکی را دارم جمعوجور میکنم و رفتهرفته مینویسم. «پاراف» در واقع ادامه کاری است که در کتاب «استالین یا تروتسکی؟» کردهام و در نشر نوگام، اوایل همین امسال منتشر شده است.
نظر شما