برخی سرودهها و نقدهای انجام شده در این نشست به شرح ذیل آورده شده است.
سروده اول این نشست با اشعاری از فاطمه مقدم:
کجای این سالها
قدم میزنی
جامانده در سیاهرگی
بی رنگ
در من،
رقم زدهای
شکوه یک ویرانه را
سالها کنار خودم
پهلو گرفتهام
بی هیاهو
صدای تو
برگیست
در حوالی انارستان
سقوط میکند
بر دامن فصلها
من پاییزهای زیادی را
از نبودنهایت
به زانو درآوردهام
باران شو
بر شکوفههای بی انار
میخواهم در خودم،
نفس تازه کنم
داودرضا کاظمی درمورد نقد شعر فاطمه مقدم بیان کرد: این شعر عاشقانه است. عاشقانه ای که به حسب حال میانجامد.احساس, عاطفه، زبان و لحن و آهنگی مناسب با موضوع و درونمایههای شعر دارد. شعر با تخیل و تمثیلی قابل توجه آغاز شده است. مخاطب را چون خونی در رگهای شعر و شاعر دانستن اگرچه چندان تازه نیست اما زیبا و مضمون خوشایندی را رقم زده است.
کاظمی افزود: در چند سطر پایین تر شاعر خود را چون کِشتی سرگردان در دریا نشان داده که آن هم از جمله مضامین خوب و قابل اعتنا در این شعر است. شعر فرم به قاعده ای دارد. عناصر متنی در ارتباط با هم گزینش شده و پیوند خوبی برقرار کرده اند. شاعر میتواند در ویرایش شعر را موجز و خلاصهتر کند.
وی اضافه کرد: شاعر نمیتواند بدون تسلط بر انواع ادبی شاعر شود. باید انواع و اغراض ادبی درونمایههای مرتبط با خود را پرورده و در شعر گسترش دهد. این شناخت به شاعر کمک میکند که درونمایههای متناسب با آنها را بهتر شناسایی و مضامین همسوتری را به کار گرفته و یا بیافریند. یکدستی موضوع با درونمایهها و مضامین شعری، اولین راهی است که شعر را به فرم ایده آل مورد نظر شاعر میرساند. خواندن کتابهای انواع ادبی (مانند کتاب انواع ادبی دکتر سیروس شمیسا) در این مسیر موثر و سودمند است.
احمد تمیمی از دیگر منتقدان این نشست با نگاهی به شعر فاطمه مقدم گفت: شعر در نگاه فرمالیستها ادبیت است و ادبیت با برجسته سازی شکل میگیرد. یکی از مهمترین ابزارهای فرمالیستها برای برجسته سازی، آشنایی زدایی است. شاعر در این سروده ، از آشناییزدایی به خوبی بهره گرفته است و این مساله از ابتدا تا انتهای سروده نمایان است؛ در شروع سروده میخوانیم «کجای این سالها قدم میزنی» سال اسم زمان است و قدم زدن فعلی است که برای مکان استفاده میشود.. این اولین آشنایی زدایی در متن است.
تمیمی در ادامه رسیدن به «تاویل سیاهرگ بیرنگ» در شعر برای مخاطب را کمی سخت دانسته و بیان کرد: سیاهرگ وظیفه رساندن خون به قلب را دارد و باتوجه به جدال بین ویرانی و زندگی در این شعر، شاید بتوان سیاهرگ بیرنگ را به زنده بودن بدون زندگی کردن تأویل کرد. همچنان که در ادامه شاعر میگوید: «در من رقم زدهای شکوه یک ویرانه را» این عبارت واجد دو آشنایی زدایی است. «رقم زدن در خود» و دوم «شکوه ویرانی» در ادامه شاعر بازهم از آشنایی زدایی استفاده میکند. و کنار خودش پهلو میگیرد.در بند بعد شاعر به دنبال انقلاب کردن در خود و تغییر فضا است. تشبیه زیبای صدا به برگ در این بند به چشم میخورد. تا این قسمت شعر تصویر است و تصویر در خدمت رساندن مفهوم؛ اما عبارت «از نبودنهایت» توضیحی است، و شاعر برخلاف سطور قبل به دنبال تصویر کردن است. کار شاعر نشان دادن است نه سخن گفتن. این بند شعر میتواند موجزتر باشد. «صدای تو برگی است/ سقوط میکند بر من/ پاییزهای زیادی را در این برگ ریزان/ به زانو در آوردهام» و پایان بندی هم که هم با یک آشنایی زدایی زیبا و نفس تازه کردن در خود به پایان میرسد.
آرزو شمسایی منتقد دیگر نشست اینگونه شعر مقدم را توضیح داد: شعر روایتی خطی دارد و با تخیل، واج آرایی و تصویرسازی، مفهوم و درون مایه تنهایی را به خوبی منتقل میکند.
حجت الله صالحین منتقد دیگر، شعر مقدم را ژانر عاشقانه با رویکرد طبیعت گرا دانسته و بیان کرد: در بیشتر سطرها احساس با عاطفه درهم آمیزده شده و ایجاز در این گیرودار به فراموشی میرود. در شعر امروز بیشتر با عینیتگرایی ،جزیینگری و سخن تازه روبه رو هستیم که در سروده شاعر کمتر به آن پرداخته است. در بند دیگر با فعل امری پیام را میرساند که این شیوه روش ارزشمندی در شعر نیست. با فعلهای استفهامی بیشتر میتوانید مخاطب را درگیر کرده و به پرسش و تعمق وادارید.
سروده دوم: از عبدالرضا فاطمی
عریان شدهاند
دوربینهای عصیانگر بیمدار
و- قی- میکنند
کرامت رفیع بشر را
بر ، قاموس
کتابهای تاریخ
زندان بان ،
شعر کاذب رهایی را
با تازیانهها
میسراید
در امتداد هر سلول
پرتوهای ایکس
بر استخوانهای فریاد
شکسته میشود
و داغگاه سکوت
نعرهای بر
پنجه خواهد کشید بروی ،
دیوار هر بند و ،
خط خطی میکند
آدمی را.
.jpg)
کاظمی شعر فاطمی را اینگونه نقد میکند: تعهدتان نسبت به رنج انسانهای هم روزگارتان قابل توجه است، اما شعاری مینویسید. سرودهی شما هر چه را که میخواهد بگوید، آشکارا فریاد میزند و با صراحت و عریان است. بیشتر به خطابه میماند تا شعر.
وی با اشاره به تفاوتهای شعر و شعار در اشعار فاطمی بیان کرد: شعار معنا را با صراحت بیان میکند و موانعی بر سر راه معنا ایجاد کرده تا دریافت آن به تأخیر بیفتد. انتقال و دریافت معنا را به جای شعر بر عهده مخاطب بگذارد. برای معناهای مورد نظرتان فضاسازی و آنها را غیر مستقیم بیان کنید.
تمیمی شعر را در نگاه آقای فاطمی تعهد دانست و افزود: تعهد امری بیسابقه نیست. اما به قول اخوان ثالث چه اشکال دارد آدم هم شعر زیبا بنویسد و هم در آن شعر تعهد اجتماعی داشته باشد. اخوان معتقد است: «شعر را به سمت شعار تنزل ندهیم بلکه شعار را به حد شعر ارتقا دهیم». نکته دوم را با نقل قولی از اخوان توضیح میدهم: «شعر تعریف نمیکند که آتش عنصری است که از آن حرارت منتشر میشود و... شعر سوختن ، سوزاندن و داغی را نشان میدهد و در مرحله عالی تر به جای آتش میسوزاند». اما اگر فاطمی کمی به ایجاز توجه کند علاوه بر فاصلهگیری از شعار نیز زیبایی بیشتری به شعرش میبخشد.
شاعر اهوازی بند «عریان شدهاند دوربینهای عصیانگر بیمدار» را جان بخشی شاعرانه به دوربین در شعر فاطمی ذکر کرد و گفت: با اضافه شدن «عصیانگر بی مدار» علاوه بر توضیح دادن، شاعر شعر را به سمت شعار میلغزاند. در ادامه اگر تصویری برای کرامت ارائه نشود، شاعر باز در حال توضیح دادن است.در بند دیگر «زندانبان با تازیانه میسُراید» شاعر بار شاعرانگی را بیشتر و از شعار فاصله میگیرد. و در بند تا «شکسته میشود» شعر خوب پیش میرود؛ اما در ادامه شاعر نتوانسته کار را به خوبی به سرانجام برساند. ترکیب «داغگاه سکوت» در این بند قابل توجه است.
حجت الله صالحین منتقد دیگر شعر فاطمی را شعری اجتماعی، عمیق و پرمعنا از گذر مخاطب دانسته و تصریح میکند: در بند اول شاعر با ترکیبهای اضافه شعر به سمت دیر درک کردن رفته اما با برداشتن یکی از آواژگان مثل: «بی مدار» شعر ملموستر میشود و ترکیب «کرامت بشر» کافی است. چون کاملا ذهنیت دارد و باید نشان داده شود.
صالحین افزود: در بند دوم شاعر به خوبی ایجاز را رعایت کرده و به روایت عینیت بخشیدهاست. و در بند سوم با سخت نویسی ولی با واژه امروزی «پرتو ایکس» آن را نجات داده و در پایان سروده را در بند دیوارههای خط خطی میبُرد.
سروده سوم از نیلوفر عیسی زاده:
به نظرت میشود آسمان را قایم کنیم
در خطوط کف دستمان؟
و تا تو میپوشانی
صورت ستارهات را
من به نوزادههایت شیر بدهم؟
دنبالهدارترین چادر کهکشان را بر سر بریزم
سیری مسری میشود
بین بچههامان؟
تو گوشوارهات دلت نیست؟
سینهات؟
دخترت دلت نیست؟
بیا بگذاریم دله دزد بزند به دلهامان
اما شهر بیدست و بال نشود
تا پسران شایستهی بینشانش
راس ساعت
اخبار را سنگسار کنند
و چشمهای قیلوله از چریدن خاک
بند بیایند
روی سنگ!
کاظمی منتقد ادبی شعر عیسیزاده را شروعی مناسب و نسبتاً غافلگیر کننده دانست و اضافه کرد: شعر به نظر سرودهای خانگی یا خانوادگی است اما از مناسبات پیچیده میان انسانهای امروز خبر میدهد. پنهان کردن آسمان، بی دست و بال نشدن شهر و سنگسار اخبار، از جمله مضامین خوب و دیریاب و اشارتهای شاعرانهای است که در این سروده به خدمت شعر درآمده است.
تمیمی منتقد دیگر شروع شعر عیسی زاده با یک عبارت عامیانه، را نشانه صمیمیت در شعر وی قلمداد کرد و افزود: عاطفه درشعر غنی است و بهرهگیری از زبان عامیانه در سطرهایی شعر را به سمت شعر گفتار میبرد. شاعر ساده مینویسد اما گاهی میتوان پیچیدگیهایی را هم در پس این سادگی دید. اما همچنان که در شعرهای دیگر شاعران، گفتار هم دیده میشود گاهی این سادگی مفرط منجر به غیرشاعرانه شدن ، بعضی سطرها میشود.
الهام صفوی منتقد دیگر نشست انجمن نقد ادبی خوزستان شعر عیسی زاده را زبانی صمیمی و نزدیک به گفتار دانست و گفت: زبانی صمیمی و نزدیک از نقاط قوت کار این شاعر برای جلب توجه مخاطب است. اما در این شعر برخی سطرها کمی از شاعرانگی دور میشوند. مثلا «سیری مسری میشود بین بچههامان».
سروده چهارم: سه شعر از احمد تمیمی
(۱)
اینجا تهران
اینجا اهواز
اینجا...
اینجا ویران است
مرا از مرگ میشنوید
(۲)
اثر انگشت لطفا
-جانباز، دستان مصنوعیاش را بر میز گذاشت
- پرسید انسان اثر است یا انگشت؟
(۳)
- چرا هرچه بالا میروم
سبک نمیشوم؟
-این نردبان نیست
چاقویی است فرو رفته در دسته
تو بالا نمیروی
تکه تکه میشوی
کاظمی دانش آموختهی دکترای ادبیات فارسی به پایداری و قوام در سرودههای احمد تمیمی پرداخت و در نقد اشعارش گفت: پایداری و قوام در اغلب سرودهها و از جمله این سه کوتاه سروده در حوزه ساختار و فرم به خوبی شکل گرفته است. از سویی دیگر شاعر علاقهمند است تا خواننده در فرآیند درک معنا با او شریک شود. در کوتاه سروده اول، ویرانی و مرگ بُن مایه اصلی شعر است. خواننده هر چه این دو را معنا کند شعر به همان سمت و سو میرود. من به شخصه با توجه به روزهای بد کرونایی در سراسر کشور این شعر را اعلام خطری آشکار و هشداری تکان دهنده برای جدیتر گرفتن مسئله کرونا میدانم.
وی ادامه داد: آنچه مرگ و ویرانی را در این شعر دوچندان کرده دخل و تصرف شاعر در عبارت آشنای «صدای مرا از... میشنوید» است. شاعر صدا را از این عبارت حذف کرده و این یعنی مرگ و ویرانی به حدی است که صدایی در میان نیست و حذف صدا تاویلهای دیگری هم دارد. این حذف از جمله وقتهایی است که نبودن چیزی بیشتر از بودنش حرف و حدیث دارد. حذف به جا و بهنگامی است.
شاعر خوزستانی کوتاه سروده دوم شعر تمیمی را شعر روایی بیان کرد و افزود: در سروده دوم شاعر زمانی کوتاه اما تفکر برانگیز را روایت میکند. به جای پرداختن به رنج و آلام که رویهای عادی و معمولی است از زبان آنان پرسشی فلسفی را بیان میکند: انسان چیست یا کیست؟ سپس از موتیف اثر انگشت که یکی از اختصاصیترین نشانههای هویت انسانی است، آشنایی زدایی میکند.
وی گفت: شاعر در حرکتی زبانی شبیه به بازیهای زبانی مورد علاقه شعر، زبان و زبانیت در شعر اثر انگشت را دو تکه کرده و پرسش خود را این گونه بیان میکند: انسان اثر است یا انگشت؟ اکنون نشانهای هویتی، توسعه معنایی پیدا کرده و نقبهای تازهای در متن ایجاد میشود. دست قطع شدهی جانباز این کوتاه سروده ، به مراتب هویتی بیشتر از اثر انگشت در نظر ما دارد. بدین ترتیب فضایی پارادوکسیکال شکل میگیرد که ذهن خواننده را به خود مشغول میکند. اثر انگشتی که دیگر نیست اکنون هویت بیشتر و بهتری از انگشت ما یافته است.
کاظمی کوتاه سروده سوم بنمایه نردبان راهبر معنا را مربوط به نقد تمیمی دانست و عنوان کرد: اگر بگوییم نردبان پست و مقام دولتی است معنا و کارکرد شعر عوض میشود، و اگر پیشرفتهای انسان در دانش و تکنولوژی را مد نظر قرار دهیم، باز هم معناهای دیگری به ذهن میآید. حتی نردبان را میتوانیم مولاناوار بر اساس بینامتنیت، نردبان حرص و آز و طمع انسانی بدانیم. چنانکه شوریده بلخ فرمود: «نردبان این جهان ما و منی است/ عاقبت این نردبان افتادنیست/ لاجرم هرکس که بالاتر نشست/ استخوانش سخت تر خواهد شکست». «مولانا جلال الدین محمد بلخی» بازهم آثار و ماثر سخن تغییر مییابد. این شگرد فرمی ساختاری را، در کوتاه سروده اول نیز دیدهایم و شاعر نشان داده که آگاهانه از این تمهیدات بهره میبرد.
الهام صفوی منتقد دیگر نظرش را در مورد چنین شعر تمیمی اینگونه بیان کرد: شعر اول فرم و آشنایی زدایی خوبی دارد. این جا تهران/ این جا اهواز
... و وقتی منتظر اسم شهر یا مکان هستیم میگوید: این جا ویران است
ویران را میشود همه جا دید و به همهی شهرها نسبت داد، گویی که خودش اسم مکان است. از شعر دوم «انسان اثر است یا انگشت» بسیار لذت بردم.
آرزو شمسایی در مورد نقد شعر تمیمی گفت: هنجارگریزی یکی از شیوههای آشناییزدایی در مکتب فرمالیسم روس است که موجب برجستگی متن ادبی میشود. شاعر در سه سروده به هنجارگریزی معنایی دست زده او از این رهگذر به غنا و توسعهی زبان شعر خود پرداخته است.
حجت الله صالحین در خصوص شعر تمیمی معتقد است: سه سروده کوتاه با مضامین عالی و به روز و دو سروده اول اجتماعی و سروده آخر درون گرایانه و از دید روانشناسی قابل کنکاش هستند. شاعر شعر امروز را به خوبی درک و بهکار میبندند. ایجاز ، سهل و ممتنع بودن ، عمیق نگریستن و عاطفه پنهان از مولفه شعری او است.
صالحین افزود: در سروده اول با تکرار واژه «اینجا» هم به شعر موسیقی تزریق کرده و هم مسیر روایت را به سوی مرگ به درخشانی جهت میدهد. در سروده دوم کلمه «میز» را در شعر میگنجاندکه از واژههای مورد علاقه شاعر است و نام دفترشان «رستاخیز بر میز» است و در سروده پایانی با صنعت تضاد توانسته به خوبی از عهده شعر برآید.
سروده پنجم: از حجت صالحین
صد فصل سنگر گرفتند
در سنگسار، عروسکها
از بهار همای
تا پاییز پروانهها
اینجا زمان
خطی خطی
میگذرد
تیر روی تکرار
تاریخ را
به خاک میسپارد
دخترکی پناه جو
به مرز خویشاوندی
باقی ماندهی احمد
به کوه ِاُحُد
فقط یک نفر
در فریادِ محلههای شهر
مرور میشود
برمیگردم
پهلو به پهلوی چهارشیر*
یک خط با پنجشیر
از پل نیفتاده باشم
خوب است
* میدان چهارشیر با چهار مجسمهی سنگی از چهار شیر روبه چهار ورودی شهر (ورودیهای قدیم اهواز) جزو آثار ثبت شده در فهرست ملی است.
داودرضا کاظمی شعر صالحین را روایتی شاعرانه عنوان کرد و افزود: شعر روایتی شاعرانه ا آنچه که امروز در افغانستان میگذرد، است. طالبان پس از بیست سال دوباره افغانستان را تصرف کردند و سریال رنجهای گذشته به باز پخشی دوباره رسید. تیر روی تکرار در شعر شاعر این معنی را میدهد.
وی صالحین را شاعر ایجاز ذکر کرد و گفت: صالحین گاه فضاسازیهای شگفتی را رقم میزند. از زبان و ظرفیتهای زبانی نیز غافل نمیماند. «اینجا زمان خطی خطی میگذرد». از زمان خطی آشنایی زدایی شده و خطی خطی عبارت تازهای است که با یک استفاده بهینه از ظرفیت زبان محاوره «اعصاب خط خطی» را در ذهن خواننده متبادر میکند. تبادلی از جنس تبادل لفظ و البته با کمک بینامتنیت.
نویسنده «با قرار همدلی» در ادامه سخنان خود به تقابلهای سودمند شعر صالحین پرداخت و گفت: تقابل میان نام «احمد مسعود» و «احمد مرسل» و ماجرای جنگ احد، تقابل میان اُحد و احد (در معنای فرد و یکه و تنها) که به زیبایی، تنهایی احمد مسعود را در مقابل طالبان به نمایش میگذارد و بعد تقابل سازندههای دیگر میان پنجشیر در افغانستان و چهارشیر در اهواز که تقابل میان زیستبوم شاعر تا نظرگاه اوست، را به تصویر میکشد. و در پایان این سروده شاعر دوباره برمیگرددبه فاصلهگذاری برشتی که این روزها در کمتر سرودهای به چشم میآید. اما اینبار هنرمندانه و پنهان بازگشته است. با سکهای در دست به قصد شیر و خط کردن. (از قابل توجهترین فضاسازیهای صورت گرفته در این شعر) اگر شیر بیاید چهارشیر ما نیز پنجشیر میشود و شاعر با این سروده به یاری شیر تنها مانده در پنجشیر رفته است. او خواسته یا ناخواسته شک و دودلی بیشتر کشورهای جهان در یاری رساندن به احمد مسعود در مقابله با طالبان را نیز روایت کرده است.
احمد تمیمی نیز صالحین را شاعری فُرم اندیش دانست و گفت: یکی از خصوصیات بارز شعر صالحین ایجاز است. با توجه به شناختی که از وی دارم وقت زیادی را صرف ویرایش شعر میکند و این موضوع موجب میشود که ایجاز در شعر او به غایت رعایت شود.
وی ویژگی آشکار دیگر شعر صالحین را اندیشه و آشنایی زدایی عنوان کرد و افزود: به عنوان نمونه «پناه بردن به مرز آشنایی» استفاده از امکانات تاریخی و حرکت در بین زمانهاست، که در این شعر ربط دادن نام حضرت محمد با احمد مسعود و سپس رسیدن به چهارشیر است. موضوعی که شعر صالحین را دیریاب میکند، این است که دورترین فضاها را به هم ربط داده و قدر مسلم با یک بار خوانش نمیتوان به معنای مورد نظر شاعر دست یافت.
آرزو شمسایی منتقد این نشست هم شعر صالحین را روایتی خطی و یکدست دانست و گفت: شاعر تلاش کرده با بهرهگیری از هنجارگریزی آوایی و مفهومی موجب برجسته سازی کلام شود.
نظر شما