مهسا خراسانی گفت:. لازم است کودکان و نوجوانان با خواندن چنین کتابهایی با دنیای معلولها، طرزفکرشان و خواستههای آنان آشنا شوند. در اینصورت٬ اگر همکلاسی یا دوستی دارند که در شرایط مشابه است، بهتر میتوانند به او و خواستههایش رسیدگی کنند.
از ترجمههای مهسا خراسانی میتوان به «زندگی شگفت انگیز یک پستچی تنها»، «دختری که آینده را میدانست»، «چهار روز با روح همینگوی»، «شگفتی»، «مرواریدی که صدفش را شکست» و «ماه که پایین میآید» اشاره کرد. خراسانی در حوزه کودک و نوجوان، هم ترجمههایی دارد. از جمله «کابوسها» مجموعهای سه جلدی با عنوانهای «کابوسها» و «معجون خوابگردی» و «لالایی گمشده» به چاپ رسید. به بهانه انتشار ترجمه کتاب «زندگی روی چرخ» اثر جیمی سامنر، در نشرپرتقال گفتوگویی با مهسا خراسانی ترتیب دادهایم.
کتاب «روی چرخ زندگی» چندمین کتاب شماست؟
اگر بخواهیم طبق دستهبندی رده سنی پیش برویم٬ روی چرخ زندگی هفتمین رمان نوجوانی است که ترجمه کردهام.
در ترجمه کتاب نوجوان با چه چالشهایی از لحاظ محتوا روبهرو هستید؟
به طور کلی، هنگام انتخاب رمان نوجوان برای ترجمه با سه چالش مهم روبهرو هستم:
چالش اول، انتخاب کتاب مناسب از نظر محتوا. برای من مهم است کتاب، پیامی برای مخاطبِ نوجوان داشته باشد و دارای معنا و هدف باشد. گرچه یکی از وظایف ادبیات و کتابخوانی لذت مطالعه است، اما من برای انتخاب کتابهایم فقط به این ویژگی توجه ندارم و موارد دیگری را نیز مد نظر قرار میدهم. یعنی برایم مهم است که کتاب، علاوه بر قصهگویی حرفی برای گفتن داشته باشد. به عبارت بهتر، خواننده نوجوان باید از مطالعه کتاب، هم لذت ببرد و هم چیزی یاد بگیرد.
چالش دوم، تناسب فضا و زمینه داستان با باورها، اصول و چهارچوبهای خواننده ایرانی است. قطعاً نمیتوانم کتابی را انتخاب کنم که مادران و پدران ایرانی خواندن آن را برای فرزند نوجوانشان نادرست و نامناسب میدانند.
چالش سوم٬ توجه به خط قرمزهای اداره ارشاد و بخش ممیزی کتاب است. چون طی یکی دو سال اخیر٬ سختگیری ممیزان درباره کتابهای داستانی و بهخصوص برای کتابهای کودک و نوجوان دوچندان شده است و چنین سختگیریهایی که غالباً بیدلیل و براساس سلیقه شخصی اِعمال میشود، کار مترجمان کتاب کودک و نوجوان و نیز ناشران را بسیار دشوار کرده است. ما غالباً ناچاریم بخش بسیار زیادی از کتاب را مطابق با قواعد نامشخص بخش ممیزی کتاب – که خودمان براساس تجربه و آزمون و خطا تا حدی به آن دست یافتهایم – تغییر دهیم که قطعاً این امر با اصل وفاداری در ترجمه منافات دارد و بسیار آزاردهنده است.
کتابهایی از این دست چقدر میتواند برای بچهها جذاب باشد، با توجه به اینکه اکثر بچهها به دنبال ژانر وحشت و فانتزی هستند؟
بله. من هم میدانم سلیقه کودکان و نوجوانان عمدتاً به کتابهای ژانر وحشت، ابرقهرمانان و جادو و ماوراطبیعه معطوف است. اما به نظرم چنین کتابهای به وفور ترجمه شده و میشوند و در بازار کتاب فراوان یافت میشوند. اما داستانهایی مثل روی چرخ زندگی که درباره کودکان معلول نوشته شده است، کمتعدادتر هستند. لازم است کودکان و نوجوانان با خواندن چنین کتابهایی با دنیای معلولها، طرزفکرشان و خواستههای آنان آشنا شوند. در اینصورت، اگر همکلاسی یا دوستی دارند که در شرایط مشابه است، بهتر میتوانند به او و خواستههایش رسیدگی کنند. حتی به نظرم، خواندن چنین کتابی برای بزرگترها نیز ضروری است تا برای تعامل با کودکان کمتوان و معلول آمادگی بیشتری کسب کنند.
الی کاون، شخصیت قهرمان داستان، فلج مادرزاد است. دنیای محدودی دارد اما سرگرمی جالبی برای خودش انتخاب کرده که آینده خود را در آن میبیند. شیرینیپزی شاید نماد آینده شیرینی باشد که انتظار او را میکشد. این یکنواختی در زندگی الی، آیا نوجوان را سرخورده نمیکند؟ یا برعکس او را به تعمق و تفکر وا میدارد؟
برعکس، زندگی الی چندان هم یکنواخت نیست. دستکم در طول چند ماهی که خواننده با او همراه میشود، زندگی پر تحولی دارد! جابهجایی از شهر خودش به شهر مادربزرگ و پدربزرگش و زندگی با آنها، عوض شدن مدرسه و دور شدن از همکلاسیهای قدیمی و آشنا شدن با دوستان جدید تحولات بزرگی محسوب میشود، به خصوص برای کودکی در سن الی. اما سرگرمی الی، درحقیقت هدف و ایدهآل اوست. الی عاشق شیرینیپزی است و این کار را با عشق انجام میدهد. شیرینیپزی فقط وقتش را پُر نمیکند، بلکه به او هدف، انگیزه و قدرت حرکت میدهد. از بخت خوبش، علاقه و سرگرمیاش با شرایط جسمانیاش سازگار است. یعنی میتواند بدون نیاز به راه رفتن، شیرینی بپزد و از این کار لذت ببرد.
در سفر به یوفالا، الی زندگی تازهای را تجربه میکند. زندگی در کانکسی بدون چرخ مادربزرگ و پدربزرگ شاید همان ناتوانی در راه رفتن الی باشد. آیا اتفاقات در داستان به مسیری میروند که الی را در مسیر خودشناسی و شناسایی تواناییهای خودش قرار دهند؟
بله٬ همینطور است. در حقیقت، سفر به یوفالا به الی کمک میکند خودش را بهتر بشناسد و به خواستهها و تواناییهایش بیشتر واقف شود. او در این سفر با چالشهای جدیدی روبهرو میشود. اختلاف بین مادر و مادربزرگ، بیماری فراموشی پدربزرگ، تطبیق پیدا کردن با مدرسه و همکلاسیهای جدید و پیدا کردن دوستان تازه. همه اینها باعث میشود الی ناچار شود از تمام توانایی خود بهره بگیرد و به شناختی تازه از زندگی و روحیات خود و اطرافیانش دست پیدا کند.
لحن طنز داستان از تلخی و سختی ماجرای زندگی الی میکاهد. به نظر شما این تلطیف کردن اوضاع از جانب نویسنده به عمد صورت گرفته است؟
بله. قطعاً خواندن زندگی دختر معلولی که محکوم است تا آخر عمر روی صندلی چرخدار بنشیند، داستانی است غمانگیز. واقعی، اما غمانگیز. به خصوص که این دختر در یک خانواده پر از عشق و محبت و ثروت زندگی نمیکند. پدر الی مدت کوتاهی بعد از تولد او، الی و مادرش را ترک میکند چون نمیتواند با شرایط دخترش کنار بیاید. او مجدداً ازدواج میکند و خانواده جدیدی تشکیل میدهد. این موضوع، همیشه الی را ناراحت و سرخورده میکند. بهعلاوه، مادر الی از نظر مالی در مضیقه است. حتی مادربزرگ و پدربزرگ – همانطور که اشاره کردید – در منطقه محروم شهر و در کانکس زندگی میکنند. پس به طور کلی، با داستانی سرشار از محرومیت و غصه و کمبود روبهرو هستیم. لحن طنز داستان کمی از این تلخی میکاهد. درعینحال، یادمان باشد داستان از زبان اول شخص – یعنی الی – بیان میشود. دختری دوازده ساله و پر ازشور و نشاط، شاید بخشی از زبان طنز داستان به همین دلیل باشد.
تلاش، تلاش، تلاش، امید و آرزو. اینها مفاهیمی است که نویسنده در نهایت در لایههای زیرین داستان سعی میکند به مخاطب انتقال دهد؟
دقیقاً. نویسنده از نوشتن این داستان هدفی دارد که بسیار واضح است. پیام او به کودکانی مثل الی این است: معلولیت محدودیت نیست. دست از تلاش برندارید. جیمی سامنر، نویسندهی این کتاب، پسری دارد که درست مثل الی به فلج مغزی مبتلا است و شاید به همین دلیل است که با چنین ظرافتی از عهدهی توصیف دنیای الی برآمده است. لطفاً توجه کنید که نویسنده کتابش را به چه کسانی تقدیم میکند و به آنان چه میگوید:
تقدیم به همه کودکانی که با نوعی معلولیت زندگی میکنند. شما شگفتانگیزید. حرفم را تکرار میکنم: شما شگفتانگیزید. اجازه ندهید کسی به جز خودتان، شما را وصف کند.
نظر شما