مولف «پشت صحنه یک رویا» از این اثر گفت:
روایت بازیگری که میخواهد از مهدویت و انتظار امام عصر(عج) بگوید
مریم بصیری گفت: من هم مثل مخاطبان جوان از خواندن داستان یا رمانی که فقط بازنویسی احادیث و روایات تاریخی است، حظ نمیبرم. برای بازگوکردن وقایع تاریخی باید زبان نو و تکنیکهای به روزی داشت.
مریم بصیری نیز یکی از نویسندگان موفق و پرکار در این زمینه است که با خلق آثاری چون پشت صحنه یک رویا، دخیل عشق، عوس قریش و .... توانسته است کارنامه درخشانی از خود به جای بگذارد. همچنین وی با برپایی کارگاه ضامن آهو تا کنون توانسته است با تربیت نویسندگان نوقلم، کتابهایی با عنوان پرواز پروانهها، یک مشت نخودچی، ما راهزن نیستیم و ... را با همکاری انتشارات سروش منتشر و روانه بازار نشر کند.
بصیری دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است و رمانهای مختلفی با موضوع تاریخ اسلام نوشته که در زمره رمان دینی جا دارند. یکی از این رمانها، «پشت صحنه یک رویا» با محوریت زندگی یک بازیگر تئاتر، به زندگی ملیکا مادر امام زمان (عج) و مفهوم انتظار منجی مرتبط است. این رمان درباره مهدویت نوشته شده و درباره دختر جوانی بهنام رها است که برحسب اتفاقاتی که برایش رخ میدهد، زندگی خود را در معرض تغییر میبیند. رها بناست در یکنمایش تئاتر بازی کند و همه اتفاقات هم بهنظرش عادی میآیند. ایده ابتدایی نوشتن اینکتاب در سال ۷۳ در قالب یک نمایشنامه به ذهن وی میرسد.
به واسطه انتشار این کتاب و آغاز مهدویت امام زمان عج با مریم بصیری به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
هنر نمایش و سابقه شما در امر نمایش چه تاثیری در نگارش این رمان داشت؟
علاقه به هنر چیزی است که هرگز نمیتوانم آن را کتمان کنم. جادوی تصویر در عکس و فیلم، و جادوی سالن تاریک تئاتر، هر یک به تنهایی میتواند هر آدم بیذوقی را تحریک کند تا به خلق آثار ادبی و هنری روی بیاورد. اولین نمایش را در سن هفت سالگی با نمایش روحوضی در خانهمان دیدم. بچههای فامیل که علاقهمند به نمایش بودند و کلاس بازیگری میرفتند، تصمیم گرفتند با دوستانشان در خانه ما یک نمایش شاد اجرا کنند. روی حوض بزرگ خانه را پوشاندند و در حیاط صندلی چیدند و همسایهها را جمع کرده و نمایش دادند. همان موقع دیدن آن پسرهای نوجوان که داشتند در یکی از اتاقها از سر و کول هم بالا میرفتند تا همدیگر را گریم کنند و ریش و سبیل مصنوعی برای خودشان درست کنند و لباسهای عجیب بپوشند، برایم جالب بود.
پس از همان ابتدا در به امر نمایش علاقهمند بودید؟
همیشه و در هر کاری پشت صحنهها برایم جذابتر است. با اینکه فعالیت و تحصیلاتم به روی صحنه ارتباط دارد؛ اما از بودن در پشتصحنه فیلم و تئاتر با وجود تمام سختیهایش بیشتر لذت میبرم. حتی از دیدن عکسها و فیلمهای پشتصحنه بیشتر از دیدن خود فیلم و نمایش خوشم میآید. همه اینها به معنی آن است که از خلق یک هنر و نحوه خلق آن بیشتر سر ذوق می آیم تا از داستانی که قرار است آن نمایش یا فیلم برایم تعریف کند. کلا آدم کنجکاوی هستم و به عنوان یک تماشاگر حتی قبل از رفتن به دانشگاه، از پشتصحنه تمام سالنهای تئاترشهر سردرآورده و از معماری جالب ساختمان در طبقات مختلف و کارگاههای دکور و اتاق گریم و ... آن بازدید کردهام. به نظر من در صحنه یک اتفاق میافتد و در پشتصحنه چند اتفاق که میتواند جذابتر باشد.
پس برای همین است که در چند داستان کوتاه و رمانهایتان به انواع هنرها از جمله فیلم و تئاتر هم اشاره داشتهاید؟
بله! فکرکردم وقتی پشتصحنه برای من جالب است میتواند برای دیگران هم جالب باشد؛ لذا از آن پتانسیل استفاده کردم تا از پشتصحنه زندگی یک بازیگر تئاتر و پشتصحنه یک نمایش، داستانی را روایت کنم. روایت بازیگری که میخواهد نقش نرجسخاتون را بازی کند و از مهدویت و انتظار و ظهور امام عصر عج بگوید. من هم مثل مخاطبان جوان از خواندن داستان یا رمانی که فقط بازنویسی احادیث و روایات تاریخی است، حظ نمیبرم. برای بازگوکردن وقایع تاریخی باید زبان نو و تکنیکهای به روزی داشت تا مخاطب بهخاطر زبان و بیان نو هم که شده درگیر داستانهای تاریخی شود و دیگر نتواند از تار جذابیت آن بیرون بیاید.
به عنوان یک مخاطب هم امیدوارم به زودی تعداد رمانهای دینی جذاب افزایش پیدا کند؛ به ویژه در مورد امام زمان عج که امام حاضر ما هستند. همه هنرمندان و نویسندگان و شعرا وظیفه دارند تا این حس انتظار و گمگشتگی بشر در عصر پر تشویش حاضر را به گونهای جذاب برای مخاطب بازگو کنند. برای همین من هم در حد و اندازة خودم چند کار با این موضوع نوشتهام که پشتصحنه یک رویا یکی از آنهاست. در حال حاضر هم دبیر کارگاه رمان مهدویت هستم تا دوستان بتوانند نگارش ده رمان مهدوی را برای انتشارات کتاب جمکران به پایان ببرند.
سطح آثار نمایشی در حوزه تولیدات دینی در چه حدی است؟
متأسفانه برخی گمان میکنند نمیشود هم هنر را داشت و هم دین را. پس اگر به هنر تئاتر و بازیگری روی میآورند، باید قید ارزشها را بزنند. من در دهه هفتاد با بازیگران زیادی در دانشگاه همکلاس بودم. برخی نیز ترم پایینی یا بالایی ما بودند که همان موقع هم بازیگران مشهوری بودند. برخی دانشجویان صفرکیلومتر هم که بسیار مقید و محجبه بودند کمکم در طول زمان قیود دینی را کنار گذاشتند و با شهرت تبدیل به آدم دیگری شدند. باز هم باید بگویم متأسفانه برای دیده شدن در عرصة هنر، برخی هنرمندان مجبورند از روی تمایل و یا به اجبار، زیاد مدرن و به روز باشند تا در سینما و تئاتر که کاملا با ظاهر هنرمند در ارتباط است، موفق شوند.
فکرمی کنید امر این از کجا نشات میگیرد؟
خوب، آنقدر که نمایشنامههای ترجمه برای اجرا اقبال دارد، نمایشنامههای ایرانی و بهویژه متون دینی و ارزشی شانس زیادی برای دیدهشدن ندارند. البته نمیشود اجرای برخی آثار دینی چه در حوزه نمایش صحنهای، خیابانی، میدانی و حتی رادیویی را که برخی نیز مخاطبان خوبی هم داشتند، کتمان کرد؛ اما تعداد این آثار در کل به نسبت همان نمایشهای محدودی که در تهران و ایران به روی صحنه میروند، کم هستند. برخی آثار هم کاملا سفارشی هستند و فقط برای جشنوارههای تئاتر دینی به روی اجرا میروند. مخاطبان تئاتر خاص هستد. کلا تئاتر هنر خاصی است و علاوه بر اینکه در هر شهری امکانات اجرا و سالن نمایش نیست، عموم مردم هم علاقهای ندارند هزینه گزافی پرداخت کنند و در تاریکی نمایش ببینند.
آیا این به خاطر قوی بودن نمایشنامههای خارجی نیست؟
من هم قبول دارم که اکثر نمایشنامههای خارجی بسیار قوی هستند؛ اما این دلیل نمیشود که نمایشنامه دینی و مهدوی کم نوشته و اجرا شود. البته خود من هم تنها سه نمایشنامه دربارة مهدویت و انتظار نوشتهام که هر سه در جشنوارههای تئاتر دینی توفیقاتی داشتند؛ اما در اجرای عموم اقبال چندانی نداشتند. بنیادها، دکترین مهدویت و پژوهشگران مهدوی به نسبت فعال هستند؛ اما نمود عینی آنها در تولیدات هنری مشهود نیست. سؤال من این است چرا در کشور ما جشنوارهای دائمی برای امام زمان ع وجود ندارد تا هر ساله لااقل در زمینه چند رشته، هنرمندان به تولید اثر بپردازند تا نمایشگاه، فیلم، تئاتر، کتاب و... مهدوی داشته باشیم و تنفس در هوای انتظار برایمان شیرینتر باشد. تا مبحث انتظار برای برخی از جوانان تبدیل به یک افسانة دستنیافتنی نشود.
در حال حاضر مشغول نگارش چه کاری هستید؟ چه کارهایی از شما زیر چاپ است؟
رمانهای من زن هستم، و تن دادم وطن، زنی که پشت خزر خواب بود، و مجموعه داستان مسافر باغ سیب و داستان کودک، مامان من گمشده پنج اثری هستند که از سال گذشته در دست چهار ناشر میباشند و مراحل مختلف چاپ را طی میکنند. دو رمان تاریخی کسیکه زیاد میدانست و پردهها میافتد نیز دو سال است روی دستم مانده و با توجه به انجام کارهای مختلف، پیشرفت قابل توجهی نداشتند. شاید باورش برای برخی سخت باشد؛ اما فعلا از چاپ کار هنرجویانم و وقتگذاشتن برای کار آنها بیشتر لذت میبرم و فرصت نمیکنم خودم کار جدیدی بنویسم. کارهایی هم که امسال چاپ شده یا میشود همه مربوط به دو سال قبل هستند.
نظر شما