انتظار طرفداران آثار تاریخی بالاخره به پایان رسید و کتاب «آینه و چراغ»، آخرین کتاب از مجموعه «تالار گرگ» منتشر شد.
داستان هنری هشتم که بعد از مرگ برادرش برای حفظ تاج و تخت با همسر برادر از دنیارفتهاش ازدواج کرد برای علاقهمندان به تاریخ انگلیس تازه نیست. پس از مدتی هنری هشتم صاحب فرزند پسر نشد و تصمیم گرفت همسر دیگری اختیار کند تا وارث تخت و تاجش باشد. در این میان زنی به نام آن بولین را انتخاب میکند که در میان عوام شهرت خوبی نداشت.
هنری هشتم برای ازدواج با این زن و طلاق همسر قبلی خود برای پاپ و کلیسای کاتولیک نامهای نگاشت تا حکم طلاق را بپذیرد اما وی نپذیرفت. پادشاه نیز راه دیگری جز زیر پا گذاشتن قسم خود به کلیسای کاتولیک پیدا نکرد و اینجا بود که در قرن شانزدهم کلیسای ملی انگلیس یا همان «اَنگلیکان» شکل گرفت و پادشاه خود را بالاترین مقام مذهبی کلیسای ملی نامید و هرگونه ارتباط خود با کلیسای کاتولیک را به طور کلی قطع کرد.
حرکتی که هنری هشتم انجام داد باعث کشتارهای بسیاری پس از کنار رفتنش شد. وقتی دخترِ کاترین، همسر اول پادشاه به حکومت رسید با کسانی که به کلیسای «اَنگلیکان» ملحق شدند روی خوش نشان نداد و بسیاری از آنها را تبعید کرد و تعداد زیادی را به تلافی بلایی که سر مادر وی آورده بودند به زیر تیغ گیوتین کشاند. زمانی هم که الیزابت، فرزند آن بولین به حکومت رسید بار دیگر کاتولیکهای کشور انگلستان شقاوت بسیاری را متحمل شدند.
دامنه و وسعت این رمان بسیار گسترده است. منتل تلاش دارد یک دوره پرهرج و مرج در تاریخ انگلیس را پوشش دهد اما نه قصه هنری هشتم و همسرش آن بولین بلکه ترجیحا قصه انسانهایی را بگوید که در پشت صحنه ماجرا با کشمکشهای زیادی روبهرو بودهاند. توماس کرامول، صدراعظم پادشاه در پایان کتاب عنوان میکند که این پادشاهان نیستند که دنیای واقعی را میسازند بلکه این افراد عادی کنارشان هستند که سعی میکنند با کشورهای مختلف مذاکره کنند و دنیا را تغییر میدهند.
به نظر میرسد نویسنده به این مسئله بسیار پایبند است و داستان کتابش را بر پایه اتفاقات اصلی زمان موردبحث قرار نمیدهد. نویسنده تلاش میکند خانواده کرامول و گفتگوهای عادی آنها را نیز به خواننده منتقل کند و در این راه توماس مور، یار شفیق پادشاه را که به دلیل تمکین نکردن به حکم وی در تبعیت از کلیسای ملی انگلیس و عدم پایبندی به کلیسای کاتولیک به دستور وی به قتل رسید نیز به خواننده معرفی میکند.
ایراد و انتقاد اساسی که صاحبنظران به نویسنده وارد میدانند این است که برای پوشش دادن اتفاقات جزئی داستان که به نظرش بسیار اهمیت دارند مجبور است اتفاقات اصلی را که قرن شانزدهم انگلیس بسیار تحت تاثیر آن بوده شرح دهد و در خلال این توصیفات گاهی چنان سرگرم جزئیات پیروزیها و شکستهای هنری هشتم شده که حوصله خواننده را سر برده و او را از خط روایی داستان دور میکند و حتی این جزئیات تا حدی پیش میرود که داستان کرامول را زیر سایه قرار میدهد.
دیگر ویژگی قابلتوجه «تالار گرگ» شکل نوشتن و تکنیک داستاننویسیاش است. نویسنده آنچنان داستان را شخصی مینویسد که خواننده احساس میکند نویسنده در جایجای اتفاقات حضور دارد. نویسنده در مورد داستان کتابش سالهای متمادی پژوهش کرده است و نکته جالب اینکه سعی میکند به همه شخصیتهای تصنعی و خشمی که خواننده در کتب تاریخی میخواند روح ملایمی ببخشد و دوباره آنها را به زندگی بازگرداند. منتل در کتابش از دوطرف قضیه استفاده میکند. اینطور نیست که از فتوحات، شکستها و تصمیمات افراد مهم جامعه بگوید اما عکسالعمل عوام را پوشش ندهد و این نکتهای است که کتاب نویسنده را از دیگر آثار در اینباره متفاوت میکند.
منتل موفق شد در همان سال که کتاب خود را به چاپ رسانده است جایزه بوکر ادبیات را نیز از آن خود کند. کتابی که البته نامزد جوایز مختلفی در همان سال شد و جایزه بوکر و حلقه منتقدین آمریکا در سال 2009 را با خود به خانه برد. دومین کتاب از این مجموعه تحت عنوان «اجساد را بیاورید» در سال 2012 برای بار دوم جایزه معتبر بوکر را به دست آورد و حالا باید منتظر ماند و دید داوران بوکر با چاپ کتاب سوم از این مجموعه تحت عنوان «آینه و چراغ» چه عکسالعملی نشان میدهند.
نظر شما