دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۴
​تاوان عشقم را می‌دهم

«آژاکتاب» یک تاکسی اینترنتی است که راننده آن، هر روز مسافرانش را به کتاب و کتاب‌خوانی دعوت می‌کند؛ هدفی که مسئولان و سیاست‌گذاران کلان‌کشور با برنامه‌ریزی‌های کلان دنبال آن هستند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-یگانه عرب؛ عامیانه‌ترین تحلیل‌ها را می‌توان در تاکسی‌ها شنید. هرچند خیلی‌ها هم معتقدند درست‌ترین تحلیل‌ها را باید از همان‌جا شنید؛ اما ماجرای آژاکتاب(آژانس کتاب) ماجرای متفاوتی است که در آن، یک راننده خوش‌ذوق و اهل کتاب تلاش کرده فضای تاکسی‌اش به کتاب و کتابخوانی اختصاص پیدا کند؛ نه به بحث‌های روزمره و بعضا بی‌پایه و اساس.

بی‌مزد بود و منت...
شاید تعجب کنید اما حقیقت دارد؛ هدفی که خیلی از بزرگان عرصه فرهنگ، مسئولان و سیاست‌گذاران کلان‌کشور با برنامه‌ریزی‌های کلان دنبال آن هستند، مدت‌هاست در ابعادی کوچک، توسط یک راننده آژانس اینترنتی انجام می‌شود: ترویج کتاب‌خوانی.
 
منصور خانی، 44ساله، در کارخانه‌ای مشغول به‌کار است و مسافرکشی برای او شغل دوم محسوب می‌شود. وقتی زنگ ساعت، اتمام کار روزنامه کارخانه را اعلام می‌کند، کار دوم برای او با جابجایی مسافر با «آژاکتاب» آغاز می‌شود.

فرقی نمی‌کند مسافر یک زن خانه‌دار است یا یک مرد میانسال و کارمند بانک، یک پیرمرد بازنشسته یا نوجوانی که در ابتدای راه زندگی‌اش قرار دارد؛ شغلش چیست، طبقه‌اش چیست، میزان تحصیلاتش چیست، به چه فرقه فکری و سیاسی و اجتماعی تعلق دارد. همه این‌ها هیچ اهمیتی ندارند؛ همین که مسافران این تاکسی، سواد خواندن داشته باشند، کافی است.

چهار سال است که با عشق به کتاب و با شعار «با کتاب آشتی کنیم» فعالیت خود را برای ترغیب مردم، روشن نگه‌داشتن شعله کتابخوانی و پایین نیامدن سرانه مطالعه در کشور با آژا کتاب(آژانس کتاب) ادامه می‌دهد و در تمام نقاط تهران؛ از شرق و غرب تا شمال و جنوب مسافران خود را برای ساعاتی هرچند کوتاه؛ به تفکر درباره کتاب و کتاب‌خوانی تشویق می‌کند. بحث‌ها همه حول محور کتاب‌اند؛ از آخرین کتابی که خوانده شده یا کتاب‌های مورد علاقه و پیشنهادی.

پیوند اجبار و عشق
منصور خانی که برگزیده ششمین جشنواره تجلیل از مروجان کتابخوانی نیز است، درباره فعالیتش می‌گوید: «من در برهه‌ای از زمان مجبور شدم با ماشین کار کنم و با شرایط موجود، این بهترین راه‌حل من بود. به‌دلیل عشق به کتاب، چندین جلد روزنامه، مجله و کتاب را در ماشینم گذاشتم که با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شد و بعد از آن بود که ایده‌ و فکرهای جدیدی به سراغم آمد.»
 

ترویج کتابخوانی در آژاکتاب را با کتاب‌های موفقیت و روان‌شناسی آغاز می‌کند اما در ادامه کتاب‌های رمان، تاریخ و روان‌شناسی نیز به مخزن کوچک آژاکتاب اضافه می‌شود. این‌طور که می‌گوید، به‌اجبار به شغل رانندگی روی‌ آورده‌‌ و پیش از آن، تجربه‌ای در این کار نداشته اما یک اتفاق، مسیر زندگی‌اش را به‌ این سمت تغییر داده است و او را به کاری گمارده که می‌گوید کار دل است و «کاری که از دل برآید، بر دل نشیند.»

هدفش از دعوت مردم به کتاب و کتاب‌خوانی؛ افزایش دانش و معلومات مردم است و می‌خواهد به‌نوعی ثابت کند حتی با امکانات کم هم می‌شود در محقق شدن این هدف، سهیم شد. 
 
خانی کارش را با سه کتاب اضافی در خانه‌اش شروع کرد و بعد از مدتی روزنامه‌ها و مجلات را هم به آن‌ها افزود. اول کار، فضایی را در تاکسی‌اش برای کتاب‌ها در نظر نداشت و همگی را در داشبورد قرار می‌داد، اما درحال حاضر تعداد کتاب‌ها به بیش از 150 جلد می‌رسد. جالب آنکه برخی از کتاب‌ها را هم برای هدیه‌دادن به مسافران درنظر گرفته است؛ هدیه یک راننده تاکسی به مسافران.

در ابتدا،‌ معلولا کتاب‌ها را از کتاب‌فروشی‌های راسته انقلاب؛ به‌ویژه کتاب‌فروشی نیلوفر که پاتوق همیشگی او است، تهیه می‌کرده‌ است اما با گذشت زمان و تشکیل صفحه اینستاگرامی آژا کتاب (@ajakatab)، این ناشران و کتاب‌فروشان‌ هستند که به او پیشنهاد کتاب می‌دهند و او به شکل مستقیم و بی‌واسطه کتاب‌ها را از ناشران معتبری چون چشمه، نیلوفر و مروارید تهیه می‌کند. حالا دیگر آژاکتاب را باید به‌عنوان یک کتابفروشی سیار نیز شناخت.

همه‌چیز از یک مسابقه شروع شد
برخلاف بسیاری از مدعیان، این مروج کتاب یک خانواده کتاب‌دوست و اهل فرهنگ و هنر بزرگ نشده‌است، پدربزرگش قفسه‌های بزرگ کتاب نداشته و وقتی می‌خوابیده، زیر سرش کتاب نمی‌گذاشته‌است. البته نه اینکه با کتاب بیگانه باشند. «علاقه‌مندی من به کتاب و شعر در سال دوم دبیرستان اوج گرفت و آتش کتابخوانی در دل من روشن شد.»

خانی صادقانه درباره کتاب‌خوان شدنش صحبت می‌کند و می‌گوید اولین انگیزه‌اش از کتاب‌خوانی، پول بوده است: «یادم است که 12سال پیش از برگزاری یک مسابقه کتاب‌خوانی مطلع شدم جایزه نفر اول 50میلیون تومان پول بود و من صرفا برای پول در این برنامه شرکت کردم. قرار شد که کتاب نادر ابراهیمی را بخوانم؛ در دفعات اول و دوم به‌دلیل سختی زبان کتاب، متوجه مفهوم نشدم اما وقتی با کتاب انس گرفتم، دیگر شرکت در مسابقه برایم اولویت نداشت و تنها لذت کتاب‌خوانی بود که در وجودم سرازیر شد و از آن به‌بعد تنها کتاب برایم مهم بود.»
 
معلولا کتاب‌هایی را که در تاکسی‌اش دارد، خوانده‌ و معتقد است که کتاب خواندن فوق‌العاده و کتاب‌ خوب خواندن از آن هم فوق‌العاده‌تر است. «ما برای زندگی و آینده بهتر کتاب می‌خوانیم. با این هدف، سعی می‌کنم که کتاب‌های خوب و البته شناخته‌شده در ماشین بگذارم تا مرور زمان کمتر شامل حال آن‌ها بشود.»

حتی سعی می‌کند از بازار و حقوق اصناف و تشکل نشر نیز مراقبت کند: «تا به حال هم خوراک مسموم(کتاب‌های کپی و افست) به‌دست مخاطب نداده‌ام چراکه می‌دانم این کار ضمن آسیب به مقوله کتابخوانی به ناشر و مولف هم صدمه می‌زند و سعی می‌کنم از ناشران معتبر کتاب تهیه کنم.»

مروجان کتاب به دست و هورا نیاز ندارند
با توجه به مظلومیت کتاب و کتاب‌خوانی در جامعه، انجام کارهای غیرمعمولی مثل ترویج کتاب در تاکسی می‌تواند توجه مردم را به این مقوله جلب کند؛ درواقع غیرمتعارف بودن روش، می‌تواند موجب تشویق مردم شود. هرچند اگر واقع‌بینانه بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم؛ فعالیت‌های خودجوش بیشتر از رویکرد مسئولان در ترغیب مردم به کتابخوانی تاثیرگذار است؛ اما اگر بتوان این امر مهم را با پشتیبانی نهادهای متولی و مسئول پیش برد و گسترش داد، قطعا نتیجه موثرتر و مثبت‌تر خواهد بود.

از نظر این تاکسی‌ران کتاب‌دوست، کسانی که با توجه به مظلومیت کتاب و کتاب‌خوانی در جامعه به تالیف، نشر و ترویج آن مشغول‌اند، عاشق‌اند و نیاز به دست و هورا ندارند؛ اما اگر نهادها به ایده‌هایی مانند ایده آژاکتاب، شاخه و برگ بدهند، تاثیرگذاری‌شان بیشتر می‌شود.
 
خانی هر روز ساعت‌های بسیاری از عمر خود را در ماشینش می‌ماند و با کتاب‌ها و مسافران وقت می‌گذراند. اما اینکه چطور سر صحبت را با مسافران باز‌می‌کند هم شنیدنی است: «معمولا وقتی مسافرانم سوار ماشین می‌شوند، با یک شکلات از آن‌ها پذیرایی می‌کنم و درباره کتاب‌هایی که در ماشینم است، کتاب‌های فروشی و آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌اند، با آن‌ها حرف می‌زنم و تا جایی ادامه می‌دهم تا به قولی سر نخ را بند کنم و آن‌ها را دعوت به کتاب‌خوانی کنم. البته در این پرسش و پاسخ‌ها متوجه علاقه‌مندی آن‌ها هم می‌شوم.»

از نظر خانی، آدم‌ها دو دسته‌اند؛ آن‌ها که اهل مطالعه‌اند، جایگاه کتاب در جامعه را می‌دانند و ارزش کار یک راننده را در ترویج کتاب‌خوانی درک می‌کند و در مقابل، آن‌ها که «در این باغ‌ها نیستند و می‌خندند و با متلک‌گویی بحث را خاتمه می‌دهند.»
 
این مروج مبدع، درباره فرهنگ‌سازی و ترویج خلاقیتش بین صنف تاکسی‌رانان توضیح می‌دهد: «تا حالا دو نفر را جذب این کار کرده‌ام؛ اما آن‌ها فرار کردند. دلیلش هم این بود که این کار توجیه اقتصادی ندارد.»

راست هم می‌گوید؛ به‌هرحال ورود به هر شغل و حرفه‌ای، سرمایه می‌خواهد: «در حال حاضر ۵ میلیون از سرمایه زندگی من در ماشینم قرار گرفته و من می‌توانم با این مبلغ، بسیاری از چاله‌های زندگی‌ام را پر کنم؛ یعنی اگر بخواهیم عقلانی به این موضوع نگاه کنیم، جای من تیمارستان است چراکه مردم کم کتاب می‌خرند اما چون عاشق کتاب هستم، تاوان عشقم را می‌دهم. هرچند قرار نیست که همه مثل من فکر و عمل کنند.»
 
این راننده تاکسی آرزوی خود را، ایجاد یک کافه کتاب سیار می‌داند و یکی از رویاهای دیرینه‌اش این است که به‌عنوان یک کتاب‌فروش در یک کافه‌کتاب پذیرای مردم باشد. عشق و اعتقادش به کتاب و برق چشمانش را وقتی از آرزوهایش می‌گوید، باورکردنی است: «امیدوارم روزی بتوانم یک کتابخانه سیار داشته‌باشم. آن‌قدر برای این رویا تلاش خواهم کرد که یک روز به حقیقت بپیوندد؛ حتی اگر یک روز به پایان عمرم مانده‌باشد.»

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۰:۲۰ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۵
    درود بر این مرد بزرگ. براشون آرزوی سلامتی و موفقیت بیش از پیش رو دارم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها