فریبا چلبییانی نویسنده کشورمان در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به رمان «روزهای سرگشته در سکوت» نوشته میرسه لیندستروم پرداخته است.
نویسنده داستان را با صحنهایی از اِوا و فرزندانش شروع میکند، لحظهای که مردی جوان وارد حریم شخصیاش میشود و اِوا او را مزاحم مینامدش. اوایل رمان خواننده فکر میکند با یک رمان معمایی جنایی طرف است که با ادامه داستان پی میبرد مرد مزاحم یکی از پسزمینههای دائمی و ذهنی راویست و داستان چیز دیگریست. نویسنده سنگینی سکوت را در جایجای رمان با تصاویر و صحنههای به یادماندنی بر خواننده نشان میدهد.
«در فروشگاهها و خیابانهای شهر جنب و جوشی است که دلتنگش میشوم. من به یکی از آن زنهایی بدل شدهام که دنیا را از صندلی اتوبوسها مشاهده میکند؛ از پشت پنجرهها، از نیمکت پارکها و سالنهای انتظار. مزاحم کسی نمیشوم و کسی هم مزاحم من نمیشود. میتوانم بدون آنکه خودم را تحمیل کنم هر جایی دلم میخواهد بروم، جسمم در میان جمعی از افراد بهزور و زحمت به چشم میآید. نه لاغرم و نه چاق و صدایم نه آرام است و نه بلند. یعنی باید خود را بیشتر نشان بدهم؟ چند ساعت که در شهر باشم مثل این میماند که داخل دستگاه کرهگیریام. ماشینی نالان، و وقتی به خانه برمیگردم، به همان اندازه قدردان سکوتم که آدم دچار بیخوابی قدردان خواب است.» صفحه ۱۷۷
رمان روایت مردمانی است که بعد از جنگ جهانیدوم به کل سرگشته و درماندهاند و این سرگشتگی مسیر زندگی آنان را گاه به خطا پیش میبرد. سکوتی که در کل رمان با آن مواجهایم نشانهایست بر کنش آدمیانی که در مواجهه با وضعیت بحرانی، تصمیم میگیرند بیآنکه بدانند با همان تصمیم مجبورند رازی را در دل خود نگه دارند.
روزهای سرگشته از سکوت، ساده و روان روایت میشود. رمانی شخصیتمحور که روایت ذهنی شخصیتها از دغدغههای نویسنده است. راجعبه شخصیت داستانی اِوا بسیار میتوان سخن گفت. زنی که سرد، خاکستری، مرموز و ناشناخته است. مانند شخصیتهای عصیانگریست که بهنظر میرسد مدام از زیر دست و قلم نویسنده در میرود و پنهان میشود. انگار که واهمه فوبیا گونهای از شناختهشدن و مورد قضاوت و پیش داوری دیگران قرار گرفتن دارد.
رمان چند فصل درخشان دارد که به چند نمونهاش میتوان اشاره کرد یکی فصلی که اِوا در مورد زندگی و آینده پسرش تصمیم میگیرد. فصل دیگری که باز آنجا اِوا سگشان را رها میکند و ماشینی به او میزند و احساس بسیار اندوهی که اِوا مبتلایش میشود. فصل دیگر که اِوا با اصرار هلنا دخترش در مورد سکوت سایمون تصمیم میگیرند و با این تصمیم است که اِوا زندگی گذشتهاش را مرور میکند.
در واقع در رمان، اِوا و سایمون از جمله انسانهایی هستند که مدام در حال از دست دادن و فقدان هستند و واکنشهایی که همین شخصیتها در قبال از دست دادن نشان میدهند؛ متفاوت است. در خاتمه با برش دیگری مطلب را پایان میدهم.
«من باور نداشتم و هرگز باور نکردم که بزدل بودم. اما بزدلی به چه معنا است؟ بستگی دارد با چه چیزی مواجه شده باشی. چنانچه چیزی باشد که واقعاً از آن هراسی نداری. پس در این صورت قهرمان نیستی. همیشه چیزی وجود دارد که بهراستی از آن واهمه داری. برای بیشتر مردم بزدلی با آن چیزی که خطر از دست دادنش را میپذیری سنجیده میشود، چیزی که در برابر فکر از دست دادن خویش سبک سنگین میشود، مگر اینطور نیست؟»
رمان «روزهای سرگشته در سکوت» نوشته میرسه لیندستروم با ترجمه شقایق قندهاری از سوی نشر حکمت کلمه با قیمت 42هزارتومان منتشر شده است.
نظر شما