ترقی درباره اولین تجربههای نوشتنش گفته است: «پدرم که از خانه میرفت بیرون، من انگشتم را میکردم در دوات و میزدم روی کاغذ، روی پیراهنم و میخواستم قصه بنویسم. با انگشتم آنچه را در مغزم بود به عنوان قصه مینوشتم. یک دفعه صدایی را میشنیدم و مادرم به من نهیب میزد که ببین دختر کثیف با خودت چی کار کردی؟ و مادرم یقه مرا از پشت گرفت و مرا برد حمام و پیراهنم را درآورد و این دوش را که باز کرد، من دیدم ای وای این قصهای را که من نوشته بودم آب برد. و برای من این اولین تجربه سانسور بود. و هنوز هم فکرم به دنبال آن اولین و احتمالاً بهترین قصهای است که نوشتم. و فکر میکنم هر چی مینویسم برای پیدا کردن آن اولین و بهترین و کاملترین قصه است.»
ناهید طباطبایی نویسنده در گفتوگو با ایبنا، مهمترین شاخصه آثار گلی ترقی را در سرزندگی، نشاط و طنزی میداند که در بیشتر آثارش از خاطرات او سرچشمه میگیرد.
طباطبایی در توضیح اینکه این سرزندگی از زبان این نویسنده نشات میگیرد یا نگاهی که به جهان دارد، میگوید: «من فکر میکنم تمام کارهای خانم ترقی، به نحوی غریزی از وجود خودش نشات میگیرد. چون گلی ترقی، نویسندهای نیست که نویسندگی را یاد گرفته باشد. نویسندگی گلی ترقی حاصل دغدغه اوست. او نمیتواند ننویسد. بنابراین یک جور روح و خون خاص خودش را دارد که این سرزندگی را هم به دنبال خودش میآورد. نکته جالب این که زبان گلی ترقی، سرراستترین و مستقیمترین زبانی است که میتوان برای داستان به کار برد. زبانی که اصلا تزئینات ندارد. مثل یک موجود زنده است. انگار فقط برای این خلق شده که ذهن نویسنده را به ذهن مخاطبش وصل کند. نه فخرفروشی دارد و نه حتی به نظر من جنسیت دارد. اما سن دارد.»
ترقی درباره نگاهش به زبان و اینکه چرا به زبان فارسی مینویسد، گفته است: با وجود این که من تا شانزده سالگی آمریکا بودم و بعد هم که در فرانسه بودم، ولی رابطهای ذاتی دارم با زبان فارسی. با این زبان عجینم. وقتی به زبان فارسی میرسم، زبان فارسی توی من است. از بیرون به آن نگاه نمیکنم، انتخاب نمیکنم. زبان فارسی توی دل و رودهام است. اصلا خود به خود با من یکی است و این رابطۀ زبانی خیلی مهم است، برای هر آدمی حتی اگر نویسنده نباشد. ولی برای من که نویسندهام، وقتی به ایران میآیم، همان لحظهای که وارد ایران میشوم، مثل اینکه وارد اقیانوسی از کلمات، از زبان شدهام که با من الفتی قدیمی دارند. صداهایی که میشنوم، بوهایی که به مشامم میخورد، همه اینها با من یک الفت خیلی خیلی قدیمی دارند. وقتی وارد ایران میشوم، صداهایی که میشنوم صداهایی است که خیلی بومی است، که متعلق به ایل و تبار و طایفۀ خودم است. حتی صدای آه. میدانید آهی که ایرانیها میکشند، فرق میکند با آهی که فرنگیها میکشند. فرنگی دلیل دارد، الکی آه نمیکشد. مگر اینکه یک ناراحتی منطقی داشته باشد. ولی آه ایرانیها آهی است قدیمی. آه عرفانی است، خدا میداند از کجا میآید.
طباطبایی در مورد حضور گذشته و خاطره در آثار گلی ترقی و نگاهی که به مناطقی از تهران از جمله شمیرانات دارد، میگوید: «هر نویسندهای یک سری دغدغههای وجودی دارد. بخشهایی از زندگیاش یا موضوعاتی برای او به صورت دغدغه در میآید. برای خانم ترقی، دوران کودکی دغدغه است. شاید به عنوان تنها دوران خوش و بیخیالی که توانسته بگذراند. چون او هم بعد از سال 1357 گرفتاریهایی داشته، مجبور میشود از ایران برود. و به هر حال با مسائل مردم دیگر مواجه میشود. طبیعی است که او هم از دغدغههایش مینویسد و از جاهایی مینویسد که زندگی کرده است. منتها کسی در خیابان ژاله به دنیا میآید، یکی در میدان خراسان به دنیا میآید و دیگری هم در دزاشیب. و این عشقی که به این منطقه داشته، به اضافه سرخوشی کودکی و به اضافه یک عامل بیرونی که تغییر بیدرو پیکر تهران است، باعث میشود این موتیف در کارهای ترقی برای ما جالب شود. یعنی هم عوامل درونی و هم بیرونی، باعث میشود که الان چیزهایی که او از آن منطقه میگوید برای ما خیلی دلچسب باشد.»
گلی ترقی درباره اینکه بیشتر داستانهایش را در کجا نوشته و اصلا ایده اولیه داستان چگونه به ذهنش میرسد، گفته است: من بیشتر سوژههایم را در ایران پیدا کردم. بیشتر قصههایم در ارتباط با اینجا بوده است. ایران آنقدر سوررئال است که انگار قصه ریخته است. این قدر اتفاقات عجیب است، شاید شما به آنها عادت کرده باشید، از کنارش گذشته باشید. ولی برای من اینطوری نیست، برای من هم خیلی خاطرهانگیز است و این خاطرهانگیزی در فرنگ برای من نیست.
طباطبایی درباره تفاوت معدود نویسندگان زن شاخص نسل گلی ترقی با انبوه نویسندگان زن امروز معتقد است: «نویسندگان زن ما، شاید در آن زمان، 4- 5 نفر بیشتر نبودند. خانم امیرشاهی بود. دانشور بوده و... اینها همه در خانواده ثروتمند با فرهنگ به دنیا آمدهاند که رئیس خانواده فکر میکند که اینها هم، همپای پسران خانه حق تحصیل دارند. بنابراین اینها را به خارج از کشور میفرستند. همهشان تحصیلات خارج از کشور دارند. زبان یاد میگیرند. به نظر من آموختن زبان در آن دوره خیلی نکته مهمی است. به خاطر اینکه اینها را با یک جهان دیگر آشنا میکند و با داستان و رمان به فرم امروزی آشنا میشوند. اغلبشان در خانوادهشان سبقه فرهنگی و نویسندگی دارند. از جمله خانم ترقی. اما بعد از انقلاب پایگاه فرهنگی نویسندگان ما، نویسنده متوسط است. بنابراین زبان مشترک بسیاری دارند. شباهت نویسندگان نسل ما به همدیگر، شاید به این دلیل باشد که خیلیها کارشان را کنار میگذارند. چون چیز جدیدی ندارند بگویند. زندگی خاصی که متفاوت از بقیه باشد، نگذراندهاند. یادم میآید که اوایل انقلاب میگفتند؛ چهارصد نویسنده زن داریم. اما از آن تعداد 10- 12 تا بیشتر باقی نماندند. شاید آن تعداد زیاد، بیشتر هم به خاطر ماجرای در جستوجوی هویت و .... بود که یک سری از جوانها به هنرها روی آوردند. شاید به این ترتیب میخواستند ببینند کجای دنیا ایستادهاند. به همین خاطر هم به تدریج آنهایی که دغدغه نوشتن داشتند جدا شدند و آنهایی هم که نداشتند پی کار خودشان رفتند.»
طباطبایی در پاسخ به این سوال که سیر و روند آثار «گلی ترقی» را چطور ارزیابی میکنید؟ برخی معتقدند در «بازگشت» به قوت کارهای قبلیاش ظاهر نشده، میگوید: «به نظر من گلی ترقی «بازگشت»، متفاوت از گلی ترقی «خاطرات پراکنده» است. این رمان، خصوصیات دیگری دارد. منتها ما به گلیترقیای عادت داریم که از خاطرات گذشته میگوید. بنابراین وقتی حرف تازهای میزند یا از امروزش حرف میزند، برای مخاطب متفاوت است. گلی ترقی در برخوردش با آدمهای دیگر هم، همان گلی ترقی سرحال و پر از طنز است و حضور دلچسبی دارد. او شخصیت بسیار جالبی دارد.»
نظر شما