چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۹
اصلاح در خط فارسی ضروری است

محمد دبیرمقدم معتقد است: اصلاح در خط فارسی ضروری است، بازنگری بر این اساس که کار آموزش آسان‌تر شود و کودکان راحت‌تر بتوانند خط فارسی را یاد بگیرند و انطباق بیشتری بین تلفظ و صورت املایی واژه برقرار بکنند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- سیدعلی‌سینا رخشنده‌مند: محمد دبیرمقدم، چهره ماندگار، پژوهشگر نمونه کشوری، زبان‌شناس، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، عضو پیوسته و معاون علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دبیر مجله‌ «دستور» و مدیرمسئول سابق مجله‌ زبان‌شناسی است. بیشتر تحقیقات او در حوزه‌ دستور زبان فارسی، نحو، رده‌شناسی زبان و زبان‌های ایرانی است و سهم بسزایی در به‌روز کردن علم زبان‌شناسی ایران داشته است. در ادامه سلسله گفت‌وگوها با چهره‌های ماندگار این مرز و بوم، این‌بار در خبرگزاری کتاب ایران در خدمت این استاد فرزانه بودیم، آنچه درپی می‌آید حاصل این گفت‌وگوی صمیمانه است.
 
برای آغاز سخن می‌خواهیم به گذشته برگردیم. لطفا نخست شمه‌ای از زندگی گذشته، تحصیلات و زندگی علمی خود بگویید.
بنده محمد دبیرمقدم، در حال حاضر استاد زبان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و همچنین معاون علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستم. زادگاه بنده روستای استرک در حوالی کاشان است. فکر می‌کنم نام جوشقان برای همه آشناتر باشد. البته دو جوشقان در حوالی کاشان است یکی در همان منطقه به نام جوشقان‌قالی معروف‌تر است، در جوشقان‌قالی هر سال مراسم قالی‌شویان برگزار می‌شود. این جوشقان منظور من نیست، جوشقان مدنظر بنده در نزدیکی استرک است. من در استرک به دنیا آمدم. زبان رایج مردم استرک گونه‌ای از زبان فارسی است. در آن منطقه تنوع زبان و گویش فراوان است و از نظر تاریخی اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. من روز 6 شهریور 1332 در روستای استرک به دنیا آمدم. فامیلی خانواده مادری من لقمان استرکی است. بنابراین از طرف مادری در یک خانواده‌ای متولد شدم که بیشتر در سنت گذشته حکیم بودند. پدربزرگ پدری من به آقای دبیر معروف بود. ایشان فرد باسوادی بود و کتابت می‌کرد. من سال اول دبستان را در آن روستا در دبستان زعیم و بقیه تحصیلات را در تهران گذراندم. پدرم دوازده سالی است که به رحمت خداوند رفته‌اند. ایشان در تهران کارمند شرکت نفت بود. در دبیرستان مرآت در رشته ریاضی درس خواندم. در سال 1350 در رشته زبان و ادبیات انگلیسی و مترجمی آغاز به تحصیل کردم و با رتبه 2 در دوره کارشناسی‌ارشد رشته زبان‌شناسی همگانی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. در بهمن‌ماه 1356 به خارج از کشور رفتم و در دانشگاه ایلینوی شهر اربانا در آمریکا مشغول به تحصیل شدم در آن‌جا مدرک کارشناسی‌ارشد زبان‌شناسی نظری را گرفتم و بلافاصله وارد مقطع دکتری شدم. دانشگاه ایلینوی در آمریکا بسیار معروف است. آن زمان در رشته زبان‌شناسی بعد از دانشگاه ام.آی.تی مرتبه دوم را داشت. استادان تراز اولی در آن دانشگاه حضور داشتند و فضای علمی فوق‌العاده‌ای بود. منتهی هر کس که برای تحصیل به خارج می‌رود بستگی به خود او دارد که چقدر از امکانات کتابخانه، استادان، همایش‌ها و مانند آن استفاده کند و بهره ببرد وگرنه صرفا در خارج بودن چیزی را ثابت نمی‌کند. من فکر می‌کنم که نهایت بهره‌مندی و استفاده را از آن دانشگاه کسب نمودم.
در دوران دبیرستان معلمی داشتیم که زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کرد و باعث علاقه‌مندی من به دستور زبان فارسی شد. بنابراین انتخاب زبان‌شناسی همگانی تصادفی نبود. من در همان زمانی که زبان و ادبیات انگلیسی می‌خواندم، با آثار مرحوم استاد دکتر خانلری به‌خصوص کتاب تاریخ زبان فارسی ایشان آشنا شدم. و توجه ایشان به تاریخ زبان‌های ایران نظر من را جلب کرد. بنابراین جرقه‌ها از آن‌جا زده شد و شروع کار از آن‌جا بود. آن زمانی که هنوز وارد دوره فوق‌لیسانس نشده بودم، احساس کردم که کششی به نحو دارم و علاقه‌مند به حفظ اشعار بودم، بعد با مسائل تاریخ زبان فارسی از طریق آثار دکتر خانلری آشنا شدم.
 
بعضی معتقدند اصطلاح زبان‌شناسی را اولین بار خانلری به کار برده است.
خیر، واژه زبان‌شناسی قبل از خانلری به‌کار رفته بود. مثلا در کتاب سبک‌شنایی مرحوم بهار واژه زبان‌شناسی به کار رفته است. مرحوم ملک‌الشعرا بهار واقعا شخصیت چندبعدی بود. ایشان علاوه بر این که تسلط فراوان بر متون فارسی داشت و زبان خارجی و عربی می‌دانست، چندین‌بار در سبک‌شناسی از زبان‌شناسی یاد می‌کند. مرحوم دکتر خانلری ادیب بسیار بزرگی بود و قلم بسیار شیوایی داشت، در حوزه زبان‌شناسی خیلی مطلع بود. در آثار مرحوم استاد سعید نفیسی نیز اصطلاح زبان‌شناسی به کار رفته است. این‌ها افرادی هستند که با درجات مختلف آگاهی به این حوزه ورود داشتند.
 
از استادانتان در دانشگاه تهران بگویید.
در دانشگاه تهران چند نفر استاد بودند که دریغ است از آن‌ها یاد نکنم. دکتر هرمز میلانیان استاد بنده بود و من درس مقدمات زبان‌شناسی را با ایشان گذراندم. ایشان شاگرد آندره مارتینه بود و ترجمه انگلیسی کتاب آندره مارتینه را در کلاس تدریس می‌کرد. بنابراین اولین قدم‌های آشنایی دانشجویان با مباحث نظری در زبان‌شناسی را ایشان برداشت. من وامدار و مدیون استاد هرمز میلانیان -خدایشان رحمت کند- هستم. ایشان انسانی بسیار باهوش، خوش‌فکر، سلیم‌النفس و پاک‌نهاد بود. رساله فوق‌لیسانس خود را، با عنوان سازو‌کار‌های واژه‌سازی در شاهنامه فردوسی، با استاد میلانیان گذراندم. استاد بعدی آقای دکتر محمدرضا باطنی است. که در دوره فوق‌‌لیسانس چند درس را با ایشان گذراندم. ایشان در همان دوره فوق لیسانس به من گفت که در دوره دکتری پیش ما نمانید چون ما در دوره دکتری چیز زیادی برای یاد دادن و انتقال به دانشجو نداریم. بنابراین برای ادامه تحصیل اگر امکان دارد به خارج از کشور بروید. شیوه استاد باطنی این‌طور نبود که سرکلاس چیزی یا مطلب و موضوع خاصی را بپروراند و تدریس کند. بیشترین تاثیری که بر من داشتند، معرفی کتاب‌های جدیدی بود که در زبان‌شناسی در خارج از کشور تألیف می‌شد. ایشان این کتاب‌ها را قبل از شروع نیم‌سال تحصیلی به کتاب‌فروشی‌ها سفارش می‌داد و ما مجبور بودیم که آن کتاب‌ها را تهیه کنیم و بخوانیم. یعنی مشوق من برای آشنایی با کتاب‌ها و منابع اصلی زبان‌شناسی، آقای دکتر باطنی بود و از این جهت وام‌دار ایشان هستم. ایشان هیچ‌وقت مستقلا تدریس نمی‌کرد، بلکه برای هر جلسه بخشی از کتاب را معرفی می‌کرد که ما بخوانیم و جلسه بعد از آن بخش امتحان می‌گرفت. این مسیری که ایشان انتخاب کرده بودند باعث شد که روند ذهنی ما شکل بگیرد. شخص دیگری که بنده قلبا برای ایشان احترام قائل هستم، دکتر جمال رضایی است. شاید کمتر از ایشان نام برده شود. اهل بیرجند و استاد رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشگاه تهران بود. در آن زمان رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی و زبان‌شناسی همگانی یکی بود، بعد از انقلاب پس از مدتی از هم تفکیک و دو گروه شد. آن موقع جمال رضایی معاون مالی و اداری دانشگاه تهران و بسیار انسان متشخصی بود. من درس فارسی باستان را با ایشان گذراندم. علاقه من به زبان‌های باستانی از آثار دکتر خانلری شروع شد و با دکتر جمال رضایی ادامه یافت و بعد خودم در آمریکا ادامه دادم. چرا که همیشه فکر می‌کردم و فکر هم می‌کنم که شناخت وضعیت موجود یک زبان، مثلا زبان فارسی امروز، بدون آگاهی از تحولات تاریخی آن زبان، چشم‌پوشی از برخی آگاهی‌هایی است که می‌تواند در فهم وضعیت کنونی آن زبان بسیار مفید و راه‌گشا باشد. در دوره کارشناسی ارشد فقط می‌توانم از این سه استاد یاد کنم، اگرچه با افراد دیگری هم درس داشتم ولی از آن‌جا که چندان محتوای علمی غنی و برنامه تدریس مشخصی نداشتند نمی‌توانم از آن‌ها یاد کنم.
 
لطفا در مورد رساله دکتری‌تان صحبت بفرمایید.
در آمریکا استادان بسیار عالم و عالی داشتم. برای رساله دکتری در حوزه نحو کار کردم و کسانی که با آن‌ها درس داشتم و در رساله من نقش داشتند آقای مایکل کنستوویچ، آقای جری مورگان و خانم سابق ایشان جورجیا گرین، که نحوی‌های درجه یک زمان خودشان در آمریکا بودند بانو یمونا کاچرو و شوهر فقیدشان براج کاچرو استاد من بودند. پیتر کول استاد نحو من بود. بسیار مایل هستم که از آقای هانس هاک آلمانی‌تبار یاد کنم که زبان‌شناسی تاریخی تدریس می‌کردند. همچنین استاد فرهیخته‌ام آقای دکتر لادیسلاو زگوستا که اهل کشور چکسلواکی آن‌روز بودند و متخصص تاریخ زبان‌شناسی، زبان‌های هند و اروپایی و فرهنگ‌نگاری بود.
 

لطفا توضیحاتی در مورد تحولات تاریخی زبان فارسی و نیز تعریفی از خود زبان و کارکردهای آن ارائه بفرمایید.
همان‌طور که می‌دانید قدیمی‌ترین اسنادی که از زبان فارسی در دست داریم معروف به فارسی باستان و مربوط به کتیبه‌های شاهان هخامنشی است. در قرن چهارم پیش از میلاد این مقطع تمام می‌شود. سه قرن قبل از آن فارسی دوره باستان است که به خط میخی نوشته می‌شد. چنان‌که می‌دانید کتیبه‌های فارسی باستان شرح اقدامات شاهان هخامنشی و نیز حوادث تاریخی آن دودمان است. این کتیبه‌ها به سه زبان نوشته شده است. یکی «عیلامی» است که قدیم با «ع» می‌نوشتند و الان دو سه دهه‌ای است که با «الف» هم می‌نویسند. این «زبان ایلامی» زبان هندو‌اروپایی نیست بلکه زبان ساکنان ایران قبل از استقرار آریایی‌ها است. این زبان عمدتا در خوزستان و شوش و بعد در منطقه فارس صحبت می‌شد و به‌کار می‌رفت. دوم زبان «آکادی» که زبانی از خانواده سامی است و سوم «فارسی باستان» است. این نشان می‌دهد که در آن مقطع زمانی سه زبان شان و مقام بالایی داشتند. بعد از حمله اسکندر به ایران و فروپاشی سلسله هخامنشیان، در یک مقطعی سلوکیان بر ایران حکومت کردند و بعد اشکانیان. بنابراین دیگر صحبت از فارسی باستان نیست. در دوره ساسانیان، زبان فارسی میانه ساسانی را که به پهلوی ساسانی معروف است و پهلوی جنوبی هم گفته می‌شود داریم. این زبان فارس و استخر فارس و خوزستان است که در حقیقت ادامه فارسی باستان و یکی از گونه‌های آن است. این مقطع را دوره فارسی میانه می‌نامند، به خط پهلوی که برگرفته از خط آرامی است نوشته می‌شد. فارسی باستان از نظر رده‌شناسی زبان تصریفی است یعنی اسم‌ها و فعل‌ها صرف می‌شد. فارسی میانه پهلوی ساسانی، زبان تحلیلی است. در این زبان نشانه‌های تصریف اسم همه حذف شد و خیلی نزدیک به فارسی نو است و تفاوت‌های نحوی قابل توجهی نسبت به زبان تصریفی دارد. قرن هفتم میلادی یعنی در حدود ۶۴۱ میلادی که دولت ساسانی شکست خورد. این مقطع دوره ساسانی و اشکانی را فارسی میانه می‌گویند. فارسی میانه اشکانی به پهلوی غربی شمالی معروف است. ولی پهلوی ساسانی، غربی جنوبی است. فارسی ما فارسی دری و فارسی دوره اسلامی است. این مقطع را اصطلاحا فارسی نو می‌گویند: باستان، میانه و نو. فارسی نو شامل آثاری است که عمده آن به خط عربی است و ادبیات ما را نیز شامل می‌شود. بعضی از آثار فارسی نو، به فارسی یهودی معروف است که این‌ها یهودیان ایران هستند؛ بیشتر در جنوب ایران سکونت داشتند و به خط عبری می‌نوشتند. این‌ها سندهای معامله و داد و ستد و خرید و فروش، به زبان فارسی دری و خط عبری، است. بعضی از این اسناد، به خاطر جاده ابریشم، در نزدیکی چین پیدا شده است. زبان فارسی در دوره اسلامی زبان دادوستد و تجارت در طول جاده ابریشم بود و جانشین زبان سغدی یک زبان ایرانی شرقی شد. از این ‌رو، از اواخر قرن سوم و ابتدای قرن چهارم هجری قمری آثاری به زبان فارسی و خط عربی-فارسی پدید ‌آمد که از جمله آن‌ها اشعار رودکی و اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی و آثار منثور مانند تاریخ بیهقی، تفاسیر و رساله‌های علمی است. این سه دوره تاریخ زبان فارسی بود.
 
در مورد زبان و کارکردهای آن نیز توضیح دهید.
تعریف زبان در زبان‌شناسی امروز، نشان‌دهنده رویکرد و منظر آن زبان‌شناس به چیستی و ماهیت زبان است. من در فصل اول کتاب زبان‌شناسی نظری تصریح کردم که در دنیای امروز، زبان از منظرهای مختلفی بررسی می‌شود و خود آن نگاه معرف الگوی علمی و پارادایمی علمی در مورد زبان است. بعضی‌ها عمده‌ترین ویژگی زبان بشر را ساختار ریاضی‌گونه و قاعده‌های واژه‌سازی و نحوی زبان می‌دانند. این نگاه صورت‌گرای چامسکی است. در مقابل این نگاه که مبتنی بر فلسفه عقل‌گرایی دکارتی است، تعریف دومی از زبان وجود دارد که در واقع عمده‌ترین وظیفه زبان را امر ارتباط می‌داند و واج‌شناسی، صرف، نحو و واژگان را به عنوان ابزاری در خدمت امر ارتباط می‌داند. در اصطلاح به این‌ها تعالی‌گرا می‌گویند. یعنی این که زبان فی‌النفسه مطالعه نمی‌شود، بلکه در گستره فرهنگ و جامعه و قومیت بررسی می‌شود. این‌ها زبان‌شناسان کارکردگرا و نقش‌گرا هستند. من تصویری از زبان‌شناسی 2019 ارائه می‌دهم. بنابراین خلاصه عرض بنده این است که زبان چیست؟ چامسکی می‌گوید زبان مجموعه‌ای از قاعده‌های نحوی، صرفی و واج‌شناختی است که براساس آن‌ها می‌توان بی‌نهایت جمله تولید کرد و فهمید، بنابراین نامتناهی بودن زبان به خاطر وجود قواعد زبانی است و وظیفه اصلی زبان‌شناس کشف این قواعد زبانی است. این نگاه صورت‌گرایانه است. در مقابل این نظر و دیدگاه، کسانی هستند که چنین نظری ندارند. زبان برای چامسکی برای حدیث نفس به وجود آمد، یعنی زبان و اندیشه دو روی یک سکه هستند. چامسکی نگاه فردگرایانه به زبان دارد. اما گروه دیگری، نگاه جامعه‌نگر و فرهنگ‌مدار به زبان دارند. این که زبان نشان‌دهنده مراحل تکاملی و تکوینی است که نسل بشر پیموده است. هرچه جامعه و روابط فرهنگی و اقتصادی پیچیده‌تر شده، متوازن با آن، ساختار زبان نیز پیچیده‌تر شده است. این نگاه نقش‌گرایانه و کارکردگراست. نگاه دیگری در واقع سعی می‌کند بین کارکرد و معنا از یکسو و صورت از سوی دیگر، مثل مساله دال و مدلول سوسوری رابطه دو روی سکه را ببیند؛ که هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد. این‌ها در زبان‌شناسی امروز شناختی‌ها‌ هستند. من خودم به عنوان کسی که 30 سال است در مورد مسائل زبانی غور و فکر کرده‌ام و روی زبان‌ فارسی و زبان‌های ایرانی -احتمالا با کتاب دوجلدی من، رده‌شناسی زبان‌های ایرانی و کتاب پژوهش‌های زبان‌شناختی فارسی آشنا هستید- کار و پژوهش و تحقیق کرده‌ام، براساس این پژوهش‌ها تصور می‌کنم هیچ‌کدام از نظریه‌های زبان‌شناسی، توصیف و تحلیل دقیقی از چیستی زبان به دست نمی‌دهد. زبان یک پدیده و معادله چند مجهوله است و چندین مؤلفه کلان در آن دخیل است.
 
هدف علم زبان‌شناسی چیست و چه تعریفی از آن دارید؟
هدف زبان‌شناسی در نهایت شناخت ویژگی‌های زبان، یعنی زبان بشر، قوه نطق و ناطقه است که وجه تمایز انسان از دیگر موجودات است.
 
از شما به‌عنوان یک زبان‌شناس می‌پرسم ادبیات چیست؟
ادبیات جلوه بارز و بی‌همتای بسیار فردی و خلاقانه کاربرد «زبان» است. یعنی ادیب کسی است که «زبان» وجه تمایز او از دیگران است. از این‌رو ادیب، نگاهی موشکافانه دارد و روابط ویژه‌ای در واژگان، صرف، نحو و آواهای زبان می‌بیند و گاه خود می‌آفریند که افراد عادی قادر به دیدن و خلق آن‌ها نیستند و این منتج به خلق یک اثر ادبی می‌شود.
 
علاوه بر فارسی رسمی، گویش‌ها و لهجه‌های متعددی داریم. چگونه می‌توان از آن‌ها در جهت افزایش توان‌مندی زبان فارسی استفاده کرد؟ با توجه به این‌که عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستید آیا فرهنگستان در این زمینه کاری انجام داده است؟ یا در نظر دارد چنین کاری انجام بدهد؟
زبان فارسی خواهرانی دارد که این‌ها زبان‌ها و گویش‌های محلی مناطق ایران هستند که از نظر من همه آن‌ها بسیار گرامی هستند، چرا که این زبان‌ها و گویش‌ها هم از نظر ساختار‌های نحوی و هم واژگان حاوی اطلاعاتی هستند که مربوط به قرن‌ها پیش است و ممکن است در فارسی امروز دیگر وجود نداشته باشد. یک صحبت و بحثی همیشه در فرهنگستان در این مورد بوده است. اما من به‌عنوان یک معلم زبان‌شناسی عرض می‌کنم هرچند که بارها در این مورد سخن گفته شده اما این ظرفیت آن‌طور که بایسته و شایسته است مورد توجه و استفاده قرار نگرفته است. به عبارت دیگر، عملیاتی نشده است. تقریبا هر رساله دانشگاهی که مربوط به گویش‌شناسی است می‌گوید مطالعه گویش‌ها و زبان‌های محلی کاربرد دارد و یکی از کاربرد‌های آن‌ها تقویت واژه‌سازی در زبان فارسی است، اما در عمل از آن ظرفیت بسیار کم استفاده شده است و هم‌چنان‌که پیشتر هم گفتم عملیاتی نشده است. واژه‌های گویش‌ها و زبان‌های محلی ایران منبع بسیار خوبی برای واژه‌سازی علمی زبان فارسی هستند، اما فرهنگستان آن‌طور که بایسته و شایسته است از این امکان استفاده نکرده است. این امر مستلزم این است که در فرهنگستان در مورد زبان‌ها و گویش‌ها و بخش واژها دقت شود و سازوکارهای واژه‌سازی آن‌ها شناسایی شود و بعد موقعی که دنبال یک واژه علمی برای شاخه‌‌ای در روان‌شناسی، کشاورزی، جنگل، مسائل اقلیمی، آب‌وهوایی و ... می‌گردند واژه‌های گویشی می‌تواند خیلی مؤثر و راهگشا باشد.
 

چرا فرهنگستان در این زمینه کاری انجام نداده است، آیا مسائل مهم‌تری وجود دارد؟
توجه فرهنگستان بیشتر به این معطوف بوده است که از تحولات در رشته‌های مختلف عقب نماند و خیلی نزدیک به زبان‌ انگلیسی حرکت کرده‌ است. کمتر در زمینه این‌که چه امکاناتی در زبان‌های بومی ایران وجود دارد -که حلقه مفقوده فرهنگستان در بخش پژوهش است- پژوهش کرده‌اند.
 
در مورد لهجه‌ها، گویش‌ها و زبان‌ها و تقسیم‌بندی آن‌ها و این‌که لهجه و زبان و گویش چه موقع به کار می‌رود توضیح می‌دهید؟
من هم در آغاز کتاب دوجلدی رده‌شناسی زبان‌های ایرانی و هم در مقاله مستقلی باعنوان «زبان، گویش، لهجه، گونه: کاربرد‌های بومی و جهانی» به این مساله پرداخته‌ام. در ایران زبان‌شناس‌های ایرانی و ادبا درباره زبان، گویش و لهجه صحبت کرده‌اند. ولی هرکدام براساس گمانه‌زنی خود تعریف به دست داده‌اند و نتیجه آن آشفتگی اصطلاح‌شناختی شده است. من در این مقاله‌ای که پیشتر عرض کردم، کوشیده‌ام نظر استادان مرحوم صادق کیا، مرحوم خانلری، باطنی، صادقی، مدرسی و دیگران را بیان کنم و بعد نظر خودم را هم اعلام و سعی کردم نظرم منطبق بر منابع بین‌المللی باشد. اصطلاح علمی اصطلاحی نیست که کسی از روی گمانه و سلیقه تعریف کند. یعنی اصطلاح یک شأن جهانی دارد، مثل این‌که هرکسی نمی‌تواند اتم را براساس گمان خود تعریف کند. ممکن است تعریف یک نفر از اتم، یک نگاه خلاق‌گونه‌ای باشد ولی وقتی به ساحت علم فیزیک می‌رسد آنجا اجماع حاصل شده است. تعریف جهانی زبان، گویش، لهجه هم همین شأن را دارد. اول این را بگویم که «گونه» در زبان‌شناسی یک اصطلاح خنثی است. وقتی نمی‌خواهید بگویید این گویش یا لهجه است می‌گویید «گونه» است. اگر بین گویشوران دو گونه زبانی فهم متقابل نباشد با دو زبان روبه‌رو هستید. مثلا یک نفر گیلکی اصیل، به اصطلاح، صحبت بکند و یک نفر فارسی صحبت بکند، اگر این دو، زبانِ همدیگر را ندانند، یعنی دو زبانه نباشند؛ حرف همدیگر را متوجه نمی‌شوند و نمی‌فهمند. در اینجا گیلکی «زبان» است. حالا بر این اساس که عرض کردم، زبان‌های ایرانی را برای شما برمی‌شمارم. زبان لارستان، زبان لاری تفاوتی که با زبان فارسی دارد، مثل تفاوت زبان فارسی میانه یعنی پهلوی و فارسی امروز است. زبان‌های جنوبی ایران چنین ویژگی‌هایی دارند. «لاری»، «دوانی»، «دلواری»، زبان بومی مردم بهبهان، این‌ها خیلی شبیه زبان فارسی میانه یا پهلوی هستند. بنابراین از نظر من، گیلکی، مازندرانی، شهمیرزادی، لری، اورامی و راجی زبان هستند. ما زبان کردی نداریم بلکه زبان‌های کردی داریم. کردی جنوب که اصطلاحا کردی کرمانشاهی است «کلهری» و «ایلامی» با کردی سنندج از نظر نحوی تفاوت اساسی دارد، فهم متقابل بین آن‌ها نیست. ممکن است افراد حرف همدیگر را بفهمند برای این که افراد چندزبانه هستند و با همدیگر تعامل دارند. اما اگر یک نفر که اهل روستا است، یکی اردلانی است و دیگری سورانی سنندجی است ایشان قادر نیست حرف گویشور ایلامی را متوجه شود. پس دو زبان می‌شود و به همه آن‌ها کردی می‌گوییم. کردی دیگر به نام کردی «کرمانجی» یا «کردی شمالی» است که نظام نحوی دیگر دارد که بخش کوچکی در ایران ولی بخش بیشتر آن در ترکیه و عراق ساکن هستند. البته «کرمانج‌ها» در جاهای دیگر ایران مثل خراسان و مازندران هم هستند. بنابراین ما حداقل سه زبان کردی داریم. «گویش» به دو گونه زبانی گفته می‌شود که تفاوت‌های دستوری و تلفظی دارند ولی فهم متقابل بین آن‌ها هست. به باور من این باور منطبق با تعریف گویش و علم گویش‌شناسی جهانی است، فارسی اصفهان، تهران، شیراز، کرمان، کاشان، قاین و مشهد، گویش‌های زبان فارسی هستند. مثلا در لارستان، لاری، خنجی، گراشی، اِوَزی وجود دارد، این‌ها گویش‌های مختلف زبان لاری هستند. «ترکی» زبان است و گویش‌های مختلفی دارد: گویش‌های تبریز، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین، ارومیه. این‌ها گویش‌های مختلف زبان ترکی هستند. بین این‌ گویش‌ها فهم متقابل هست و تشخیص می‌دهند که گویشور اهل تبریز، اردبیل یا همدان است. «مازندرانی» زبان است اما گویش‌های مختلفی دارد گویش‌های شرقی، غربی و تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای هم بین آن‌ها وجود دارد، اما فهم متقابل از بین نمی‌رود. اما «لهجه»؛ دو گونه زبانی است که عمده تفاوت‌های آن‌ها تفاوت‌های تلفظی است.
 
زبان مخفی چیست سابقه آن به چه زبانی برمی‌گردد؟
زبان مخفی انواع مختلفی دارد. کسانی که در زمینه جامعه‌شناسی زبان‌ تخصص دارند در این‌باره پژوهش می‌کنند. زبان مخفی در جامعه‌ای که از نظر سنی نزدیک به هم هستند شکل گرفته و می‌گیرد و در واقع نوعی ابراز هویت و تمایز است که بسیار گذرا است. یعنی واژه‌هایی که در زبان مخفی ساخته می‌شود زمان زیادی دوام نمی‌آورد، چون اگر معنی این واژه‌های مخفی برای همه معلوم شود دیگر زبان مخفی نیست. به همین دلیل معمولا این واژه‌ها گذرا است و به فرهنگ‌های لغت معیار و رسمی راه پیدا نمی‌کند.
 
زبان‌های مخفی چه تاثیری بر اصل زبان می‌گذارد، آیا لطمه‌ای به زبان هم وارد می‌کنند؟
تصور نمی‌کنم که تاثیر و لطمه‌ای به زبان وارد کنند. در واقع اتفاقی است که در زیر پوست جامعه می‌افتد و اهمیت آن از نظر جنبه‌های اجتماعی، فرهنگی، تحصیلی و سنی است. یعنی مولفه‌هایی که جامعه‌شناسان زبان‌ به آن اهمیت می‌دهند و من این را به‌عنوان یک لطمه به زبان معیار یا زبان رسمی تلقی نمی‌کنم. این زبان‌های مخفی نوعی گویش اجتماعی است.
 
از نظر شما مهم‌ترین نقص خط فارسی کدام است؟ به زبان دیگر مهم‌ترین اصلاحی که باید یا می‌تواند صورت بگیرد چیست؟ نظرتان در مورد (ی) یا (ء) چیست؟ چون نظر فرهنگستان در استفاده از (ی) و (ء) متغیر است.
اولا تصور می‌کنم دستور خط فرهنگستان که حدود پانزده سال پیش مصوب شده است، اجرا می‌شود و خیلی از مؤسسات، سازمان‌ها و ناشران و نیز در کتاب‌های درسی از آن استفاده می‌کنند. اما به صراحت عرض می‌کنم که هیچ حسنی در تغییر خط زبان فارسی نمی‌بینم. این دیدگاهی است که چند دهه پیش هم مطرح بوده است و اگر بخواهید از افرادی نام می‌برم که الان در قید حیات نیستند، این پیشنهاد را بیان کردند. این پیشنهاد به خصوص زمانی که تغییر خط در ترکیه اتفاق افتاد مطرح شد و در آن زمان در ایران هم شرایط سیاسی و اجتماعی فراهم بود و می‌توانست که این اتفاق بیفتد. اما عده‌ای بودند که نگاه عمیق‌تری به این مساله داشتند و به حق موضوع انقطاع فرهنگی برای آن‌ها مهم بود. بنابراین مانع این اتفاق شدند و به نظر من هم این اتفاق نباید بیفتد ولی اصلاح در خط فارسی ضروری است. الان فرهنگستان در حال بازنگری دستور خط مصوب خود است. بازنگری بر این اساس که کار آموزش آسان‌تر شود و کودکان راحت‌تر بتوانند خط فارسی را یاد بگیرند و انطباق بیش‌تری بین تلفظ و صورت املایی واژه برقرار بکنند. بنابراین من با اعمال برخی اصلاحات که در رایانه کمک بکند، در آموزش موثر باشد و انقطاع فرهنگی ایجاد نکند موافق هستم، یعنی این مقدار تعدیل را مناسب می‌دانم و موافق هستم. در استفاده از «ی» و «ء» توصیه می‌کنم «ء» که به «همزه» معروف است استفاده شود چون مناسب‌تر از «ی» است. از جمله این‌که جای کمتری در حروف‌نگاری و روی صفحه کاغذ می‌گیرد و در امر آموزش هم واقعا اشکال ایجاد نمی‌کند و بالاخره خیلی از افراد غیر از کتاب‌های درسی، کتاب‌های دیگری هم مطالعه می‌کنند که در آن‌ها با نوع دیگری یعنی «ء» آشنا خواهند شد. بنابراین نباید کارکرد «ء» را تضعیف کرد.


در مورد سیر تاریخی دستورنویسی توضیح بدهید و این‌که چرا دستور واحدی نداریم؟ کدام‌یک از کتاب‌های دستور را می‌پسندید؟
موقعی که در یک موضوع صرفی و نحوی کار می‌کنم به همه کتاب‌های دستور مراجعه می‌کنم. علاوه‌بر این، به کتاب‌های دستوری که به خصوص به زبان انگلیسی یا فرانسه در مورد زبان فارسی نوشته شده نیز مراجعه می‌کنم و از همه آن‌ها استفاده کرده و استفاده می‌کنم. نمی‌توانم از میان کتاب‌های دستور موجود، یکی را برگزینم که دستور جامع باشد. یعنی هیچ‌کدام جامع نیست! البته نباید نگران و وحشت‌زده شد چرا که طبیعی است. وقتی زبانی مثل زبان فارسی گستره کاربرد زیادی داشته و احساس خطری هم نسبت به ماندگاری آن نمی‌شد، گویش‌وران احساس نیاز نمی‌کردند که دستوری بنویسند. دستورها را جاهایی و زمانی نوشتند که آن زبان به‌عنوان زبان دوم و خارجی استفاده شده است و این نه ‌تنها در مورد زبان فارسی بلکه در مورد تمام زبان‌های دنیا صادق است. می‌دانید که اولین دستور زبان انگلیسی را یک زبان‌شناس دانمارکی اتو یسپرسن در دهه دوم قرن بیستم در چند جلد نوشت. بعدها اولین دستور جامع زبان انگلیسی در سال ۱۹۸۵ میلادی و بعد در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. تصور نکنید که ما فرسنگ‌ها دور هستیم. اصولا زمانی دستور می‌نویسند که می‌خواهند به خارجی‌ها آموزش بدهند، چرا سیبویه «الکتاب» را نوشت؟ چون اقوام مختلفی به دین اسلام می‌گرویدند و می‌خواستند عربی یاد بگیرند و قرآن بخوانند. بنابراین آموزش زبان عربی برای اقوامی که زبان آن‌ها زبان عربی نبود، لازم بود. آن کتاب دستور در حدود هزار صفحه با این پشتوانه نوشته شد. از این رو، وقتی احساس می‌شود که زبان را گویش‌وران غیر بومی می‌خواهند یاد بگیرند مبادرت به نوشتن کتاب دستور می‌کردند. بنابراین در مقام جمع‌بندی عرض کنم که جای دستور جامع زبان فارسی خالی است.
 
آیا خودتان قصد چنین کاری دارد؟
اگر خدا بخواهد. (انشاالله)
 
در زبان‌شناسی خطی را به نام الفبای بین‌المللی آوانگار داریم، چرا و چگونه این الفبا در رشته زبان‌شناسی به وجود آمد؟
امتیاز الفبای آوانگار این است که رابطه «یک به یک» بین نشانه و تلفظ آن برقرار است. این الفبا را زبان‌شناس‌ها به وجود آوردند. برای چه و چرا؟ برای این که وقتی که من داده‌های زبان فارسی را می‌نویسم، هر کسی هر جای دنیا که باشد و هیچ فارسی هم نداند، قادر به تلفظ آن باشد و تلفظ آن را بداند. حدود هفت هزار و صد زبان در دنیا وجود دارد، برای این که توصیف این زبان‌ها انجام بشود، یک نظام نوشتاری نیاز است که در آن نظام نوشتاری، ارتباط بین نشانه و تلفظ آن نشانه، رابطه یک به یک است و هیچ وقت با تلفظ دیگری خلط نمی‌شود. بنابراین فلسفه طراحی الفبای بین‌المللی آوانگار به این دلیل بود که عرض کردم. این الفبا مبتنی بر خط لاتین است ولی نشانه‌های الفبای یونانی را هم دارد. بنابراین حالت ترکیبی و آمیخته‌ای را برای این الفبا ایجاد کردند که در فرهنگ‌های لغت پیدا نمی‌شود. مثلا فرهنگ‌های لغت آکسفورد، رندوم هاوس، وبستر و... را که نگاه بکنید، تلفیقی از الفبای آوانگار و حروف لاتینی استفاده می‌شود، برای این که کاربر عمومی بتواند از آن استفاده کند. بنابراین، خط الفبای آوا‌نگار ویژه ثبت‌ و ضبط داده‌های زبان‌های مختلف جهان است. خیلی از زبان‌ها اصلا خط ندارند، بنابراین باید به شیوه‌ای که در سطح بین‌المللی رایج است نوشته شود. الفبای بین‌المللی آوا‌نگار برای چنین هدفی به وجود آمده است.
 
آیا زبان فارسی با فرهنگ ایرانی این‌همانی دارد؟
فقط با فرهنگ ایرانی نه. برای این که زبان فارسی در طول قرن‌ها زبان میانجی بوده است و از همین رو، با فرهنگ‌های دیگر در تعامل قرار گرفته، دادوستد و بده‌بستان داشته است. بنابراین فارسی زبانی فراقومیتی است.
 
چرا و چطور در زبان فارسی معاصر، بیشتر فعل‌های ترکیبی به کار می‌رود، درحالی‌که فعل‌های دارای پیشوند در زبان فارسی بسیار رواج داشته است؟
این برمی‌گردد به تغییر رده‌شناختی که در زبان فارسی به وجود آمده است. آغاز و شروع این صورت‌های ترکیبی به فارسی میانه، یعنی پهلوی ساسانی برمی‌گردد. بنابراین یکی از تفاوت‌های رده‌شناختی بین فارسی میانه و فارسی نو از یک سو و فارسی باستان از سوی دیگر، این است که فارسی باستان زبانی تصریفی بوده و اسم‌ها و فعل‌ها براساس مقوله‌های دستوری، حالت، جنس(مذکر و مونث) حالت‌های نحوی فاعلی، مفعولی، ملکی، وسیله‌ای و فعل‌ها براساس جهت معلوم و مجهول، میانه و زمان‌های مختلف گذشته، حال و آینده و... صرف می‌شده است. اما در فارسی میانه این نشانه‌های تصریفی به دلایل تاریخی و اجتماعی از بین رفته است و این روند در فارسی امروز ادامه پیدا کرده است. بنابراین زبان فارسی حدود ۱۸۰۰ سال است که ترکیبی است. منظورم از ترکیبی دقیقا یعنی تحلیلی؛ حالا منظور از تحلیلی چیست؟ یعنی از حروف اضافه و از فعل کمکی استفاده می‌کند و فعل مرکب و اسم مرکب، صفت مرکب می‌سازد که اصطلاحا به این رده از زبان‌ها زبان تحلیلی می‌گوییم. بنابراین پیش از دوره اسلامی، مشخصا می‌گویم زبان فارسی میانه ساسانی، زبان فارسی این ویژگی‌ها را داشته است. یعنی اتفاقی که در مورد زبان فارسی افتاده، از حدود ۵۰۰ سال پیش در زبان انگلیسی افتاده است. در دوره شکسپیر و قبل از آن زبان انگلیسی زبان تصریفی است، یعنی مثل فارسی باستان است. یعنی اتفاقی که ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال پیش در زبان انگلیسی افتاد، ۱۸۰۰ سال پیش در زبان فارسی افتاده است.
 
آیا می‌توان چامسکی را از بزرگان زبان‌شناسی به حساب آورد؟
بله دقیقا و قطعا. چامسکی هم فیلسوف زبان و هم نظریه‌پرداز است و سطح و چهره زبان‌شناسی را نیز از ۱۹۵۵ یعنی حدود ۶4 سال پیش اصلا تغییر داد و متفاوت کرد. هرچند معتقدم که به رویکردهای دیگری، مثل نقش‌گرایی، شناختی و کارهای مورد علاقه خود من، یعنی رده‌شناسی، که در زبان‌شناسی مطرح است، چامسکی و همفکران ایشان کمتر توجه داشته‌اند. بنابراین برای من زبان‌شناسی چامسکیایی اتفاقی بسیار مهم و دوران‌ساز در تاریخ زبان‌شناسی است. اما قداست ندارد، به این معنا که خود را صددرصد و چشم‌بسته و کورکورانه پیرو ایشان نمی‌دانم.
 
نظر چامسکی در زبان فارسی قابل اجرا است؟
بله قطعا قابل اجرا است.
 
در گفت‌وگویی که با کورش صفوی داشتیم معتقد بود که نظر چامسکی در زبان فارسی قابل اجرا نیست. حتی بیان کرد که نظریه چامسکی در انگلیسی هم خوب جواب نمی‌دهد چه برسد به فارسی.
نه این‌طور نیست، این اظهار نظر ناشی از این است که دیدگاه چامسکی را خوب نمی‌شناسند. مگر چامسکی به من و شما چه می‌گوید؟ چامسکی به من و شما می‌گوید که زبان نظامی از قاعده‌ها است و سوال می‌کند که ساخت معلوم و مجهول تابع چه فرمولی است. یعنی من و شما چه فرمول نانوشته و ناخودآگاهی در ذهن داریم که براساس آن می‌توانیم هر جمله معلومی را تبدیل به جمله مجهول بکنیم. این حرف چامسکی است. چامسکی به من و شما می‌گوید که خانم زویا پیرزاد چرا گفته «چراغ‌ها» را من خاموش می‌کنم؟ چرا نگفته «من» چراغ‌ها را خاموش می‌کنم؟ چرا اول مفعول بعد فاعل بعد فعل را آورده است؟ فرمول و کاربرد این ساز و کار چیست؟ چه فرمولی باعث چنین تاویلی می‌شود؟ و اصلا چرا چنین ساختی وجود دارد؟ وقتی معلوم در زبان هست، چرا مجهول وجود دارد؟ و فرمول گذر از معلوم به مجهول چیست؟ چامسکی به من و شما می‌گوید زبان‌ها تعدادی قاعده دارند که وقتی به سمت انتزاع بیشتر می‌روید درمی‌یابید که زبان‌ها وجه اشتراک فراوانی دارند. این جهانی‌های زبان است. این‌ها همه دستاورد‌های چامسکی است. من تصور می‌کنم که جایگزین قابل اعتنایی مثل واج‌شناسی زایشی که ادامه کار چامسکی است در واج‌شناسی نداریم.


 
اتفاقا دکتر باطنی هم معتقد است بررسی زبان به شیوه چامسکی کار عبث و بی‌معنایی است.
نه در واقع باز من احساس می‌کنم چنین اظهارنظری نشانه آن است که اشرافی بر منظر چامسکی به مطالعه زبان نیست. ببینید من خودم منظر مشخصی به مطالعه زبان دارم و این را گفته‌ام و نوشته‌ام، چنان‌که در مقاله‌های من انعکاس دارد. من کپی‌کننده نعل به نعل هیچ یک از نظریه‌های زبان‌شناسی نیستم. نظر قطعی من این است که باید به‌گزینی کرد. اما این که بگوییم مطالعه زبان از منظر چامسکی کار عبثی است، مثل این است که بگوییم واج‌شناسی زایشی کار عبثی بوده است. ما الان در سطح بین‌المللی واج‌شناسی جدی غیر از واج‌شناسی زایشی نداریم. چامسکی در صرف و نحو نیز خیلی دستاوردها داشته است. منتهی من کار ایشان را قدر مطلق نمی‌دانم. من هم صاحب شعور هستم و در زبان‌های ایرانی کار کرده‌ام، با چیستی زبان آشنا هستم و پژوهش کردم. بنابراین تقلید کننده چامسکی نیستم‌. اگر کسی کار چامسکی را صرفا تقلید بکند ممکن است به این گونه جمع‌بندی‌ها برسد. ولی چامسکی مشعلی را روشن کرده است که در پرتو نور آن مشعل، ما آگاهی‌های فراوانی در مورد ماهیت زبان کسب کرده‌ایم. ولی من چشم خود را به دستاورد‌ رویکرد‌های دیگر نمی‌بندم و این در آثار من هویدا است.
 
اگر بخواهید پنج شخصیت مهم معاصر را در زمینه ادبیات و زبان‌شناسی در ایران معرفی کنید از چه کسانی نام می‌برید؟
ملک‌الشعرا بهار، خانلری، جمال رضایی، سعید نفیسی، علامه دهخدا، معین، برای باطنی احترام فراوان قائلم به خاطر این‌که زبان‌شناسی و مفاهیم زبان‌شناختی را به زبان ساده معرفی کرده است و در شناساندن زبان‌شناسی در ایران نقش بسیار مهمی را داشتند. برای آقای دکتر هرمز میلانیان احترام خاص قائل هستم، روان‌ او شاد. آرزو می‌کنم که هم در حوزه زبان‌شناسی هم در حوزه ادبیات بکوشیم بهتر از گذشتگان باشیم.
 
چرا بعد از هجوم مغول‌ها به ایران، سیر واژه‌های مغولی به زبان فارسی وارد نشد؟ جالب است بعد از هجوم مغول‌ها به ایران، به جای وام‌واژگان مغولی، وام‌واژگان عربی به زبان فارسی ورود بیشتری پیدا کرد به‌گونه‌ای که در همین روزگاران یا پس از آن با متن‌های دشوار و پیچیده‌ای که پیامد کاربرد بیش از اندازه وام واژه‌های عربی است، روبه‌رو هستیم.
ارتباط عربی با فارسی از نوع دیگری است و متفاوت از ارتباط مغولی و فارسی است. ارتباط عربی با فارسی ارتباط فرهنگی است، درحالی‌که ارتباط مغولی با فارسی ارتباط نظامی و اشغال‌گری است. واژه‌های مغولی خیلی وارد فارسی شد، اما دوام نیاورد زبان فارسی آن‌ها را پس زد و نپذیرفت. زبان فارسی نسبت به عربی هم حساسیت نشان داد یعنی این که شما متن‌های دوره قاجار را با بعد مقایسه کنید و یا اصلا سبک هندی را نگاه کنید، دوره بازگشت و ساده‌نویسی‌هایی که از مشروطه به بعد داریم. زبان عربی ارتباط فرهنگی، علمی و دینی با زبان فارسی دارد. زبان عربی تبدیل به زبان علم شد و در این مساله خود ایرانیان، از جمله ابو‌علی‌سینا، ابوریحان و دیگران نقش داشتند و دخیل بودند. بنابراین ارتباط فارسی و عربی ارتباطی چند مولفه‌ای است.
 
ابوریحان بیرونی در پیش‌گفتار کتاب الصیدنه پس از خوارداشت زبان مادری خود یعنی خوارزمی، به فارسی کنایه و حرف درشت می‌زند و آن را ناتوان از بیان اندیشه‌های علمی روزگار خویش می‌داند و می‌گوید: «مرا نکوهش به عربی خوش‌تر است تا ستایش به فارسی و معنای این گفته آن کس داند که در کتاب علمی که به فارسی آورده‌اند درنگرد تا ببیند که چگونه آب و رنگ آن می‌رود و چهره‌اش تیرگی می‌پذیرد و بیهوده می‌شود! چرا که این زبان جز به کار باز گفتن داستان‌های خسروانه و قصه‌های شبانه نیاید». به نظر شما خاستگاه این داوری از کجا است؟ و آیا داوری ابوریحان در مورد زبان فارسی درست بوده است؟ در قابوس‌نامه نیز از این‌گونه صحبت‌ها را داریم!
من فکر می‌کنم آن چیزی که ابوریحان و ابن‌سینا در عمل انجام داده‌اند یک چیز را نشان می‌دهد و آن این است که زبان عربی، مثل انگلیسی امروز در دنیا یا مثل فرانسه در دو قرن پیش، در آن مقطع، زبان میانجی در جهان اسلام بوده است. بنابراین عربی زبان واسط بود و چون زبان علم شده بود، زبانی کارآمد برای بیان افکار علمی که در حوزه‌های علمی مختلف به کار برده شد. عربی چنین شأنی را پیدا کرده بود. ایرانی‌ها نیز نقش بسیار به‌سزایی در تقویت زبان عربی در مقام زبان علمی داشتند. چون در آن زبان برای علوم مختلف واژه‌سازی شده بود، خیلی از آثار یونانیان به عربی ترجمه شد. مگر آثاری که قبلا از سانسکریت به پهلوی ترجمه شده بود بعدا به عربی ترجمه نشد؟ این یعنی عربی در مقام زبان علم تقویت شد. بنابراین نوشتن به زبان عربی برای ابوعلی‌سینا و ابوریحان راحت‌تر از زبان فارسی بود. حالا زبان فارسی چه بوده است؟ زبان فارسی زبان میانجی و دادوستد بود و تدریجا به زبان علم و ادب تبدیل می‌شود. ادبیات فارسی از قرن چهارم شروع می‌شود، یعنی از آن موقع که پدیده‌ای به نام نظم و نثر زبان فارسی رسمیت پیدا می‌کند. اولین شعرای بزرگ ما مربوط به کدام قرن هستند؟. بنابراین به نظر من ابن‌سینا و ابوریحان از ضعف ذاتی زبان فارسی سخن نمی‌گویند به نظر من از جایگاه اجتماعی زبان فارسی در مقابل زبان عربی در آن مقطع زمانی صحبت می‌کنند.
 
چه پیامی به دانشجویان و همکاران دارید؟
پیام من به دانشجویان و دانش‌پژوهان و همکاران این است که حتما به زبان فارسی مطلب بنویسند. چون پیرو عرایض پیشین، زبانی که برای اهداف گوناگون به کار می‌رود تقویت می‌شود. یعنی وقتی شما مطالب رشته مهندسی و همچنین علوم انسانی، حقوق، جامعه‌شناسی، پزشکی، کشاورزی، زیست‌شناسی، و... را به زبان فارسی بنویسید، باعث می‌شود که زبان فارسی در مقام زبان علم تقویت شود. امثال ابوریحان و ابن‌سینا در این زمینه کوشش کردند. چرا ابن‌سینا دانش‌نامه علایی را به فارسی می‌نویسد؟ برای این که دغدغه داشته است و می‌خواست زبان فارسی زبان علم شود. در عین حال من توصیه می‌کنم برای نشان دادن سطح علمی کشور، باید به زبان انگلیسی یا دیگر زبان‌های بین‌المللی نیز کتاب و مقاله نوشت. یعنی اگر شما می‌خواهید اثر و نوشته شما خارج از فضای ایران نیز خوانده شود حتما باید به یکی از زبان‌های پرخواننده دنیا بنویسید. کاری که ابن‌سینا یا ابوریحان ‌کردند، چرا که می‌خواستند آثارشان در جهان اسلام مثل مصر، حلب، دمشق و.... خوانده شود. از همین رو، به زبان علم روز در این منطقه توجه داشتند. این به نظر من مهم است.
 

آیا از زندگی که کرده‌اید راضی هستید؟
خیلی خیلی، خداوند را سپاسگزارم.
 
در این مرحله از زندگی چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم عدالت آموزشی رعایت شود و فرصت آموزشی مناسب و برابر برای همه دانش‌آموزان و دانشجویان در سطح کشور ایجاد شود.
 
شخصیت محبوب شما در تاریخ کیست؟
فرد خاصی را نمی‌توانم نام ببرم ولی برای بعضی از افراد احترام ویژه‌ای قائل هستم. در بین زبان‌شناسان برنارد کامری رده‌شناس برجسته جهانی است و مقدمه‌ای بر کتاب دو جلدی من با عنوان رده‌شناسی زبان‌های ایرانی نوشته است. در عین‌حال انسان بسیار سلیم‌النفسی است، احترام ویژه‌ای برای آن دانشی‌مرد قائل هستم.
 
مشغله‌ای که دوست دارید؟
مشغله‌ای را که دوست دارم زبان‌شناسی و طبیعت است.
 
دلتان می‌خواست جای کسی بودید؟
هیچ‌کس. دلم می‌خواهد بتوانم از وقتی که در اختیار دارم، برای کار علمی استفاده بهینه کنم.
 
موهبتی که دلتان از طبیعت می‌خواست چیست؟
الهامی که طبیعت با تنوع خود به من می‌دهد باعث آرامش من است و به من انرژی و نیرو می‌دهد.
 
با همه دلبستگی به زندگی، آیا به مرگ هم فکر می‌کنید؟
بله حتما. من فکر می‌کنم که هر فردی باید به خودش نهیب بزند که برای مقصودی آفریده شده است و تا زمانی که زنده است در مسیر ارتقاء علم، انسانیت، و خیرخواهی و خیراندیشی بکوشد.
 
مهم‌ترین پرسشی که ذهن شما را درگیر کرده است و پاسخی برای آن نداشته‌اید؟
پرسشی که هم‌چنان ذهن من را به خود مشغول می‌کند، دسته‌بندی دقیق‌تر زبان‌های ایرانی است.
 
اگر به جایی تبعید شوید که مجبور باشید فقط یک کتاب با خودتان بردارید، چه کتابی را انتخاب می‌کنید؟
کتاب دوجلدی رده‌شناسی زبان‌های ایرانی خودم را خواهم برد.


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها