گی دبور کتاب «جامعه نمایش» یا درستتر جامعه تماشا را با نقل قولی از فائرباخ آغاز میکند و از همان نقل قول اولیه آشکار میشود که ظاهراً اندیشه فوئرباخ، به جز بودریار و گی دبور را نیز متأثر کرده است. البته بودریار در نظریه «وانموده» خود، هیچگاه بهروشنی دین خود را به فوئرباخ اعلام نکرد.
فصل دوم، مفهوم کلیدی «شیئشدگی» لوکاچ را مورد بررسی قرار میدهد. در این فصل شیئشدگی خارج شدن کالا از وحدت و یکپارچگی تعریف میشود؛ آن هم هنگامی که نشانه به جای آن مینشیند. این ایده بهتر از هر جای دیگری در کتاب «جامعه مصرفی» بودریار بیان شده و دبور حتی نامی هم از او به میان نمیآورد. وفور کالا در در جامعه سرمایهداری جدایی انسان از کالا را تشدید کرده به گونهای که انسان با نشانه کالا بیش از خود کالا آشناست. فصل دوم کتاب در تلاش اساسی برای پیوند نظریه شیئشدگی لوکاچ و تحلیل او از نشانههاست.
گسترش سرمایهداری به فراسوی مرزهای خود و گشودن بازارهای جهانی در فصل سوم استعمار نوین خوانده میشود. در اینجا دبور استعمار را نه سلطه اقتصادی صرف، بلکه سلطه جامعه نمایش/تماشا میداند. سرمایهداری به جهان نشانههایش را میفروشد تا خود کالاها را. اینجا فراتر رفتن نشانه از خود کالا بسیار اهمیت مییابد. مصرف تظاهری که ویلن و بودریار و دیگر نظریهپردازان به آن پرداختهاند، در اینجا بهخوبی قابل فهم است. این چیزی جز گسترش نوعی ابتذال در جامعه معاصر نیست.
فصل چهارم به جایگاه طبقه کارگر در این معرکه میپردازد. دبور در این فصل به زبان خودش توضیح میدهد که چرا انقلاب کارگری در جهان یا حداقل در جهان سرمایهداری رخ نداده است. میتوان مدعی شد که در این فصل نظریه انقلاب مارکسیستی بازنگری میشود و به نوعی نظریه بازنگریشده انقلاب را به مفهوم جدایی و نمایش پیوند میزند.
در ادامه خواننده با دو مفهوم زمان و تاریخ درگیر میشود. نویسنده تاکید دارد که مفهوم اشتباهی از زمان در جامعه سرمایهداری معاصر جا افتاده است: زمان مرتبط با تولید، زمانی «چرخشی»، زمانی که ۲۴ ساعته است و نماینده زندگی برای کار و کار برای زندگی است. به عبارت دیگر از نگاه دوبور این زمان حرکتی رو به جلو در راستای تحقق انقلاب یا انسانیت در مفهوم کلی خود ندارد. بدیهی است که در اینجا مفهوم هگلی زمان و تاریخ بهخوبی در کار دبور مشاهده میشود. در فصل ششم او این زمان را زمان نمایشی مینامد که منظور او همان زمان در جامعهای نمایشی است. این زمان، زمانی شبه چرخشی، نازا، مصرفی، قابل خرید و فروش و قابل پسانداز است.
در فصل هفتم سلطه سرزمینی و بازنگری در مفاهیمی مثل محیط زیست، شهر و برنامهریزی شهری و گردشگری مورد توجه است و نویسنده شرح میدهد که چگونه شیوه تولید سرمایهداری فضاها را یکپارچه کرده، مرز بین جامعهها را فروریخته است و نتیجه میگیرد که از بین رفتن مرز بین روستا و شهر نیز از جمله پیامدهای همین از میان رفتن مرز میان فضاهاست.
دبور در فصل هشتم و در تشریح اهمیت استقلال «فرهنگ» به مثابه موجودیتی مستقل از اقتصاد میگوید که این جدایی ترفندی است برای قائل شدن قدرت فرهنگ برای تغییر زندگی اجتماعی. یعنی اینجا نیز «جدایی» ای رخ داده است؛ جدایی فرهنگ از زندگی اقتصادی یا انضمامی. در این فصل نویسنده منتقد هنر مدرن است و معتقد است که هنر مدرن رابطهاش را با زندگی مردم از دست داده است. از نظر او این در اساس همان چیزی است که جامعه سرمایهداری میخواهد؛ هنری که طبقه کارگر نتواند زبان آن را بفهمد. اینجا نیز نشانههای هنر رابطهشان را با زندگی انضمامی از دست دادهاند و جداییای اساسی اتفاق افتاده است.
در فصل پایانی نیز دبور مفهوم «ایدئولوژی مادیشده» را مطرح میکند. ایدئولوژی در گفتمان دبور هنگامی میتواند چارهساز باشد که از شکل آگاهی صرف بیرون آید و به یکپارچگی زندگی انضمامی توجه کند. این یکپارچگی همان است که او ایدئولوژی مادیشده مینامد. در غیر این صورت ایدئولوژی هم گرفتار توهم میشود؛ توهمی که جامعه نمایش در پی گسترش آن است.
سرفصلهای کتاب نیز عبارتند از: اوج جدایی، کالا به مثابه نمایش، وحدت و تفرقه در نمودها، پرولتاریا به مثابه سوژه و نمایندگی، زمان و تاریخ، زمان نمایشی، سلطه سرزمینی، انکار و مصرف در فرهنگ و ایدئولوژی مادی شده.

کتاب «جامعه نمایش» نوشته گی دبور با ترجمه گودرز میرانی در ۱۴۸ صفحه و در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و به قیمت ۴۰۰۰۰ تومان از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.
نظر شما