شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۳
چرا بچه­‌ها نباید انتخاب کنند؟

فریدون عموزاده‌خلیلی، معتقد است نشان هدهد سفید، می­‌تواند در چندین لایه و سطح برای ادبیات کودک راهنمایی کننده قابل اعتمادی باشد و می‌گوید: این نشان ذائقه بچه‌­ها را مثل یک جهت­‌نما نشان می­‌دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، یکی از اصلی‌ترین اهداف نویسندگان و ناشران از نوشتن و انتشار کتاب برای کودکان و نوجوانان جذب آن‌ها به کتاب و کتابخوانی و در کنار آن آموزش مهارت‌های مختلف زندگی، اخلاقی، علمی و اجتماعی به صورت غیرمستقیم به آن‌هاست. براین اساس ذائقه و سلیقه کودکان و نوجوانان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و نویسندگان همواره به دنبال برقراری ارتباط بیشتر با بچه‌ها و شناخت روحیه و خواسته‌های آن‌ها هستند تا بتوانند آثاری تولید کنند که پاسخگوی نیاز کودکان و نوجوانان باشد.

در این راستا به تازگی جشنواره‌ای به عنوان نشان هدهد سفید راه‌اندازی شده که کودکان و نوجوانان داوران آن هستند و این نشان به کتاب‌هایی اهدا می‌شود که از نظر بچه‌ها بهترینند. به این بهانه گفت‌وگویی داشتیم با فریدون عموزاده خلیلی، دبیر نخستین جشنواره نشان هدهد سفید، که جوایزی مانند جایزه کتاب سال کودک و نوجوان، تندیس مرغک طلایی کانون، قلم بلورین کانون، نشان نقره‌ای لاک‌پشت پرنده، برگزیده نویسندگان برتر 20 سال اول انقلاب، جایزه یونیسف و ... را در کارنامه‌اش دارد.
 
جایزه نشان هدهد سفید چه تفاوتی با انبوه جایزه‌­های دیگری که در زمینه ادبیات کودک و نوجوان برگزار می­‌شود، دارد؟
هدهد سفید جایزه مخاطبان به کتاب­‌هاست، این اصلی­‌ترین تفاوت این جایزه با سایر جایزه­‌هاست. ضمن احترام به سایر جایزه‌ها، اما در جایزه­‌های دیگر، این بزرگترها هستند که داوری و انتخاب می­‌کنند و اینجا بچه‌­ها. آنجا البته بزرگترها، متخصص و کارشناس و منتقد حرفه­‌ای‌­اند. ولی اینجا در هدهد سفید، بچه­‌ها خودشانند، آماتورند، البته بچه­‌های کتابخوانی که عضو کتابخانه‌­های عمومی کشور هستند.
 
آیا واقعا به چنین جایزه‌­ای نیاز هست و آیا انتخاب بچه‌­ها، خارج از پز و فیگورِ اینکه بچه‌­ها در داوری مشارکت داشته­‌اند، تاثیر مثبتی هم در جریان ادبیات کودک خواهد داشت؟
من گمان می­‌کنم حتما به چنین جایزه­‌ای نیاز هست. صرف نظر از اینکه در تمام دنیا سازوکارهایی برای دست یافتن به کتاب­‌های محبوب مخاطبان کودک و نوجوان وجود دارد، این جایزه فایده­‌های زیادی به حال ادبیات کودک ما دارد. این که جایزه‌­ای، سمت و سوی نگاه مخاطب را مشخص می­‌کند، می­‌تواند در چندین لایه و سطح برای همه ما و برای ادبیات کودک راهنمایی کننده قابل اعتمادی باشد. برای نویسندگان، پدیدآورندگان و ناشران می‌­تواند مفید باشد چون ذائقه بچه­‌ها را مثل یک جهت­‌نما به آن­‌ها نشان می­‌دهد و با این جهت­‌یابی آن­ها می‌توانند سمت­‌وسوی تولیدات بعدی­‌شان را تنظیم کنند. برای برنامه­‌ریزان فرهنگی می‌­تواند مفید باشد، برای روانشناسان و جامعه‌­شناسان می­‌تواند داده‌­های علمی فراهم کنند و هزار و یک فایده دیگر.
 
اما بعضی از منتقدان به این نوع داوری­‌ها و انتخاب­‌ها (یعنی انتخاب بچه‌­ها)، می­‌گویند ما نباید مهارمان را دست بچه‌­ها بدهیم و دنباله‌­رو آن‌­ها شویم. می‌گویند علاقه و ذائقه بچه­‌ها شاید خلاف مصلحت­شان باشد.
برای من تفاوت زاویه نگاه­­‌مان در ادبیات کودک، از همین نقطه شروع می­‌شود. بگذارید صریح‌­تر بگویم: هیچ وقت از خودمان پرسیده‌­ا‌یم که چرا بچه‌­های ما کتاب­‌های ما را نمی‌خوانند و این تشنگی سیری­‌ناپذیر را نسبت به کتاب­‌های ترجمه دارند؟ آیا فکر نمی‌کنیم شاید یکی از دلایلش این باشد که ذائقه و علاقه مخاطب، اغلب برای ما اولویت نداشته؟ ما باید کتاب خواندن را برای بچه­‌ها آغشته به لذت کنیم، باید لحظات کتاب خواندن برای بچه­‌ها، عمیقا لحظه­‌هایی لذت­‌بخش باشد. این لذت را نخواهیم شناخت مگر اینکه قبل از آن سنجه‌­ای واقعی، عینی و بی‌واسطه از ذائقه و علایق‌­شان داشته باشیم. متاسفانه یا خوشبختانه من مثل بعضی از دوستان عزیزم فکر نمی­‌کنم که ما نویسند‌‌ه‌­ها، روانشناس‌ها، بزرگترها بهتر از خود بچه­‌ها می­‌فهمیم که بچه­‌ها چه چیزی را بیشتر دوست دارند. رسیدن به جوهر اصلی ذائقه بچه­‌ها. هر راهی که داشته باشد، یکی از بهترین و سهل‌­ترین آن­‌ها پرسیدن از خود خود آن­‌هاست. ما چرا باید بترسیم از اینکه از خود آن­‌ها بپرسیم؟ صرف نظر از احساس شخصیتی که از این مشارکت در داوری و انتخاب، به بچه‌ها داده می­‌شود، چه کسی بهتر، درونی‌­تر و خودآگاه‌­تر از خود آن­‌ها می­‌تواند بگوید از چیزی خوشش آمده یا نه؟
 
 

نظر بعضی از نویسندگان و کارشناسان که این انتقاد را دارند این است که بچه‌ها شاید اشتباه کنند، ما با تایید انتخاب­‌شان به این اشتباه دامن می­‌زنیم.
من در اصل این پیش­‌فرض اشکال می­‌بینم. چرا فرض را بر این می‌­گذاریم که بچه­‌ها در دوست داشتن­‌شان اشتباه می­‌کنند؟ ذوق و سلیقه و علایق این بچه­‌ها کجا و در کدام شرایط محیطی بالیده و پرورش پیدا کرده؟ در بدترین حالت می­‌شود همان علایق بزرگترها که کمی پالایش شده. و در بهترین حالتش هسته اصلی و زلال علاقه فطری­‌شان به‌روز می­‌کند که احتمالا آمیخته‌­ای­ است از زیبایی، طنز، مهربانی، حقیقت، خیر، خوبی و این‌ها. نگرانی‌­ای اگر باشد، از رای و نظر واقعی بچه‌ها نیست، نگرانی باید این باشد که آیا ما می‌­توانیم به رای و نظر واقعی بچه­‌ها دست پیدا کنیم یا نه؟ من می­‌گویم بله، اگر ما شرایط اعلام نظر را با روش‌­ها و سازوکارهای دقیق و منطقی، برای‌شان مهیا کنیم، کمترین اعوجاج و انحراف معیار در نظر و انتخاب واقعی­‌شان به وجود می‌­آید.
 
یک چیز دیگر، وقتی ما به طور طبیعی و عرفی و بدون برنامه‌ریزی، طی چندین و چند مرحله از  فرایند تولید و عرضه­ کتاب، داریم نگرش و گرایش و سلیقه خودمان را در کتاب‌ها، نمی­‌گویم تحمیل، می‌­گویم تزریق یا لحاظ می­‌کنیم، چرا باید نگران باشیم؟ الان من توضیحی به شما می‌­دهم که ببینید اصلا فرصت اشتباه برایشان فراهم نمی­‌شود که ما را نگران کند. من حداقل 7 مرحله فیلتر یا رجحان سلیقه­ ما بزرگترها را شناسایی کرده‌­ام. اسم این فیلترها را هم به شوخی گذاشته‌­ام 7خان ذائقه بزرگترها. خان اولش، خود ماییم، ما  نویسنده‌­ها. من نویسنده یا شاعر وقتی داستان یا شعری می­‌نویسم، بر اساس ذائقه  و سلیقه چه کسی می‌­نویسم؟ جز سلیقه خودم؟ من که نمی‌­آیم ذائقه بچه­‌ها را بگذارم جلوم و از رویش داستان بنویسم. در بهترین حالت، اگر خیلی ذائقه مخاطب برایم مهم باشد، بر اساس برداشتی که خودم از آن ذائقه دارم، می­‌نویسم، یعنی حداکثر یک بازنمایی می‌­کنم از آن ذائقه در آینه ذهنی خودم. چه بسا برداشت من از ذائقه بچه‌­ها خیلی دور و غیرواقعی باشد.
 
 

خان دوم سلیقه تصویرگر است. تصویرگر کتاب را بر اساس ذائقه چه کسی نقاشی می‌کند؟ جز سلیقه خودش؟ و ناشر چی؟ آیا ناشر جز کتابی را که خودش می­‌پسندند چاپ می­‌کند؟ حالا وزارت ارشاد به چه کتاب­‌هایی مجوز می‌­دهد؟ جز به کتاب­‌هایی که مطابقت داشته باشد با ملاک‌هایی که تعریف کرده و سلیقه‌های کارشناسان کتاب؟ مراکز توزیع و پخش کتاب چطور؟ کتابخانه‌­ها، مدارس، ایستگاه­‌های مترو و همه جاهایی که کتاب، آن­جا عرضه می‌­شود، این‌ها بر اساس کدام سلیقه یا ملاک کتاب­‌هایشان را انتخاب و عرضه می‌­کنند؟ بچه­‌ها یا بزرگترها؟ و بالاخره به مرحله ترویج و معرفی می­‌رسیم. رسانه‌­ها و کانال‌های تبلیغ و ترویج کتاب چطور؟... می­‌بینید، هر چه پیش می‌­رویم با سلیقه و ملاک‌های بزرگترها مواجه‌ایم که در کمال دلسوزی و حسن نیت، دارند اعمال سلیقه می­‌کنند.
 
می‌­ماند خان هفتم که همان بحث شیرین جایزه‌­ها و فهرست‌­هاست که تلاقی می­‌کند به  نشان هدهد سفید. در همه این جایزه‌­ها، نویسندگان و منتقدان و کارشناسان بزرگی نشسته‌­اند و در ساز و کاری کاملا حرفه‌­ای کتاب­‌های برتر و مناسب را برای بچه‌­ها انتخاب می­‌کنند و بهشان جایزه می­‌دهند. حالا آیا واقعا این توقع زیادی است که بچه‌­ها بگویند لطفا اجازه بدهید ما  هم با احترام به همه انتخاب‌های شما، بیاییم و از میان کتاب­‌هایی که همه آن 7خان سلیقه بزرگترها را پشت سر گذاشته‌­اند، کتاب­‌های مورد علاقه خودمان را انتخاب کنیم و بهشان نشان بدهیم؟ همه حرف هدهد سفید همین است. آن جایزه‌­ها، جایزه­ حرفه‌­ای­‌هاست، یک نوع جام جهانی جایز‌ه­‌ها... و مدال هدهد سفید می‌خواهد المپیک جایزه‌­های کتاب باشد.
 
یعنی شما اعتقادی به لزوم راهنمایی برای کتابخوانی بچه‌­ها ندارید؟
حتما دارم. مگر می­‌شود به راهنمایی قائل نباشیم. سالانه دارد 15 تا 20 هزار عنوان کتاب برای بچه‌­ها چاپ می‌­شود قطعا بچه‌­ها میان این انبوه کتاب سردرگم می­‌شوند. حتما به راهنما و راهنمایی نیاز دارند. بحث هدهد سفید اصلا این نیست که از ارزش و ضرورت کار سایر فهرست‌­ها و جایزه‌­ها کم کند، همه آن­‌ها، ارزش خودشان را برای راهنمایی بچه­‌ها و ترویج کتابخوانی دارند. هدهد سفید می‌­گوید جای این انتخاب، این جایزه، این مدال، در کنار آن همه جایزه خالی بوده و هیچ­کدام آن­ها نمی‌­تواند و نتوانسته جای این انتخاب را پر کنند.
 
شما گفتید باید به رای صادقانه بچه‌­ها رسید، شما به چه سازوکارهایی برای اینکه به رای خالص بچه‌­ها برسید فکر کردید؟
قاعدتا سازوکار ما بر اساس ظرفیت­‌ها و امکانات موجود پایه­‌ریزی شده است. اولین و بهترین ظرفیت، خود کتابخانه‌­ها بودند. من در طول 20-30 سال گذشته حداقل 3-4 بار دورخیز کرده­‌ام  برای اینکه جایزه­ یا نهادی برای انتخاب بچه­‌ها در زمینه کتاب ایجاد کنیم. در سروش نوجوان در سال 68 یا 69، در روزنامه آفتاب­گردان در دهه 70، در نشریه دوچرخه در دهه 80 ... اما اعتراف می‌­کنم هیچ‌­وقت این رویا محقق نشد. بزرگترین مانع و علتش این بود که ما هیچ‌­وقت نمی‌­توانستیم بچه‌­ها را به طور گسترده برای کتابخوانی در اختیار داشته باشیم، همچنین خود کتاب­‌های در دسترس را. هر دوره با 100 یا 150 داور که به سختی فراهم می‌­شد به انجام می‌­رسید، یعنی عملا به انجام نمی­‌رسید، آن هدف اصلی را تامین نمی­‌کرد. چون مهم‌ترین پارامتر در این داوری، کثرت عدد داوران است. شاید باید رای تعداد کثیری داور را داشته باشی. کتابخانه‌­ها هر دوی این مولفه­‌ها را کامل در اختیار دارند؛ هم بچه­‌ها و هم کتاب­‌ها. من وقتی این طرح را با آقای مختارپور، دبیرکل نهاد کتابخانه‌­ها مطرح کردم، ایشان به گرمی از آن استقبال کردند. واقعا اگر ایشان و نهاد پا پیش نمی­‌گذاشتند هیچ وقت این رویا محقق نمی‌­شد. من قبلا این طرح را با چند نهاد مرتبط دیگر مطرح کرده بودم، بگذارید بگویم متاسفانه هیچ وقت اهمیت کار از طرف آن نهادها درک نمی­‌شد. از این جهت درک و همراهی نهاد کتابخانه­‌ها با این ایده برایم شوق‌آور بود.
 
با متولی شدن نهاد، حالا ما چهار هزار هزار کتابخانه در اختیار داشتیم با یک میلیون و پانصد هزار عضو کودک و نوجوان. این بچه­‌ها به طور مستمر به کتابخانه می­‌روند؛ در یک  روند طبیعی، بدون تحمیل، بدون تهدید، بدون تطمیع کتاب مورد علاق‌ه­شان را انتخاب می‌کنند. ممکن است آن وسط از راهنمایی یک کتابدار یا مسئولان کتابخانه هم بهره ببرند. ولی وقتی یک کتاب در سراسر کشور در یک سال 50 هزار بار به امانت می‌­رود، این می‌­تواند تا حدود زیادی خیالت را راحت کند که مورد توجه بچه­‌ها قرار گرفته. این پارامتر اول بود. که ما را نزدیک می­‌کرد به آن درجه خلوص داوری: آمار کتاب­‌های پرامانت. بعد ما آمدیم با کمک کتابدارهای سراسر کشور به یک فهرست حدود هشت هزار نفره از اعضای فعال کودک و نوجوان کتابخانه‌­ها رسیدیم. و از میان آن­ها هزار نفر را بر اساس امتیازهایی مثل سابقه عضویت، تعداد کتاب­‌های امانت گرفته شده در یک سال و مشارکت در فعالیت­‌های کتابخوانی، انتخاب کردیم. آن هزار نفر آمدند و طی یک پروسه 4 ماهه 100 کتابی را که بیشترین آمار امانت را داشتند، خواندند و بر اساس کاربرگ­‌هایی که برایشان ارسال شده بود، به کتاب­‌ها امتیاز دادند. به این ترتیب فهرست محبوب‌­ترین کتاب­‌ها حاصل شد؛ در 2 مرحله فقط با رای و نظر بچه‌­ها.

یعنی شما فکر می­‌کنید مو، لای درز انتخاب بچه‌­­ها نمی­‌رود؟
قطعا این‌­طور نیست. همیشه می­‌توان به شرایط مطلوب­‌تر فکر کرد. مثلا به اینکه کاش بتوان تعداد کتاب­‌های موجود در کتابخانه­‌ها را خیلی بیشتر و کامل‌­تر کرد. یا اینکه کاش بشود دوره بعد به جای هزار داور، دو هزار داور یا حتی پنج هزار داور برای مرحله نهایی انتخاب کرد. مسلما افزایش تعداد این داوران درجه خلوص انتخاب را  بالا می‌­برد. یا کاش بتوان به مرور از طریق آموزش و پرورش و جاهای دیگر که بچه­‌ها را در اختیار دارند، بچه­‌ها بیشتری را تشویق کرد که عضو کتابخانه‌­ها شوند تا تعداد اعضای کتابخانه‌­ها به عدد نجومی چند میلیون برسد و آن داوران پنج هزار تایی مثلا، واقعا عصاره قشر عظیمی از بچه­‌های ایران باشد. یا کاش بتوان در آینده از طریق فضای مجازی به آرای داوران دست پیدا کرد. همه این­‌ها رویاهای تکمیلی ماست که می‌­­تواند درجه اعتبار این جایزه را افزایش بدهد.
 
 

شما در صحبت‌­تان در روز مراسم اهدای نشان هدهد سفید، از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دبیر کل نهاد کتابخانه­­­ها، خواستید که به خاطر بچه­‌ها این حرکت را حمایت کنند و تداوم دهند. چقدر به تداوم حرکت امیدوارید؟
خیلی امیدوارم. دلیلی برای ناامیدی نیست. از آن روز، هر کسی که معنی این نشان و انتخاب را فهمیده، از آن استقبال و تشویقش کرده. وزیر و دبیرکل، گمانم باورشان این است که حرکت، حرکت خوب لازمی است. مدیران نهاد و کارشناسانش، کتابداران شهرهای مختلف، بچه­‌های عضو کتابخانه‌­ها، همگی با صمیمیت و اشتیاق و انگیزه با این حرکت همراه شده‌­اند. پس چرا باید به ادامه‌­­اش امیدوار نباشیم؟
 
خود بچه­‌ها چه نظری درباره هدهد سفید دارند؟ آیا از آن­‌ها پرسیده شده؟
از آن­‌ها پرسیده نشده، اما در عمل و در فرآیند داوری، نشان داده‌­اند که چقدر برایشان جذاب بوده و چقدر به هیجان­شان آورده. این را از مشارکت­شان در داوری کتا‌‌ب­‌ها و نوشته‌هایشان در کتاب هدهد سفید می­‌فهمیم. بگذارید آخرین جمله را به شما بگویم و بیشتر سرتان را درد نیاورم، بچه‌­ها بیشتر از هرکسی می­‌فهمند که واقعا کجا جدی گرفته شده‌­اند و کجا دارند نقش بچگی­‌شان را بازی می­‌کنند. بچه‌­ها در هدهد سفید باورشان شده که به عنوان داوران واقعی جدی گرفته شده­‌اند و رای‌­شان، رای خودشان است و بس.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها