محسن ابوالحسنی گفت: برای سفی اکسانن نوشتن، فرآیندی پژوهش محور است. اینها زمان بسیار زیادی را به مطالعات کتابخانهای میپردازند. حتما هنگام خواندن «وقتی کبوترها ناپدید شدند» متوجه میشوید که چقدر دانش سیاسی، تاریخی و اجتماعی و جغرافیا در آن هست.
ابتدا کمی درباره «پروژه افقهای نو» در نشر بیدگل توضیح دهید.
در «پروژه افقهای نو» که حدود دو سال است که برای من این اسم را پیدا کرده، ولی در اصل از سال 1387 شروع شده بود، با توجه به دیدن تئاتر در جاهای دیگر جهان که در این سالها بیشتر در اروپا بوده است به تئاتر ایران، نگاه آسیبشناسانه یا نیازسنجانهای داریم. در دیدن تئاتر در کشورهای اروپایی و دنبال کردن جریانهای تئاتری جهان چه در صحنه و چه در متن، به نیازهایی میرسیدم که شاید با ترجمه متون جدید و اجراهای جدید به آنها پاسخ داده شود.
گام اول پروژه افقهای نو ترجمه نمایشنامه «پسران تاریخ» بود که من همیشه فکر میکردم جای چنین نمایشی در تئاتر ما خالی است. البته این به معنای مقایسه تئاتر خودمان با جاهای دیگر نیست. بیشتر برای من مفهوم سوغاتی آوردن دارد و بده بستان فرهنگی است. اولین گام «پسران تاریخ» بود که در سال 87 ترجمه شد و به دنبال این بودم که به بهترین شکل اجرا شود که دو سال پیش هم اجرا شد. در گامهای بعدی هم همینطور است. با توجه به نیازهای تئاتر و آسیبشناسی آن، دست به انتخاب متن میزنیم. در «پروژه افقهای نو» خیلی به اجرا فکر میکنیم. به این معنا که به هر متنی که ترجمه میشود به عنوان متن اجرایی فکر میکنیم و نه اثری که صرفا در کتابخانه قرار بگیرد. رویکرد ما در متنهای بعدی هم همین است که به اجرا برسند.
این که میگویید باید به اجرا برسند یعنی چی؟ روال عمومی این است که بعد از انتشار نمایشنامه، کارگردانها متن را میخوانند و در نهایت ناشر و مترجم، بر سر حقوق نمایشنامه با یک کارگردان به توافق میرسند.
این یکی از مواردی است که «افقهای نو» روی آن میایستد. هنگامی که نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید میشوند» را ترجمه میکردم و طی گفتوگوهایی که با سفی اکسانن داشتم، بحث بر سر این بود که چه نمایشنامهای از او را برای ترجمه و اجرا در ایران انتخاب کنیم؟ چرا «تطهیر»؛ نه و «کبوترها ناپدید شدند»؛ در طول این بحثها، من به این فکر میکردم که فلان متن به درد تئاتر ما میخورد یا نیاز هست که تئاتر ما وارد این فضا شود یا خیر؟ در زمینه ترجمه نمایشنامه، من بیش از اینکه به نشر رجوع کنم در ارتباط با کارگردانها و تولیدکنندگان تئاتر هستم. همین حالا هم چند متن را با کارگردانهای مختلف پیش میبرم. یعنی من برای کارگردانها پیشنهاد متن دارم. به این ترتیب دراماتورژی از زمان انتخاب متن انجام میشود. در ایران، اغلب دراماتورژی زمانی اتفاق میافتد که متن به دست کارگردان رسیده و کارگردان میخواهد تغییراتی در متن ایجاد کند برای آنکه آن را روی صحنه ببرد. ما این کار را از کمی عقبتر شروع میکنیم. از جایی که دراماتورژ، مترجم و انتخابکننده متن است و میتواند متنی را به تئاتر و کارگردان پیشنهاد دهد. «وقتی کبوترها ناپدید شدند» را من به کارگردان برای اجرا پیشنهاد دادم. همانطور که «پسران تاریخ» را برای اجرا به اشکان خیلنژاد پیشنهاد داده بودم. بخشی از «افقهای نو» به اجرا معطوف است و بخشی از آن به چاپ خواهد رسید. در «وقتی کبوترها ناپدید شدند» ما موفق شدیم اجرا و چاپ را همزمان داشته باشیم.
صحبتهایی که ما با نشر بیدگل داریم این است که علاوه بر نمایشنامههایی که ما در «افقهای نو» منتشر میکنیم، تولید آثار نظری داشته باشیم. کتابهای تئوریکی که بر اساس نیازمندی تئاتر امروزمان به آن میپردازیم. و صرفا این طور نیست که به روزآمدترین تئوریها بپردازیم. چون لزوما، جدیدترینها بهترینها نیستند. ما باید نیازها را بسنجیم. همانطور که در انتخاب نمایشنامه هم ما چنین رویکردی داریم. تا سالها کارگردانها و مترجمها به دنبال برندههای جوایز جهانی میرفتند، ما اینها را کنار میگذاریم و نیازهایمان را در نظر میگیریم و گفتوگوی فرهنگیای که قرار است راه بیفتد. جالب است بدانید که نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» اولین بار در تهران منتشر شده است.
یعنی در کشور خودش هنوز منتشر نشده است؟
نه. رمانش چاپ شده است. اصولا رمانها و نمایشنامههای سفی اکسانن به بیشتر از زبان دنیا، ترجمه و منتشر شدهاند. اما این نمایشنامه به دلیل سنت چاپ نمایشنامه در فنلاند تا کنون در آنجا منتشر نشده است.
سنت چاپشان چیست؟
آنها بیشتر نمایشنامه را بین تولیدکنندگان تئاتر، دستبه دست میکنند تا اینکه چاپش کنند. چون مخاطب، تئاتر را میبیند. برعکس روند ما که شما به درستی به آن اشاره کردید که نمایشنامه چاپ میشود و بعد کارگردان و بازیگر آن را میخوانند و سپس آن را برای کار انتخاب میکنند، در آنجا به این شکل است که کار تولید میشود و من تماشاگر در سالن، کار را میبینم. باید اتفاقهای دیگری بیفتد تا نمایشنامه منتشر شود.
«پروژه افقهای نو» سعی میکند جستو جویش را خیلی بیشتر از حد جوایز و آدمهای معروف پیش ببرد. اگر این طور نبود، نمایشنامهای که در کشور خودش منتشر نشده بود، در تهران چاپ و اجرا نشده بود. و بعد هم توجه به صداهای تازه.
یعنی اگر دو نمایشنامه از مارتین مکدونالد به فارسی منتشر شده و بازخورد خوبی گرفته، دلیل نمیشود که من مترجم یا ناشر، بدون در نظر گرفتن مسائل فرهنگی، همه نمایشنامههای او ر منتشر کنم. اگر محدودیت چاپ داریم، انتشار کتاب باید همراه با نیازسنجی باشد. شاید در ایرلند، نویسندگان مهم دیگری هم باشد. کما اینکه از «سفی اکسانن» که نویسنده موفق و مطرحی در جهان هست، تا کنون چیزی در ایران و به فارسی منتشر نشده بود. در حالی که آثارش به بیشتر از پنجاه زبان ترجمه شده بود. من در «پروژه افقهای نو» در سال گذشته، متنهایی از زیمبابوه، آفریقای جنوبی، از بومیهای آمریکای شمالی، سوئد، انگلستان، آلمان و... متن خواندهام. به همین دلیل است که میتوانیم از کشوری مثل فنلاند که بالاترین آمار کتابخوانی در جهان را دارد یا آمار تکاندهندهای در زمینه تماشاگر تئاتر دارد، سالها نمایشنامهای به فارسی ترجمه نشده و پنهان ماندهاند. چون سالهاست که مترجمان و کارگردانهای ما روی برگزیدگان جوایز آمریکا و انگلستان متمرکز شدهاند یا روی آلمان و فرانسه که لزوما در هنر و ادبیات، هنوز پیشرو نیستند.
تنها مترجم «پروژه افقهای نو» شما هستید؟
من و چند تن از دوستانم با هم کار میکنیم. و انتخاب من این بوده که دوستانم ادبیاتی باشند. فکر میکنم در ترجمه متون باید یک نگاه تئاتری ادبی داشته باشیم. به همین دلیل هم همکاران من در این پروژه کسانی هستند که تحصیلاتشان در زمینه ادبیات غرب یا ایران است. میخواهیم بین زبان ادبی و دراماتیک یک تعادلی برقرار کنیم و به صورت همزمان با هر یک از این دوستان، روی پروژههای مختلفی کار میکنیم. ما هم کتابهای تئوریک جدید و قدیم را دنبال میکنیم و هم نمایشنامهها را. و تا جایی که بتوانیم سعی میکنیم اجراهای تئاتر را در مکانهای مختلف ببینیم.
اشاره کردید رمان «وقتی کبوترها ناپدید شدند» در کشور نویسنده منتشر شده، اما نمایشنامهاش؛ خیر! آیا رمان هم نوشته همین نویسنده است؟
سفی اکسانن اصولا نمایشنامهنویس بوده و بعدا به نوشتن رمان روی آورده است. و این رمان را خودش به نمایشنامه تبدیل کرده است. یعنی از این اثر، دو نوع دارد؛ رمان و نمایشنامه.
در کشور ما این مرزها خیلی قطعی است. یعنی اگر کسی نمایشنامهنویس باشد و بعد بخواهد خودش را به عنوان داستاننویس هم معرفی کند، باید بجنگد. اما این اتفاق در کشورهای مختلف به کرات میافتد؛ مثلا دورنمات هم خودش را به عنوان یک رمانپلیسی نویس خوب مطرح میکند و هم در نمایشنامهنویسی موفق است. و برخی از کارهایش را خودش هم معرفی میکند. یا لورکا همینطور؛ هم شاعر خوبی بود و هم نمایشنامهنویس خوب. الان هم که شما به آثار «سفی اکسانن» در حوزههای مختلف اشاره کردید. به نظر میرسد این مرزها فقط برای ما خیلی جدی و قطعی است. و در کشورهای دیگر، نویسنده میتواند یک سوژه را به صورت نمایشنامه بنویسد و دیگری را در قالب رمان.
موافقم. چون در مورد همین سفی اکسانن میبینم که نمایشنامههایش و حتی رمانهایش را به فیلمنامه هم تبدیل میکند. معمولا یا خودش این کار را میکند یا در همکاری با نویسندگان دیگر، این کار را انجام میدهد. آنها به کار، تکنیکی نگاه میکنند. نه اینکه مرزی در مقابل نویسنده باشد که تو فقط این کار را میتوانی انجام دهی و لاغیر.
آیا ما میتوانیم «وقتی کبوترها ناپدید میشوند» را در جرگه درامهای سیاسی قرار دهیم؟ و اصولا درام سیاسی در جریان نمایشنامهنویسی کنونی جهان چه جایگاهی دارد؟
راستش نمیدانم که میشود این نمایشنامه را در گروه نمایشنامههای سیاسی قرار داد و اصلا درام میتواند سیاسی باشد یا نه! چون من بیشتر این اثر را یک کار فرهنگی میدانم و اصولا میشود از هر اثری خوانشهای مختلف داشت. اما سفی اکسانن از این جهت برای من، حایز اهمیت است که در هر اثرش، نسبتی با اتفاقهای پیرامونش برقرار میکند. در این دوره و با توجه به جغرافیای خودشان، موضعگیریهایی میکند که فعلا سیاسی است. شاید به موقعیت فنلاند برمیگردد. چون فنلاند کشوری است که با این همه پیشرفت، مسائلی نظیر محیط زیست و آلودگی هوا و برخی از حقوق درش مطرح نیست و این مسائل حل شده است. از این جهت، من بیشتر نگاهش را فرهنگی میبینم. به همین خاطر هم در گذشته و تاریخ اخیرش جستو جو میکند. ولی این نگاه فرهنگی نمیتواند از ملاحظات دیگر دور باشد. او موضعگیریهای سیاسی هم دارد. و سالهاست که این نویسنده جوان، مطرحترین نویسنده فنلاند است با تیراژهای خیلی بالا و همه منتظرند ببینند که او چه میگوید و چه میکند. شاید از این جهت، بتوان او را سیاسی دانست. اما نه از منظری که ما سیاست را تعریف میکنیم. شاید او سیاست را به این شکل تعریف کند که در کل نسبت به اوضاع کشورش هوشیار باشد. نه اینکه ادبیات برای ادبیات باشد و سرش فقط در کتاب و نوشتن باشد. بلکه حواسش به آنچه در جامعه اتفاق میافتد و اطرفش باشد. اما سیاست به این معنا که ربطی به حکومت داشته باشد؛ الزاما نه! چون ما سیاست را به این معنا میبینیم که حتما باید با یک نهاد قدرتی در جدال باشد.
شاید نزدیک به نیم قرن پیش، یکی از بزرگترین نویسندگان زن جهان، مارگریت دوراس بود که هم رمان مینوشت و هم نمایشنامه و هم فیلمنامه. اما مهمترین ویژگی دوراس این بود که مسائل عمومی را به صورت شخصی، فردی و حسی بیان میکرد. اما الان گویا تغییری در نویسندگان زن جهان روی داده که مرزهای جنسیتی منجر به رویکرد شخصی، حسی و حتی عاطفی نویسنده با موضوع نمیشود. یعنی نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» سفی اکسانن را یک مرد هم میتواند بنویسد. و جنسیت نویسنده در رویکرد او به سوژه تاثیری ندارد.
در مورد سفی اکسانن و نویسندگان دیگری از فنلاند که در سال آینده و سال بعدش در پروژه افقهای نو معرفی و منتشر و اجرا میشوند، که در بین آنها نویسندگان زن هم هستند و به خصوص سفی اکسانن، برای اینها نوشتن، فرآیندی پژوهش محور است. اینها زمان بسیار زیادی را به مطالعات کتابخانهای میپردازند. حتما هنگام خواندن «وقتی کبوترها ناپدید شدند» متوجه میشوید که درش چقدر دانش سیاسی، تاریخی و اجتماعی و جغرافیا هست. بخشی از این دانش در کتابخانه به دست میآید و بخش دیگر در سفر. و بعد عواطف هم درگیرش میشود. یعنی من قضیه را خیلی جنسیتی نمیبینم. شاید در بسیاری از موارد در آثار نویسندگان فنلاند، نتوان از طریق آثار به جنسیت نویسنده رسید. چون نوشتن یک قضیه جدی است و به آن نگاه حرفهای میشود. الان دیگر نوشتن به تراوشات احساسی و جریان سیال ذهن و یا اتوماتیک رایتینگ محدود نمیشود و یک جور حسابشدگی درش هست.
کمی از پروژههای بعدی افقهای نو بگویید؟
من سالهاست که روی کتاب «هنر تئاتر» کار میکنم و این کار برای من خیلی مهم است. این کتاب را ادوارد گوردون کریگ نوشته است. نظریهپردازی که در مدرنسازی تئاتر جهان خیلی موثر بود و متاسفانه ما هیچ اثری از او نداریم. این اثری هم که ما از او کار میکنیم در سال 1908 منتشر شده بود. ما تازهترین آثار را در این حوزه میخوانیم و بررسی میکنیم. ولی با توجه به نیازهای تئاتر ما، این کتاب با وجود صد سالی که از انتشار آن میگذرد، هنوز به روز است و به نیازهای تئاتر ما پاسخ میدهد. کتابی مثل تئاتر تجربی، تا یک جاهایی در کشور ما خیلی سازنده بود. اما بعد از مدتی به خاطر خلاءهایی که قبل و بعدش بوده، شروع به آسیبزدن کرده و منجر به برداشتهای نادرست نسبت به تئاتر تجربی شده است. به همین دلیل انتشار کتابی مثل «هنر تئاتر» میتواند حائز اهمیت باشد. چون ما آراء یک اندیشمند مهم را به فضای نظری تئاتر اضافه میکنیم و جاهای خالی این پازل را پر میکنیم. علاوه بر این، آثار دیگری هم در حوزه نمایشنامه در دست کار داریم.
نظر شما