سه‌شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۸
فهم سوررئالیسم را باید با سینمای بونوئل شروع کرد

شیوا مقانلو مترجم «جذابیت پنهان بونوئل» ترجمه این کتاب را یک تلنگر و یادآوری برای مخاطبان جوان‌تر می‌داند که سرنخ را بگیرند و بدانند در فهم سوررئالیسم از کجا شروع کنند و به کدام سمت بروند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) لوییس بونوئل، کارگردان فیلم معروف «سگ اندلسی» را بیشتر با فیلم‌هایش می‌شناسند، فیلم‌هایی که در مکزیک، فرانسه و زادگاهش اسپانیا ساخت و تقریبا می‌توان گفت همه ژانرهای سینمایی از جمله مستند، جنایی، کمدی، فانتزی و رمانتیک را شامل می‌شود. او پیش از رفتن به سمت فیلمسازی دستی بر قلم داشت ولی کمتر به فکر چاپ و نشر نوشته‌هایش بود،‌ تا اینکه سال‌ها پس از مرگش گریت وایت پژوهشگر، روزنامه‌نگار و مترجم، مجموعه‌ای از نقد و نظرهای بونوئل درباره سینما و چند فیلمنامه و نمایشنامه از این فیلمساز و همچنین برخی از متون ادبی وی را جمع‌آوری و در قالب یک کتاب منتشر کرد.

چندین سال قبل بخش ادبیات این کتاب با ترجمه شيوا مقانلو به نام «بونوئلی‌ها» در نشر چشمه منتشر شد. مقانلو بخش دوم كتاب را كه مربوط به دوران فیلمسازی و متون سینمایی بونوئل است به نام «جذابیت‌ پنهان بونوئل:‌ مجموعه نقد‌ها و نظرهای لوئیس بونوئل درباره سینما به ضمیمه چند فیلمنامه از او» ترجمه کرده است.

ژان کلود کری‌یر بازیگر و فیلمنامه‌نویس فرانسوی مقدمه‌ای بر این کتاب نوشته و به جنبه نویسندگی و فیلمسازی این کارگردان پرداخته است؛ کری‌یر در قسمتی از مقدمه با اشاره به استعداد بونوئل در فیلمسازی نوشته است: «این چیزی بود که برایش به دنیا آمده بود: انفجار بر پرده سفید».

کتاب «جذابیت‌ پنهان بونوئل» شامل سه بخش: بونوئل فیلمساز، بونوئل منتقد، بونوئل نظریه‌پرداز، بونوئل فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس است. در فصل اول این کارگردان خود درباره دو فیلمش «سرزمین بدون نان» و «ویردیانان» صحبت کرده است. بخش دوم کتاب نیز شامل نقدهای او درباره فیلم‌های «متروپولیس» ساخته فریتس لانگ، «کامیل» اثر فرد نیلبو، «ناپلئون» آبل گانس، «به پایان رسیده» ویکتور فلمینگ، «دانشکده» باستر کیتون و... است. بخش سوم نیز شامل نظریه‌های بونوئل درباره دکوپاژ، نمای سینما و سینما به مثابه ابزاری شاعرانه است. در پایان نیز شاهد چند نمونه از فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌های بونوئل هستیم.

 

شیوا مقانلو مترجم کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» در گفت‌وگو با ایبنا می‌گوید: کتاب اصلی به زبان انگلیسی و یک مجلد بود که من آن را به شکل دو کتاب ترجمه کردم؛ کتاب اول به نام «بونوئلی‌ها» متون سوررئالیستی را که بونوئل نوشته، شامل می‌شود یعنی اشعار،‌ داستانک‌ها و داستان‌های کوتاه او. «بونوئلی­ها» در چند نوبت توسط نشر چشمه چاپ شده است. پس از آن قرار شد باقی کتاب را که مربوط است به یاداشت‌های سینمایی، نظرات بونوئل درباره سینما و تئاتر، نظراتش درباره فیلم‌های خودش و دیگران، خاطرات سینمایی و چند فیلمنامه کوتاه، در یک مجلد دیگر چاپ کنم که حاصل آن کتاب حاضر است.

این مترجم درباره مجموعه آثار ادبی بونوئل اظهار کرد: پیش از انتشار کتاب «بونوئلی‌ها» هیچ نمونه فارسی از نوشته‌های سوررئالیستی این فرد نداشتیم. البته کتاب خاطرات شخصی و زندگی‌نامه او سال‌ها پیش توسط علی امینی‌نجفی و با نام «آخرین نفس­هایم» ترجمه شده که کتاب خواندنی و جذابی است و در آن بونوئل از زندگی خودش می‌گوید. ولی در«بونوئلی‌ها» اولین بار بود که فرم نوشتاری این فرد مطرح شد و نشان ‌داد بونوئل در یک دوره از زندگی‌اش نویسنده و شاعری سوررئال هم بوده. کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» هم مربوط به سال‌هایی است که بونوئل فیلمساز شده است و راجع به تجربیات سینمایی و نگاهش به سینما و جهان فیلم صحبت می‌کند؛ با همان طنز، ‌گزندگی، و نگاه انتقادی که در فیلم‌های خودش دارد و بی‌تعارف و گاه هجوآمیز کارهای خودش و کارهای دیگران را نقد می‌کند.

مترجم «زندگی شهری» درباره علت تمرکز بونوئل روی دو فیلم خود «ویریدیانا» و «سرزمین بدون نان» در این کتاب بیان کرد: کل مقالات همین بود من چیزی را حذف نکردم، یعنی این نبوده که خودش تاکیدی بر آثار دیگرش هم داشته باشد. با این که اکثر فیلم‌هایش مطرح بودند و جوایز جهانی زیادی نیز گرفتند ولی به طور شاخص برخی از آثار او مهم‌تراند که یکی از آن‌ها «ویریدیانا» است. اگر کسی می‌خواهد سینمای بونوئل را کشف کند باید حداقل این یک فیلم را از بونوئل دیده باشد چون تمام عناصر مضمونی و فرمی که برای سینمای بونوئل قائلیم در این فیلم جمع است. پس طبیعی است بونوئل در یادداشت‌­های خودش هم روی آن تاکید زیادی کند چون کل دنیا بر آن تاکید زیادی کردند.
 

شیوا مقانلو
 
مقانلو درباره «سرزمین بی‌نان» نیز گفت: گرچه بونوئل یک فیلمساز داستانی – داستان­های متکی بر فراواقعیت، تخیل وهمی، خواب و رویا- است و همیشه هم در لوکیشن استودیوئی و دکور و صحنه‌های طراحی­ شده کار می­‌کرده، اما در این اثر خاص، از فضای متکی بر داستان­‌های شخصی دور شده و فیلمش را متاثر از اتفاقات و فضاهای واقعی تلخ و در خدمت شرایط مستند موجود می‌سازد. در این مقاله­‌اش هم درمورد شرایط بسیار سخت و دشوار فیلم‌برداری در مکان‌ واقعی و فضاهای تلخ و اندوهبار آن صحبت کرده است که آن‌ها مجبور بودند با چه مشقتی سر صحنه حاضر شوند و چه سختی‌هایی را تصویر کنند؛ یعنی این فیلم دریچه جدیدی برای آن سبک از فیلمسازی باز می‌کند. به هرحال «سرزمین بدون نان» در تمام دنیا اکران شد و بیش از همه خود مردم اسپانیا را به خاطر وجود چنین روستاهایی در کشور خودشان تکان داد.

وی درباره نقدهایی که بونوئل درباره برخی از فیلم‌های همکارانش نوشته و در این کتاب آمده، اظهار کرد: او نسبت به فیلم‌هایی که درموردشان نوشته دو رویکرد دارد. گاهی از صحبت‌هایش متوجه می‌شویم که برخی از فیلم‌های همکارانش را تایید می‌کند و به نظرش فیلم‌های خوبی هستند و مثبت و همدلانه از آن­ها یاد می‌­کند. اما از برخی فیلم‌ها یا اشخاص هم با نگاه انتقادی نام می‌برد و می‌گوید اگرچه سروصدا کردند، مطرح شده، درسینما دیده و شناخته می‌شوند اما نباید تا این اندازه مهم یا جدی گرفته شوند. درواقع اگر از فیلم‌هایی نام برده لزوما تاییدشان نمی‌کند بلکه همه چیز برای او محمل این است که جهان بینی خودش را صادر کند.

مترجم «زن تسخیر شده» درباره نمایشنا‌مه‌ها و فیلمنامه‌هایی که در انتهای کتاب آورده شده‌اند بیان کرد: بونوئل فیلمنامه‌های بسیار و اندکی نمایشنامه دارد که برخی از این فلیمنامه‌ها را سال‌ها قبل من و یکی دو مترجم دیگر ترجمه کردیم و به صورت کتاب‌های مجزا منتشر شدند. اما در کل متن اصلی فیلمنامه‌های بلند او چندان در دسترس نیست، چون در زمان ساخت آن فیلم‌ها مرسوم نبود که کمپانی‌ها یا تهیه‌کنندگان فیلمنامه آثارشان را منتشر کنند. فیلمنامه‌های کوتاه یا بلندی هم که در انتهای این کتاب آمده لزوما توسط خود بونوئل ساخته نشده‌اند، به جز نمونه‌های معروفی چون «عصر طلایی» و «سگ اندلسی». یعنی بیشتر پیشنهاد و تشویق او برای ساخت آثار سوررئالیستی به شمار می‌روند.
 

صحنه‌ای از فیلم «ویردیانا»

مقانلو درباره گفته ژان کلود کری‌یر در مقدمه کتاب مبنی بر این که «بونوئل چندان اهل نوشتن نبود» اظهار کرد: ما همیشه انتظاراتمان از افراد نابغه بیشتر از آدم‌های عادی است. اگر بونوئل تصمیم می‌گرفت نوشتن را دنبال کند از همان دوران جوانی تبدیل به نویسنده‌ای پر کار می‌شد و شاید همان محبوبیتی را که در سینما دارد در ادبیات نیز پیدا می‌کرد؛ در آن صورت کری‌یر – که صالح ترین و درست ترین فرد برای اظهار نظر درباره اوست - نمی‌گفت بونوئل اهل نوشتن نیست و برعکس او را به عنوان یک نویسنده حرفه‌ای، پرکار می‌دانست؛ اما بونوئل خودش را وقف سینما کرد، بنابراین نوشته‌هایش هم همه مستقیم یا غیر مستقیم به سینما مربوط می‌شود و فکر می‌کنم منظور کری‌یر این است، می‌خواهد بگوید برای بونوئل همیشه تصویر گرفتن و فیلم ساختن ارجحیت داشت تا این که پشت میز بنشیند و بگوید می‌خواهد داستان بنویسد‌ ولی عملا تا زمانی که زنده بود هر روز سر صحنه بود و فیلم می‌ساخت. یعنی آدم فیلم ساختن بود.
 

صحنه‌ای از فیلم «سرزمین بدون نان»

این مترجم درباره سبک سینمایی بونوئل نیز گفت: این موضوع بحث مفصلی است. بونوئل کارهای متعدد دارد، و کارهایش به عنوان آثاری خاص و صاحب ­سبک، محترم و معتبرند و تایید منتقدان جهانی را دارند اما واقعیت این است که این سینما مخاطب عام را چندان جذب نمی‌کند و حتی شاید برای تمام مخاطبان خاص هم جذاب نباشد. همانطور که بونوئل یک نویسنده سوررئالیست است در سینمایش هم یک سینماگر سوررئالیست است و تمام مولفه‌های ادبیات سوررئالیستی در ساخته‌های سینمایی این سینماگر هم پیداست.

وی افزود: اگرچه چندین سینماگرند که لقب فیلمساز سوررئالیست را بر خود دارند اما به طور قطع بونوئل بین آن‌ها از همه ماندگارتر، و تعداد کارهایش نیز بیشتر و مهم‌تر است. بونوئل در آثارش خواب و رویا و تخیل را با اتفاقات جهان واقع درهم می‌‌آمیزد. او داستان می‌­گوید اما نه داستان کلاسیک و معمول با پیرنگ علی و معلولی؛ بلکه داستانی براساس یک منطق روایی خاص و فاقد علیت روزمره. مضامین مورد توجه او نیز معمولا در تمام آثارش حاضراند و با آن­ها بازی می­‌کند: نظام‌ خانواده، مذهب، خاطرات کودکی، تخیلات، روابط انسانی و احساسی، سالخوردگی، طبقات اشرافی و ...؛ البته این­ها مضامین کار بسیاری از فیلمسازان دیگر نیز هستند اما در کارهای بونوئل با طنز و گزندگی و از زوایایی نو و غریب نمایش داده و نقد می‌شوند؛ یعنی همین عناصر معمولی زندگی در موقعیت‌های گروتسک و مضحکه و عجیب تصویر می­‌شوند که یک داستان عادی را به تجربه­ زیستی غیرعادی تبدیل می­‌کند.

این مترجم همچنین اظهار کرد: سینمای بونوئل از منظر جمعی متعلق به دوره‌ای در تاریخ سینماست که شاید به قولی زمانش را پشت سر گذاشته باشد اما تک تک این آثار همچنان تازه و خاص باقی مانده‌اند؛ چون بونوئل فردی پیشرو و جلوتر از زمان خودش بود: هم از نظر تکنیک‌های فیلمسازی‌ و هم از نظر نگاهش به دنیا و جهان‌بینی‌اش و مضامینی که انتخاب می‌کرد. بونوئل هنرمندی است که می‌توان سه ملیت برای او قائل شد: زاده اسپانیا است اما سال‌هایی را در مکزیک زندگی کرده و فیلم ساخته و در اواخر زندگی‌اش نیز در فرانسه ساکن بوده و با تهیه کنندگان و بازیگران فرانسوی کار کرده است. آثار او در عین شخصی بودن، ردپای تمام جوامع و فرهنگ‌های مختلفی را که در آن­ها زیسته بر خود دارد: چه زندگی بدوی‌­تر و پررمز و راز و بسته­ زمانی زمان کودکی‌اش در اسپانیا، چه فرهنگ رنگین و پر تلاطم مکزیک، و چه روزگار مدرن و زیست اروپائی فرانسوی.

شیوا مقانلو در پایان گفت: جایگاه این فیلمساز در تاریخ سینما برای مخاطبان جدی روشن و ثابت است ولی باید مخاطبان جوان‌تر - یعنی کسانی که بونوئل را نمی‌شناسند و به فیلم‌هایش دسترسی ندارند - هم بدانند چنین شخصیتی در جهان سینما وجود داشته و این فیلم‌ها را ساخته. فکر می‌کنم  ترجمه چنین کتابی هم احترام و ادای دینی به مخاطبان جدی بونوئل و علاقمندان سینمای سوررئالیستی است، و هم یک تلنگر و یادآوری برای مخاطبان جوان‌تر که سرنخ را بگیرند و بدانند در فهم سوررئالیسم از کجا شروع کنند و به کدام سمت بروند.


نشر چشمه کتاب «جذابیت‌ پنهان بونوئل:‌مجموعه نقد‌ها و نظرهای لوئیس بونوئل درباره سینما به ضمیمه چند فیلمنامه از او» اثر گریت وایت و با ترجمه شیوا مقانلو  را در 97 صفحه، 1000 نسخه و با قیمت 16000 تومان منتشر کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها