جعفریقنواتی در شروع بحث خود گفت: عبید زاکانی شاید از معدود اهل فرهنگ گذشته ما باشد، که حکایتهای فولکلوریک از او در فرهنگ مردم وجود دارد. علت آن هم این است که نسبت به صدها شاعر و نویسندهای که در تذکرهها از آنها نام برده شده؛ چند نفر هستند که حکایتهای فولکلوریک از آنها باقی مانده است. در راس آنها فردوسی، حافظ و سعدی است، که اگر اهل فرهنگ را کمی متوسعتر بگیریم؛ ابنسینا و چند شاعر دیگر هم جزو آنها هستند. از افراد نامبرده شده، تقریباً در کل حوزه فارسی زبانها حکایت رایج است. یکی از این افراد هم عبید زاکانی است.
بیتوجهی به لطیفه به عنوان یک قالب یا نوع ادبی
نویسنده کتاب «درآمدی بر فورکلور ایران» در ادامه و در بحث لطیفه به عنوان یکی از قالبهای طنز گفت: درباره لطیفه به عنوان یک قالب یا یک نوع ادبی در مباحث ادبیاتشناسی در ایران چندان توجهی نشده است و همواره از لطایف، حکایات و افسانههای طنزآمیز تحت عنوان داستانهای فکاهی یا طنز یاد میشود؛ در صورتی که لطیفه به لحاظ نوعشناسی با افسانه یا حکایتهای طنزآمیز متفاوت است. ارتباط لطیفهها در ادبیات عامه و ادبیات شفاهی زیر مجموعه بحثی تحت عنوان تعامل ادب شفاهی و کتبی قرار میگیرد، که در این زمینه هم متاسفانه جوانب مختلف این موضوع در مباحث ادبیاتشناسی ما شکافته نشده است.
قنواتی ضمن اشاره به اشعار و ابیاتی که ساخته و پرداخته خود مردم است و به برخی شاعران نسبت داده میشود، اظهار کرد: یکی از نکاتی که در بحث و موضوع تعامل ادب شفاهی و کتبی بایستی روشن شود، همین است که یک متن ادبیات رسمی چطور وارد ادب شفاهی و عامه میشود و گسترش پیدا میکند. از نکات دیگری که باید در این موضوع مورد توجه قرار گیرد و اطلاعات و آگاهیهای موجود حول آن سازماندهی شود، تا بتوان نتیجهگیری کرد؛ این است که در یک زمینه و موضوع بهخصوص و اساسی برای فرهنگ یک ملت، چه میزان بین ادبیات کتبی و شفاهی همرآیی و همنظری وجود دارد.
این کارشناس فرهنگ عامه ضمن اشاره به داستان «بهرام و زن پالیزبان» منسوب به «بهرام گو» در شاهنامه فردوسی، گفت: عین همین داستان دستکم در سی روایت شفاهی و چندین روایت در منابع کتبی در مناطق مختلف ایران ثبت شده است؛ که به افراد مختلف از جمله خود بهرام گور منسوب شده است. نکته جالب در این موضوع این است که هم در روایتهای کتبی و هم شفاهی، یک دیدگاه نسبت به موضوع اصلی روایت وجود دارد. بررسی و مقایسه این روایتهای شفاهی و کتبی در تعامل ادب شفاهی و کتبی که اشاره شد، نشان دهنده این است که درباره یکی از مولفههای مهم فرهنگی در فرهنگ عامه، فرهنگ شفاهی و فرهنگ خاص همنظری وجود دارد.
او اضافه کرد: هرچقدر که در موارد و مولفههای اصلی فرهنگی این هم نظری وجود داشته باشد، در حقیقت شکاف در جامعه کمتر است؛ اما همیشه چنین نیست. مثلا در داستانهای حماسی مثل داستان «بهمن» در شاهنامه، موضوع برعکس است. در اینجا تمام روایتهای کتبی داستان از زاویه دید بهمن روایت میشود؛ یعنی بهمن قهرمان اول داستان است و مورد ستایش قرار میگیرد؛ اما روایتهای شفاهی و روایتهای نقالی، بدون استثنا در مقابل روایتهای کتبی هستند؛ داستان از زاویه دید فرامرز و پهلوانان سیستان نقل میشود؛ یعنی قهرمانان اصلی داستان پهلوانان سیستان هستند و بهمن فردی ترسو، حرامزاده و نمکنشناس است.
«رساله دلگشا»؛ اولین کتاب زبان فارسی که به لطیفه اختصاص دارد
قنواتی در ادامه به بررسی بحث لطیفهپردازی عبید در در چارچوب تعامل ادب کتبی و شفاهی پرداخت و گفت؛ ملت ایران به لطیفه و طنزپردازی معروف است؛ اما عجیب است که همین ملت تا قرن هشتم یک کتاب ویژه لطیفه ندارد؛ یعنی تقریباً از قرن سوم به بعد به زبان عربی چندین کتاب طنز داریم، ولی به زبان فارسی اولین کتاب طنز که به لطیفه اختصاص داشته باشد، «رساله دلگشا» عبید در قرن هشتم است. البته تا قبل از آن در کتابهای مختلف مثل مثنوی مولوی، مثنویهای چهارگانه عطار، حدیقهالحقیقه سنایی و حتی در متون منثور، لطیفه زیاد هست؛ اما اولین کتاب ویژه لطیفه، که مختص و مجموعه لطیفه باشد، «رساله دلگشا» در قرن هشتم است.
او ادامه داد: اگر تاریخ لطیفهپردازی را در ادبیات فارسی بررسی کنیم، عبید مبنا و ملاکی برای تقسیم بندی تاریخ لطیفهپردازی در ایران است؛ به این صورت که تاریخ لطیفهپردازی به قبل و بعد از او تقسیم میشود. قبل از عبید، نهتنها کتاب مخصوص لطیفه نیست، بلکه از مجموع لطیفههایی که در کتابهای مختلف هست؛ میتوان تشخیص داد که بسیاری از آنهایی که لطیفه نقل میکنند، با ویژگیهای شکلی، ساختاری و سبکی لطیفه آشنایی عمیق ندارند؛ به همین علت شاید قصد گفتن لطیفه داشتهاند، اما یک داستان طولانی میگویند؛ در صورتی که اولین ویژگی لطیفه، کوتاه بودن آن است.
قنواتی در ادامه ضمن برشمردن ویژگیهای لطیفه، عنوان کرد: از ویژگیهای لطیفه علاوه بر کوتاه بودن، مسئله زبان آن است. زبان طنز بهطور عام و لطیفه بهطور خاص، زبان گفتاری است؛ حتی وقتی مکتوب هم میشود، بایستی از چارچوب زبان گفتاری خارج نشود. با زبان مصنوعی و متکلف نمیتوان لطیفه گفت. این موضوع از حدود هزار سال پیش بین تعداد قابل توجهی از اهل علم ایران روشن بوده، که لطیفه را بایستی به زبان گفتاری و محاورهای گفت؛ بنابراین موضوع زبان را باید جزو ویژگیهای ساختاری و سبکی لطیفه به حساب آورد. موضوع دیگری که در شناخت لطیفه بسیار اهمیت دارد فضا و بافتی است که لطیفه در آن نقل میشود. همچنین لطیفه باید روی یک وجه از شخصیت مورد نظر طنز تأکید کند، یا یک جنبه از حادثهای را طرح کند، نه مفصل همه جوانب آن را.
«لطایفالطوایف»؛ انقلابی در تاریخ لطیفهپردازی ایران
نویسنده کتاب «درآمدی بر فورکلور ایران» ضمن تاکید بر اینکه لطیفهپرداز بایستی در به کار بردن لغت تا حد ممکن بخیل باشد و از طولانی شدن لطیفه پرهیز کند؛ گفت: در کنار عبید یک لطیفهپرداز بزرگ دیگر به نام «فخرالدین علیصفی» است، که اگر کتاب عبید ملاکی برای تقسیمبندی تاریخ لطیفهپردازی به دو دوره است، کتاب فخرالدین هم انقلابی در تاریخ لطیفهپردازی ایران است؛ که در آن برای اولین بار در ایران، لطیفهها طبقهبندیشده مکتوب میشود. بنابراین «لطایفالطوایف» و مولف آن «فخرالدین علیصفی» در تاریخ لطیفهپردازی ما اهمیت دارند، ولی در مقام قیاس اصلا قابل مقایسه با لطیفهپردازی عبید زاکانی نیست.
قنواتی ضمن قرائت چند تا از لطایف عبید و مشابه آن از فخرالدین علیصفی، ملاحبیب کاشانی و دیگرانی از این دست، عنوان کرد: وقتی اینها را مقایسه میکنیم، اهمیت کار عبید بیشتر مشخص میشود. اختصاری که عبید در لطیفهپردازی به کار میگیرد، با هیچ لطیفهپردازی در تاریخ ادبیات ایران قابل مقایسه نیست. بعد از اینکه عبید اولین کتاب لطیفه را در تاریخ ادبیات فارسی تالیف میکند، تعداد قابل توجهی کتاب لطیفه تالیف میشود؛ یعنی دقیقاً بعد از تالیف «رساله دلگشا» توسط عبید، یک موج کتاب مجموعه لطیفه در ادبیات فارسی شکل میگیرد؛ اما برتری عبید نسبت به بیشتر آنها این بوده که، عبید لطیفه را کامل میشناخته است؛ یعنی همانطور که فردوسی حماسه را میشناخته و با اجزای آن آشنا بوده، عبید هم لطیفه را کامل میشناخته و اجزا و قالب طنز را دقیق میدانسته است.
بازتاب اسم عبید در فرهنگ شفاهی ما یک استثنا است
این کارشناس فرهنگ عامه در بخش دیگری از سخنان خود گفت: عبید بیشترین تأثیر را روی لطیفهپردازی، نه فقط در ادبیات کتبی، بلکه در ادبیات عامه هم داشته است. او از جمله معدود نویسنده و شاعرانی است که شخصیتش در فرهنگ شفاهی ما بازتاب پیدا کرده است؛ یعنی بهرغم این تعداد لطیفهپردازی که داریم، اسم هیچ لطیفهپردازی، به استثنای عبید زاکانی در فرهنگ شفاهی ما بازتاب ندارد.
او ادامه داد: بهرغم اینکه بسیاری از علما و پژوهشگران ادب فارسی اتفاق نظر دارند که «موش و گربه» از عبید نیست، مردم آن را از عبید زاکانی میدانند؛ در بررسیهای فورکلوریک هم اینکه این حکایت از عبید نیست، اهمیتی ندارد؛ بلکه اهمیت موضوع در این است که مردم آن را از عبید میدانند. این نشان میدهد که آنها کسی غیر از عبید را نمیشناسند که این حکایت را به او نسبت دهد. بنابراین شاهد این هستیم که همانطور که تمام رباعیهای سرگردان به خیام و دوبیتیهای سرگردان به باباطاهر منسوب میشوند، «موش و گربه» هم در فرهنگ فولکلور ما به عبید منسوب میشود.
قنواتی در پایان ضمن اشاره به مقایسه لطایف عبید زاکانی و فخرالدین علیصفی گفت: بین لطایف عبید و فخرالدین علیصفی چهل حکایت مشترک وجود دارد، که روایتها و حکایتهای شفاهی مشابه آنها، به لطایف و حکایات عبید زاکانی نزدیکتر است. همچنین در «رساله دلگشا» به عنوان اولین کتاب مجموعه طنز، غیر از اینکه بخش قابل توجهی از حکایات آن اجتماعی و انتقادی هستند، به یکسری از مولفههای زندگی زمان عبید هم اشاره دارد، که به لحاظ تاریخی جالب توجه است.
نظر شما