سینا پورپیرار معتقد است بسیاری از کتابفروشیهای قدیمی انقلاب، تنها از سر ناچاری و رودربایستی در این بازار ماندهاند. پورپیرار میگوید: اگر عشق به کتاب نبود، اینجا را قهوهخانه میکردم.
انتشارات نیل در سال ۱۳۳۳ توسط ابوالحسن نجفی و عبدالحسین آلرسول تاسیس شد و رفته رفته افراد کلیدی و مهم دیگری نیز همچون احمد عظیمی، مهدی و سیروس پرهام، محمد حسین عریضی، جهانگیر منصور، محسن بخشی، محمد زهرایی و ناصر پورپیرار به آن پیوستند؛ انتشاراتی که نویسندگان و شاعرانی همچون نادر نادرپور، جلال آل احمد، احمد شاملو، نصرت رحمانی، غلامحسین ساعدی، فریدون مشیری، سیاوش کسرایی با آن همکاری داشتهاند.
از سال 1368، ناصر پورپیرار مدیریت و هدایت کتابفروشی و نشر نیل را به عهده گرفت اما در شهریور سال 1394 به دیار باقی شتافت و مدیریت نیل به فرزند او، سینا پورپیرار سپرده شد. برای آنکه از احوال و اوضاع این روزهای نیل باخبر باشیم با سینا پورپیرار، مدیر کتابفروشی نیل گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
با توجه به افت و خیزهایی که بازار کتاب در سالهای اخیر به خود دیده است، وضعیت کتابفروشی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
از اردیبهشت سال پیش که انخستين جهش قیمت دلار اتفاق افتاد، بازار کتاب دچار رکود شد. آن زمان اگر کتاب را هفتادمین محصول از صد محصول سبدخانوار میدیدیم، امروز کتاب به صدمین محصول مورد نیاز خانوار رسیده است. ارتزاق، مسکن، پوشاک و نیازهایی از این قبیل، بهصورت منطقی، بسیار ضروریتر از کتاب هستند. تنها استثنا در این میان، کتابهای درسی است که باید به هر صورت تهیه شود. البته ما در کتابفروشی نیل، روی کتابهای درسی و دانشگاهی کار نمیکنیم اما با این حال، وضعیت همکارانمان که در این حوزه کار میکنند را میبینیم و آنها هم با مشکلات متعددی روبهرو هستند. مثلا دانشجویان، یک کتاب را با هزینهای به مراتب پایینتر، کپی میکنند و یا نسخه الکترونیک آن را بدون هزینه با یکدیگر به اشتراک میگذارند که همین موضوع به ناشران آموزشی نیز آسیب میزند. به واقع همه درگیر مشکلات مالی هستند اما فروشندههای کتابهای عمومی، بیش از سایر کتابفروشان، درگیر هستند.
کمی از هزینههای جاری کتابفروشی بگویید. غالبا بیشترین هزینهها که در کتابفروشی دارید چه مواردی است؟
اینجا در حال حاضر 4 کارمند مشغول به فعالیت هستند که هر ماه حقوق و بیمه به آنها اختصاص پیدا میکند. از طرفی هزینه انبار کتاب و مخارج آب و برق نزدیک به 14 میلیون تومان در ماه است. تازه هزینه نگهداری کتابها و خورد و خوراک اینجا را حساب نمیکنم.
اگر دقت کنید، میبینید که کتابفروشی هیچ توجیه اقتصادی ندارد و ماههای متمادی است که ما هیچ سودی عایدمان نشده. با چکهایی که دست مردم داریم به مشکل خوردیم و برخی از چکها برگشت خورده است. این داستانی است که همه کتابفروشیها، هر کدام به نوعی با آن درگیر هستند و با این وضعیت، هیچ کدام نمیتوانند سرپا بایستند. متاسفانه امیدی نیز وجود ندارد که طی یک یا دو ماه آینده وضعیت بهتر شود و مردم بتوانند در تامین مایحتاج خود آنقدر با آسایش روبهرو شوند که بخواهند پولشان را صرف کتاب هم بکنند.
به نظر شما چه اتفاقی میتواند بحران صنعت نشر و بازار کتاب را در این شرایط برطرف کند؟
هیچ اتفاقی نمیتواند شرایط فعلی را بهتر کند. این بحران از قیمت کاغذ و دلار هم گذشته است. به فرض اینکه همین حالا، تورم در این کشور به صفر برسد، دلار بشود هفت تومان، کاغذ بهصورت رایگان بین ناشران توزیع شود، باز هم بازتاب این اتفاق بعد از 6 ماه، خودش را در اقتصاد جامعه نشان میدهد. موضوع اینجاست که برخی از کتابفروشان شاید یک ماه هم دوام نیاورند.
در همین بازار خراب میتوان مشاهده کرد که کتابفروشیهای جدید راهاندازی میشود. آنها با چه منطقی این کار را میکنند؟ آیا بازار برای آنها خراب نیست؟
بله، اگر قرار باشد من هم پازل و سی دی و خودکار و عروسک و هر چیزی غیر از کتاب بیاورم، میتوانم فروش خود را بالا ببرم اما من کتابفروش هستم و قرار نیست هر محصول غیرکتابی را وارد فروشگاهم بکنم. بعضیها به این دلیل که مغازهشان جلوی دانشگاه است از این موضوع سوءاستفاده میکنند.
در حال حاضر به فروشگاههایی که هنوز تعطیل نشدهاند نگاه کنید؛ مغازه را به چند بخش تقسیم کردهاند و هر بخش را به یک نفر اجاره دادهاند. همین کتابفروشی نیل را به راحتی میتوانم به 8 نفر اجاره بدهم و از هر کدام ماهیانه 2 میلیون تومان اجاره بگیرم. بهراحتی میتوانم 16 میلیون تومان از همین مسیر پول در بیاورم اما این درست نیست که یکی فیلم بفروشد و یکی جزوه و یکی خودکار و قلم.
خلاصه خیلی کارها هست که میتوانیم برای پول در آوردن انجام بدهیم اما به دلیل اینکه جزو قدیمیهای این راسته هستیم و همیشه هم کتاب فروختهایم، این کار را نمیکنیم.
با توجه به این شرایط، فکر میکنید چقدر ناگزیر هستیم که به سمت کتاب الکترونیک برویم؟
اگرچه رفتن به سمت کتابفروشیهای آنلاین و نسخههای الکترونیک یک امر ناگزیر به نظر میرسد اما مشکلهایی هم وجود دارد. فرض کنید یک فیلمساز با کلی هزینه، فیلمش را ساخته است و دقیقا زمانی که فیلم روی پرده قرار دارد و باید سود بکند، فیلمش را بیرون از سینما با هزینهای پایینتر، همه بتوانند بخرند. خب مشخص است که تهیه کننده ضرر سنگینی را متحمل میشود. اگر قرار است کتاب بهصورت اینترنتی و به بهایی بسیار پایینتر بهفروش برسد، چه دلیلی وجود دارد که بهصورت چاپی نیز منتشر شود؟ مگر اینکه قیمت الکترونیک کتاب نیز بالا باشد که در این صورت، مخاطب شاید ترجیح بدهد همان کتاب چاپی را تهیه کند. در هر صورت وضعیت پیچیدهای است و اعتماد چندانی به این حوزه وجود ندارد.
شاید همین مدل در کشورهای دیگر جواب بدهد، به این دلیل که مردم و مخاطبان، خودشان را بخشی از چرخه صنعت و اقتصاد میدانند و با اینکه پول بالایی را برای یک محصول ارجینال بدهند، هیچ مشکلی ندارند و اتفاقا این فرهنگ وجود دارد که همه باید محصول اصل استفاده کنند. اما در ایران چنین فضایی وجود ندارد و مخاطبان، بهدنبال ارزانترین راهها هستند. همین باعث سوءاستفاده برخی از سایتها میشود که بدون اجازه مولف و مترجم و ناشر، کتاب را به نازلترین قیمت، برای فروش میگذارند.
چندسال است که مشغول کتابفروشی هستید؟
نیل، بیش از 50 سال قدمت دارد اما حدود 40 سال است که در گذر انقلاب مشغول فعالیت است و من نیز چندسالی هست که بعد از فوت پدر، مستقیما مدیریت کتابفروشی و نشر را به عهده گرفتم.
از گذشته این کتابفروشی چیزی به یاد دارید؟
یک زمانی در همین مغازه، هشت کارمند حضور داشتند و یک نفر هم وظیفهاش این بود مراقب باشد کسی کتاب ندزدد. دو نفر هم بودند که فقط کارشان نوشتن فاکتور بود. کتابفروشی نیل در سال 1358 روزانه 18هزارتومان کتاب میفروخت. اگر بخواهیم مقایسه کنیم مثل این است که الان، روزی چند ده میلیون تومان کتاب بفروشیم.
چرا کتاب در آن سالها آنقدر سودآور بوده است؟
آن زمان، همه نوع کتابی چاپ میشد و هر کسی هم میتوانست به راحتی به هر کتابی دسترسی داشته باشد. کتاب در برهه 57 و 58، جهش بزرگی داشت و همان زمان میشد کتابهای خیلی بد و خیلی خوب را در کنار هم دید. گرایشهای مختلفی آن زمان وجود داشت و جناحهای متعددی اقدام به چاپ کتاب میکردند و مردم نیز که سرگرمیهای امروزی را نداشتند، با عشق و علاقه فراوانی کتاب میخریدند. من کاری ندارم کدام کتاب خوب بود و کدام کتاب بد؛ مسئله این بود که همه کتاب میخریدند.
آن زمان، جدا از اینکه داخل کتابفروشیها جای سوزن انداختن نبود، بیرون کتابفروشیها هم جمعیت زیادی حضور داشتند و خیلیها منتظر میماندند تا بتوانند وارد یک کتابفروشی شوند. اما در حال حاضر ما به زحمت، روزانه 10 جلد کتاب میفروشیم.
شاید شما هم باید روی محصولاتی غیر از کتاب کار کنید.
اگر عشق به کتاب نبود، اینجا را قهوهخانه میکردم. شما در همین راسته میدان انقلاب تا فخر رازی که قدم بزنید میتوانید مشاهده کنید که تنها سه کتابفروشی مانند کتابفروشی نیل هستند که به قولی به کتاب وفادار ماندهاند.
تمام سعی ما این است که بتوانیم صنف کتابفروشی را سرپا نگاه داریم ولی اگر بخواهیم با همین شرایط اقتصادی پیش برویم شاید به آنجا برسیم که کتابها را کیلویی بفروشیم.
با توجه به نوسانات بازار، فکر میکنید قیمت کتاب در آینده به چه مرزی برسد و چقدر بازار کتاب را تحت تاثیر قرار دهد؟
کتاب قطعا گرانتر از این خواهد شد اما نه به دلایل روشن و منطقی. مردم ما فکر میکنند بهدلیل اینکه پیاز و سیبزمینی و هر محصول دیگری گران شده، کتاب هم باید همینقدر هر روز گران شود اما این تصور، معیار درستی برای افزایش قیمت نیست. برای کتابی که یک شبه از 15هزار تومان به 25هزار تومان رسیده، هیچ خریداری وجود ندارد.
خب با این اوصاف، تکلیف این همه کتاب و کتابفروش چیست؟
الان داستان کتابفروشیهای جلوی دانشگاه و در راسته انقلاب، داستان 30 سال پیش نیست. در آن سالها هر کسی در هر شغلی که بود، برد میکرد و هیچ باختی وجود نداشت. سود درستی حاصل میشد و کاسب، هم خانه داشت و هم ماشین و هم درآمد مناسبی که با آن گذران زندگی کند. آنهایی هم که در آن سالها کتابفروشی را انتخاب کردند، عشقشان این بود که از این راه، پول دربیاورند؛ کسی مجبورشان نکرده بود. اما در حال حاضر وضعیت فرق کرده است. الان یا کتابفروشیها به افرادی مثل من ارث رسیده است یا هم اینکه فکر کردند «به به چه بوی کبابی میآید» و آمدهاند و دیدند کبابی درکار نیست!
به نظر من در حال حاضر بسیاری از کتابفروشان به دلیل رودربایستی، در این بازار ماندهاند و اگر راهی داشته باشند، همین امروز تعطیل میکنند و میروند. الان هر جا میرویم و میگوییم کتابفروشی داریم، به ما میخندند. در دورهای که کسی کتاب نمیخواند، چه کتابفروشیای؟!
البته خیلیها همچنان کتاب میخوانند.
ببینید؛ وقتی شما میخواهید یک رمان بخوانید باید زمان کافی داشته باشید و خیالتان از همه چیز آسوده باشد تا بتوانید ساعتها آن کتاب را بخوانید و در آن غرق شوید؛ طوری که حتی اگر صدایتان کردند هم متوجه نشوید. آیا واقعا امروز ما فرصت و اعصاب این کار را داریم؟ پس وقتی که من میدانم این کتابی که میخرم را نمیتوانم بخوانم، چرا باید کتاب بخرم؟!
نظرات