کتاب«تروریسم عاشقانه» میگوید که تروریستها (همسرآزاران) هرروز در استرالیا مشغول عملیات هستند.
نویسندگان دو خانم روانشناس با تخصص جرمشناسی هستند که خود در نوجوانی خشونت را ترجمه کردهاند. شارون هایس درحالحاضر استادیار دانشکده حقوق دانشگاه تکنولوژی کوینزلند استرلیا و سامانتا جفزیر نیز استاد باسابقه جرمشناسی و حقوق کیفری دانشگاه گریفتث استرالیا است. یعنی دو سرگذشت واقعی که در کتاب آمده درحقیقت داستان زندگی دو نویسنده است که مصداق خود-مردمنگاری است.
درواقع اصطلاح تروریسم رمانتیک (عاشقانه) اخیراً در رسانههای غرب رایج شده است و منظور از آن عشقهای غیرواقعی و غیرصادقانه است که بدسگالان و سلطهطلبان تحت لوای آن، شخصیت معشوق (همسر یا شریک زندگی) را مضمحل و ویران میکنند و برای مقاصد خودخواهانه و منفعتطلبانه خود در جهت مطیع و تسلیمکردن شریک زندگیشان به هر طرفند ستمگرانه ـ تروریستی متوسل میشوند.
کتاب میگوید که تروریستها (همسرآزاران) هرروز در استرالیا مشغول عملیات هستند. هر هفته در این کشور و در سایر نقاط جهان، زنان بیگناه به دست افرادی که برای زیر سیطره قراردادن آنها به تهدید و ارعاب توسل میجویند، شکنجه، اسیر و یا حتی کشته میشوند. اما چون این تروریستها زنانی را آزار میدهند که معشوقهشان هستند و آزاردهندگان یعنی شریک زندگی یا شریک سابق زندگی قربانیان مدعیاند که بر آنها عاشقند، شکنجه و آزارشان از دید عموم پنهان میماند و درباره آن بهندرت بحث و گفتوگو میشود؛ نهایتا هم کار به جایی نمیرسد که دولتمردان یا هرکس دیگری، مبارزه علیه آن را در دستور کار خود قرار دهند.
شارون هایس و سامانتا جفریز همچنین بر این نکته تاکید دارند که دولتها هیچگاه در برابر اقدامات تروریستی مستمر و بیوقفهای که علیه زنان به دست همسران و دوستداران احساساتی و شیدای گذشتهشان انجام میشود واکنشی چنین قاطع نشان ندادهاند، هرچند تعداد این قربانیان به مراتب از شمار قربانیان ترورهای سیاسی بیشتر است. درواقع تروریسم همسران صمیمی و یار غار زنان، در مقایسه با خطرات ترورهای سیاسی افراطگرایات مذهبی و آسیبهای ناشی از عملیات آنان، تهدید و خطری کماهمیتتر و مقولهای مربوط به بافت اجتماعی جوامع مدرن قلمداد شده است؛ نه خطری جدی ...
این دو سعی دارند در اثر خود به این پرسش پاسخ بدهند که آیا واقعا خشونت علیه زنان در محفل خانواده، و قداست کذایی رابطه عاشقانه آنقدر با درک و شناخت عوامزده از اقدامات تروریستی و رنج و شکنجههای جهان پسا-یازده سپتامبر ما متفاوت و بیگانه است؟
در همین راستا با اتکا به تعاریفی که از شکنجه و تروریسم در ادبیات جهانی رایج است توضیح میدهند که تنها عملی تروریستی قلمداد میشود که سبب آسیب جدی فیزیکی یا مرگ افراد شود؛ به اموال اشخاص زیان جدی برساند؛ سلامتی و امنیت مردم را شدیدا به مخاطره بیندازد. شکنجه توسط سازمان ملل (۱۹۸۴) چنین تعریف شده است: «هر عملی که بر شخصی وارد و منجر به درد یا رنج شدید شود، خواه فیزیکی باشد خواه روانی، و عامدا با نیات کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار، تنبیه، ارعاب، یا مجبور کردن کسی به انجام کاری، یا به هر دلیل دیگری که اساسش تبعیض به هر شکلی باشد انجام شود.»
و سپس به این بعد قضیه میپردازند که تصوری که ما از خشونت شریک صمیمی زندگی داریم کنترل زورمدارانه است، اصطلاحی که اولینبار استارک در سال ۲۰۰۷ وضع کرد، و این اواخر در نوشتههای دانشگاهی و روایات مردمی رایج شده است. استارک با بهکار بردن این اصطلاح سعی دارد روی مقصود (نیت جرم) و فرآیند جرم (شگردهای عملی مجرم) و قربانیان تاکید کند. کنترل زورمدارانه نوعی الگوی تاکتیکهای آگاهانه است که توسط مرتکبان به اذیت و آزار به نیت تسلط بر عقاید، افکار و رفتار رنان اعمال میشود تا بدین طریق آنها (زنان) را به خاطر تنندادن به مقررات طبع بابشان مجازات نمایند. تاکتیکهای تنبیهی اینگونه مجرمان ممکن است اذیت و آزار جنسی و یا فیزیکی را هم شامل شود. اما خشونت عملی وارده بر جسم قربانی اغلب شیوه و شگرد کنترل قلمداد میشود.
کتاب به این مسئله که زنان در رابطه غیرمعمول هم به دست شریک زندکی همجنس و بدرفتارشان به قتل میرسند گریزی میزند، هرچند که متذکر میشود تعداد این زنان از زنانی که شریک زندگیشان از جنس مخالف است به مراتب کمتر است.
نویسندگان البته قبول دارند که کنترل قهرآمیز را باید از رابطه بد متمایز کرد (رابطهای که در آن هردو شریک زندگی به یکدیگر فحاشی و توهین میکنند) و مینویسند: «این دو رابطه را میتوان با تشخیص نیت مجرم در بهزیر سلطه درآوردن قربانی و آثار و نتایجی منفی که بر او (زن یا مرد) مترتب میشود از هم مجزا کرد. تجربه قربانی از سلطه قهرآمیز را میتوان به گروگان گرفتهشدن تشبیه کرد؛ قربانی در یک عالم خیالی به اسارت مجرم درمیآید، که در آن، زن در دام سردرگمی، تناقض و ترس گیر میافتد و لاجرم از حس تفرد و عزت نفس تهی میگردد. این حال و روز، شباهت زیادی دارد به حال و روز کسی که به اسارت تروریستها درآمده است. در این وضعیت ممکن است به شرافت جسمانی زن هتک حرمت شود، اما سوزناکتر از آن محرومشدن از حق اولیه هر انسانی در داشتن آزادی، عقیده و عمل است که اغلب حقیقی و جدی است ولی همواره جنبه مجازی و استعاری دارد.»
چیزی که این کتاب روشن میسازد و از آن پرده بر میدارد این است که هدف و فرآیند تروریسم و شکنجه سیاسی بهنحو چشمگیری با خشونتهای شریک صمیمی زندگی شباهت دارد. همسرآزاران عامدا شریک زندگی خود را که اغلب زنان هستند، تهدید، ارعاب و با روز و فشار وادار به انجام کاری میکنند، و با استفاده از چارچوبهای تبعیضآمیز مبتنی بر جنسیت، مقاصد ایدئولوژیک خود را پیش میبرند.
به دیگر سخن از نگاه نویسندگان پیآمد و عواقب خشونت شریک عاطفی و آزار و اذیتهای مرتبط با آن، همچون شکنجه به لحاظ کیفی با تروریسم قابل مقایسه است؛ هردو به درد و رنجها و آسیبهای فیزیکی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی قربانیان منجر میشوند. به لحاظ کمی حتی ما مدعی هستیم که عواقب خشونتها خانوادگی حتی از تروریسم عقیدتی و سیاسی هم برای قربانیان اسفناکتر و وخیمتر است.
با این حال واکنشهای اجتماعی به خشونتهای خانوادگی هیچ تناسبی در برابر موارد تروریستی و شکنجه ندارد. مثلا هیچگاه جنگ و مبارزهای علیه خشونتهای روانی خانوادگی اعلام نشده و با زنانی که توسط یاران خشن به گروگان گرفته شدهاند چندان ابراز همدری نشده است. شارون هایس و سامانتا جفریز این بیتفاوتی و عدم واکنش نسبت به ارعاب و شکنجه زنان در روابط عاشقانه یا شبه عاشقانه را دال بر بیایمانی سیاسی و اجتماعی، ناچیز شمردن موضوع، بیتفاوتی و گاه ستیز با واکنشها میدانند.
کتاب برای بیان مواضع خود به آمارها نیز استناد میکند. مثلا آنطور که کتاب روایت میکند؛ از سال ۱۹۷۸ تا کنون، ۱۱۳ استرالیایی در اثر فعالیتهای تروریستی (ازجمله گروگانگیری) جان خود را از دست دادهاند. با احتساب کسانی که اهل استرالیا بوده ودر واقعه برج تجارت جهانی کشته شدند، شمار قربانیان طی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ چهارده نفر بوده است. در مقایسه میبینیم که در این کشور سالیانه ۶۲ زن در خشونتهای عاطفی به دست همسران حال و گذشتهشان کشته شدهاند.
یا بر اساس آمارهای اداره کل مواد مخدر و جرم سازمان ملل در سطح جهان، فقط در سال ۲۰۱۲، تعداد ۴۳۶۰۰ زن در اثر خشونتهای خانوادگی از میان رفتهاند. این رقم مقایسه شود با کل قربانیان تروریسم که ۱۱۰۹۴ نفر بوده است. همچنین طبق تحقیقات و گزارشها در مورد مرگ زنان در اثر خشونتهای عاطفی خانوادگی، میان خودکشی زنان و خشونت و بدرفتاری شرکای زندگی ارتباط نزدیکی وجود دارد. درواقع گزارشها نشان میدهد که احتمال خودکشی میان زنانی که مورد سوء رفتار قرار گرفتهاند ۱۲ بار بیشتر از دیگر زنان است. به عبارت دیگر زنی که مورد شکنجه روحی ـ عاطفی قرار میگیرد اغلب به سمت خودکشی کشیده میشود.
از نگاه شارون هایس و سامانتا جفریز لطمههای جسمی و روانی تنها پیامد خشونت شریک نزدیک زندگی نیست. ممکن است پیامد آن طردشدن از اجتماع باشد. طردشدگی یا محرومیت اجتماعی مساوی است با نابرابری و موانع اجتماعی که شخص را از شرکت تمامعیار در اجتماع بازمیدارد. آنها این مسئله را اینگونه باز میکنند که محرومیت اجتماعی زیانهای اجتماعی و اقتصادی را در هم دربرمیگیرد اما معنای جدیتر آن سهیم نشدن و دسترسی نداشتن به فرصتها و منابعی است که اکثریت از آن برخوردارند. درمقابل هیچ مدرکی در دست نیست که نشان بدهد قربانیان تروریسم سیاسی و کسانی که به دست تروریستها اسیر میشوند با محرومیت اجتماعی نیزمواجه میشوند. درواقع وضعیت قربانیان ترور پذیرفته و مشروع قلمداد میشود و قربانی محترم و ارزشمند با همدردی و حمایت مردم مواجه است و قربانی بیارزش خشونت خانگی از کار و جامعه اخراج میشود و حتی به خاطر خشونتی که بر آنها روا شده شرزنش هم میگردند.
به عبارت دیگر از دید جامعه قربانی حادثه تروریستی فرد بیگناهیست که از بخت بد در مکان نامناسبی بوده اما قربانی تروریسم عاشقانه با گفتمان شماتت و سرزنش روبروست. در این میان باز هم زنان سرزنش میشوند که چرا با قربانیان خشونتهای شریک زندگی بدرفتاری میکنند.
برخی از عناوین و سرفصلهای کتاب نیز عبارتند از: همنشینی تروریسم/ شکنجه و خشونت خانوادگی، پیامدهای اجتماعی، تهدید و ارعاب، تحقیر، خفت و جفای عاطفی، محدودکردن قلمرو و آزادی شخصی، گیج و منگ کردن، شرایط لازم برای قربانیشدن، شوک مجدد از ناحیه دادگاه.
کتاب «تروریسم عاشقانه» نوشته شارون هایس و سامانتا جفریز با ترجمه عبدالمحمد دلخواه در ۱۵۱ صفحه، شمارگان ۳۳۰ نسخه و به قیمت ۲۹۰۰۰ تومان از سوی نشر فرمهر منتشر شده است.
نظر شما