نشست نقد و بررسی رمان «کوچ شامار»، اثر فرهاد حیدری گوران با حضور منتقدان برگزار شد.
احمد ابوالفتحی در سخنرانیاش به شاخصههای فرمی و ساختاری «کوچ شامار» پرداخت و بیان این نکته که رمان فرهاد گوران ارجاعات فراوانی به فرهنگ یارسان دارد گفت: «در رمان نفستنگی هم اینگونه ارجاعات وجود داشت و در آنجا گوران با استفاده از زیرنویس و توضیحات درونمتنی در پی آشنا کردن امری ناآشنا برای مخاطبان خارج از بافت فرهنگ یارسان داشت. اما در رمان کوچ شامار، این تلاش برای آشنا کردن امر غریب، جای خود را به اخذ ساختار روایی از غرابت بستری داده است که روایت از آن برمیآید.»
ابوالفتحی درتبیین این سخن گفت: «در صفحه دوم رمان، راوی در توصیف چهره قزاق او را با «چیچکها» مقایسه میکند. چیچک در فرهنگ یارسان اشاره به قومی دارد که برای قتل بنیانگذار این آئین یعنی سلطان سهاک، او را تعقیب کردهاند. مخاطبی که با این بستر فرهنگی آشنا نیست، چیچک را میبیند و دلالت معنایی آن را نمیفهمد و بدون آنکه آزاری ببیند از آن میگذرد. چرا که مخاطب واقف است این رمان پر از دالهایی است که مدلول آن در ذهن مخاطب خارج از بستر فرهنگی موجود نیست. این مخاطب اگر میلی به درک عمیقتر لایههای معنایی اثر داشته باشد خود به دنبال پرسش درباره چیستی چیچک و مواردی از این دست میرود. ولی نویسنده تلاشی برای غرابتزدایی از هیچ یک از دلالتهای متن نداشته است و فرم غریب رمان خود که در هر فصل استراتژی روایی خاص خود را در پیش میگیرد از دلِ همین غرابت اخذ کرده است.»
ابوالفتحی در بخش دیگری از سخنانش پیشنهادی برای قرائت متفاوت کوچ شامار ارائه داد. وی گفت: «در انتهای فصل اول روایت، شامار بوربور دفاتر حقیقتی که از پدرش برای او مانده است را از ترس نسقچیها میبلعد و در انتهای رمان، همین شخصیت سوار بر اسب با دفاتر حقیقت تازه از کمپ نجات میگریزد. اتفاقی که در این میان میافتد این است که این شخصیت به وسیله دستاندرکاران کمپ نجات معتادان موظف میشود شرح احوال یا تذکره معتادان را گردآوری کند. در فقدان دفاتر حقیقتی که بلعیده شده است، گویی تذکره احوال معتادان به دفاتر حقیقت تازه تبدیل میشود.»
او ادامه داد: «در صفحه 36 رمان نفستنگی، یکی از شخصیتها میگوید در روزگار ما حقیقت شکل دیگر ابتذال است، مگر آنکه آن را از نو ابداع کنیم. این ایده گویی به هسته مرکزی استراتژی روایی کوچ شامار تبدیل شده است. یعنی ابداع دوباره حقیقت از دل بازخوانی نسبت سرمایه با کسانی که رمان آنها را کلهپاها مینامد. کسانی که سرمایه آنها را از هستی ساقط کرده است و همین ساقط شدن از هستی آنها را در وضعیتی قرار داده است که بتوانند خوانشی غریب از هستی ارائه دهند.»
این نویسنده همچنین به امکان بهرهگیری از دالهای مرتبط با اسطوره ایرانی در رمان کوچ شامار برای تفسیر اثر اشاره کرد و گفت: «وجود المانهایی نظیر درخت وقواق، آتشکده، خرفستر و... در رمان و نیز این موضوع که نام یکی از شخصیتهای مهم اثر کیومرته است این احتمال را پدید میآورد که ذهن مخاطب به سمت بهرهگیری از اساطیر ایران برای خوانش رمان برود. اما باید توجه داشت که کوچ شامار در بستر آئین یارسان نوشته شده است. آئینی که در آن امکانهای فراوانی برای زیست چندمکانی و چندزمانی شخصیتها وجود دارد. در آئین یارسان با توجه به وجود باور به مقولهای به نام راگه طویل و امکان حرکت از دون یا دورانی به دون و دوران دیگر که میتوان آن را نوعی از تناسخ تفسیر کرد این امکان وجود دارد که افراد حیاط ذهنی چند زمانی و چند مکانی داشته باشند و حتی مانند شامار حس کنند در دونی دیگر گراز بودهاند. فرهاد گوران در کوچ شامار از این امکان غریبی که در ساخت فرهنگ یارسان وجود دارد استفادهای فرمی کرده است و ساختار روایت خود را از دل این چندزمانی و چندمکانی بودن همزمان بیرون کشیده است. به همین خاطر ارجاعات اسطورهای رمان نه ارجاعات به اسطورههای دور، که ارجاع به زیست روزمره در کنار اسطورههاست. از همین روست که هیچ کس از وجود درخت وقواق با همان خصوصیاتی که در داستانهای کهن و افسانههای ایرانی دارد، در حیاط کمپ نجات متعجب نمیشود.»
وی ادامه داد: «رمان از همان ابتدا با کمرنگ کردن مرزهای زمانی و مکانی آغاز میشود. در صفحه اول شامار ذکری از دفتر حقیقت را میخواند که به فرار شاماری دیگر از زندان خلیفه در بغداد اشاره دارد. ولی بدون فاصلهگذاری مشخصی فرار آن شامار از زندان خلیفه به رسیدن شامارِ روایت گوران به تهران پیوند میخورد. در صفحه دوم روایت نیز مشاهده میکنیم که قزاقی قاجاری شامارِ امروزی را استنطاق میکند. این همزمانیها و هممکانیها در سراسر روایت حضور دارد و به اثر فرمی غریب بخشیده است.»
ابوالفتحی در انتهای سخنانش با اشاره به اینکه کوچ شامار تجربهای رادیکالتر و روبهجلوتر نسبت به نفستنگی است گفت: «نفستنگی مضمونی غریب را در دلِ فرمهای رایجتر روایی ریخته بود اما در کوچ شامار با این مواجه هستیم که فرم روایت داستانِ فرودستان از زیستِ خودِ آنها اخذ شده است. برای روایت داستان اقلیت نمیتوان فرمهای رایج و کلیشهای را اخذ کرد. ادبیات اقلیت نیاز به ظرفهای خودویژه دارد و کوچ شامار توانسته است ظرفی ویژه خود برای بیان داستان فرودستان بسازد.»
گفتنی است که پس از سخنان ابوالفتحی، محمد خالوندی و محمد نظری دیگر منتقدان حاضر در نشست نیز نظرات خود را درباره کوچ شامار بیان کردند.
نظرات