آرنولد لوبل در مجموعه سهگانه «ماجراهای قورباغه و وزغ» داستانهای سرگرمکننده و در عین حال آموزندهای را برای کودکان و نوجوانان بیان کرده است.
این داستانها بر مبنای دو شخصیت قورباغه و وزغ نوشته شده است که هربار ماجرایی برایشان پیش میآید. درواقع لوبل در این مجموعه اتفاقات روزمره و دغدغههایی که ممکن است در طول مدت دوستی با شخصی برای انسان پیش بیاید را به زیبایی به تصویر کشیده و داستان را به گونهای تنظیم میکند که نهایتا به صورت غیرمستقیم پیامی را به مخاطب منتقل میکند.
او توانسته با بهرهگیری از شناختی که نسبت به روابط دوستی بین دو نفر دارد، موضوعات مهم و درعین حال بسیار پیش پا افتادهای که ما خیلی ساده از کنار آنها عبور میکنیم مانند احساسات، عواطف و انتظاراتی که در روابط دوستانه وجود دارد، را به تصویر بکشد.
از سویی به نوعی به مخاطب میآموزد که چگونه با دقت در محیط اطرافش و اتفاقهایی که در طول روز برایش پیش میآید، یک داستان ساده بنویسد. مثلا در داستان بهار، زمانیکه قورباغه از وزغ میخواهد برایش داستانی بگوید تا او بخوابد، وزغ هرچه تلاش میکند، نمیتواند داستانی را به خاطر بیاورد تا برای دوستش تعریف کند. اما در نهایت وقتی وزغ در اثر تلاش زیادی که برای بهخاطر آوردن قصه انجام داده، خسته و ناخوش احوال میشود و در تختخواب استراحت میکند، قورباغه به راحتی داستانی برای او تعریف میکند که از سرهم کردن ماجراهایی درست شده که برای وزغ اتفاق افتاده است. و براین اساس نویسنده به راحتی و به صورت غیرمستقیم مخاطب را تشویق میکند که با مرور ماجراهایی که خودش یا اطرافیانش پشت سرگذاشتهاند، داستان بسازد.
همیاری و دلجویی از دیگر مواردی است که نویسنده تلاش کرده در قالب داستان به صورت غیرمستقیم به مخاطب منتقل کند. به عنوان مثال در بخشی از داستان «دکمه گمشده» میبینیم که دکمه لباس وزغ گمشده و قورباغه تلاش میکند، دکم لباس دوستش را پیدا کند. اما علیرغم همه تلاشهایی که میکند نمیتواند دکمه موردنظر را پیدا کند و وزغ هم که بهدلیل گم شدن دکمه لباسش ناراحت است با قورباغه رفتار خوبی ندارد اما وقتی دکمه لباسش پیدا میشود متوجه اشتباهش میشود و در پی راهی برای تشکر از قورباغه برای دوستی و همدلیاش میگردد. در بخشی از این داستان میخوانیم:
«قورباغه و وزغ به طرف رودخانه برگشتند. ود ر گل و لای کناررودخانه به دنبال دکمه گشتند.
قورباغه گفت: «وزغ جان دکمه را پیدا کردم.:
وزغ با عصبانیت گفت: «این دکمه من نیست. این دکمه نازک است! دکمه من کلفت بود.»
وزغ دکمه نازک را هم در جیب خود گذاشت. درحالی که خیلی عصبانی بود، بالا و پایین میپرید و جیغ میزد: «تمام دنیا پر از دکمه است، ولی حتی یکی از آنها مال من نیست!»
وزغ به طرف خانه دوید، دررا باز کرد و ناگهان دکمهاش را که بزرگ، سفید، کلفت، گرد و چهار سوراخه بود روی زمین پیدا کرد. درحالی که ناراحت بود، گفت: «ای وای! این همه وقت دکمه اینجا بود؟! چه دردسرهایی که من برای قورباغه عزیزم درست نکردم!»
از دیگر موضوعاتی که لوبل تلاش کرده با زبانی ساده و به صورت غیرمستقیم به آن بپردازد، همدلی و همدردی است. البته همدلی و دوستی به نوعی در اغلب داستانهای این مجموعه دیده میشود، اما همدردی و کمک به دوست برای رفع دغدغهاش، موضوعی است که در داستان «نامه» نمود بیشتری دارد.
در این داستان وزغ به نوعی دچار بحران روحی شده و غمگین است و قورباغه برای رفع بحران روحی دوستش، نامهای برایش مینویسد. این کار به ظاهر نوشتن یک نامه ساده است. اما درواقع همدلی و همدردی یک دوست نسبت به طرف مقابلش را میرساند. موضوعی که در جوامع امروز بشری کمتر مورد توجه قرار میگیرد و شاهد دوستیهایی هستیم که دیگر رنگ و بوی دوستی و همدردی را ندارد و کمرنگ شده است. خواندن این داستان قدری مخاطب را به فکر فرو می برد و خواهناخواه دوستیهایش را مرور میکند تا ببیند در دوستیهایش چند چند است.
از موارد دیگری که در این مجموعه میتوان به آن اشاره کرد تصویرگریهای این مجموعه است که از سوی آرنولد نوبل انجام شده است. این تصاویر با اینکه سیاه و سفید است اما به دلیل اینکه از سوی نویسنده کتاب، انجام شده کاملا با متن مطابقت دارد و در فهم بیشتر مطالب به مخاطب کمک میکند و سبب میشود مخاطب با خواندن متن به راحتی داستانها را در ذهنش تصویرسازی کرده و با شخصیتهای داستان همزادپنداری کند.
انتشارات امیرکبیر، مجموعه سهگانه «ماجراهای قورباغه و وزغ» با عنوانهای «دکمه گمشده»، «هیولا و اژدها» و «کلاه بزرگ، کلاه کوچک» را با شمارگان صد نسخه و قیمت 140 هزار ریال برای هرجلد منتشر کرده است.
نظر شما