از قدیمالایام حکایتخوانی و نقالی پای ثابت جمعها و دورهمیهای مربوط به آئین ملی و فرهنگی ایرانیان، مانند جشنهای نوروز و شب یلدا بوده، که حتی تا چند دهه پیش هم این رسم مرسوم بوده است. در اینگونه مراسمات غالبا بزرگ یا صاحب فضلی از جمع یا خانواده به نقل حکایتهای کهن فارسی به صورت شفاهی یا متنخوانی میپرداخت و از این طریق ضمن گرم نگه داشتن محفل، جوانترها و کوچکترها را با ادبیات کلاسیک منثور آشنا میکرد؛ تا این آثار و فرهنگ نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شود. آئینی که هرچند هنوز در برخی محافل خصوصی و محدود برگزار میشود، اما رفته رفته به دست فراموشی سپرده شده است. برای حفظ این آئین و با توجه به فراغت بسیار نسل جوان و فرهیخته و نیز به منظور پیشنهاد هدیهای مفید به عنوان عیدانه، در این مجال، برخی از جذابترین داستانهای کلاسیک ادب فارسی معرفی میشود:
- سمک عیار: سَمَک عَیار حماسهای است مشهور و قدیمی به زبان فارسی که در سده ششم هجری نوشته شده است. داستانهای این کتاب سه جلدی به دست فرامرز پسر خداداد پسر عبدالله نویسنده (کاتب) ارجانی (ارگان یا بهبهان کنونی در استان خوزستان) جمعآوری شده است. وی داستانها را از زبان یک راوی به نام صدقه ابوالقاسم فراهم آورده است. سمک عیار، یکی از داستانهای عامیانه فارسی است که سینهبهسینه نقل شده و سدهها مایه سرگرمی مردم ایران بودهاست. قهرمان داستان پسر شاه حلب است که دل باخته دختر «فغفور»، شاه چین شده و سپس به جنگ پادشاه ماچین رفتهاست. بیشتر رویدادهای جلدهای یکم و دوم در چین و ماچین میگذرد.
- دارابنامه طرسوسی: داستانی است منثور در احوال داراب پادشاه کیانی، نوادۀ او روشنک با لقب بوراندخت (دختر داراب پسر داراب) و اسکندر رومی (مقدونی). شکل کنونی داستان نوشته ابوطاهر طرسوسی (یا طرطوسی) است و به همین جهت کتاب را با عنوان دارابنامۀ طرسوسی میشناسند.
- دارابنامه بیغمی: این کتاب، از متنهای شیوا و پر ارزش نثر فارسی بر پایه روایات کهن ایرانی است که «محمد بیغمی»، آن را از عربی به فارسی ترجمه کرده است. قهرمانان این روایت به ترتیب: فیروزشاه بن ملک داراب، بهمنشاه بن فیروزشاه و اشک بن بهمنشاه است. درون مایه دارابنامه، دل چسب و دل انگیز و از رویدادهای قهرمانی و جنگی و عشقی پر است. داراب و فیروزشاه و فرخزاد از نسل رستم و دهها پهلوان ایرانی دیگر و دستهای از عیاران و جوان مردان ایراناند. آنان مردمانی راستگو، دادگر، پاک نهاد و آزاده و دلاور و بی باک و دین دار و شکست ناپذیر و فروتن و دشمنانشان، انسانهایی پست و فریب کار و ترسو و ستم گرند.
- قران حبشی: قران حبشی، بَرنام پهلوان عیار و دلاور یکی از حماسههای منثور فارسی است که شرح شکوهمند کردارها و جهانگشاییهای وی در سدهی ششم هجری به خامهی توانای روایتپرداز مبدع و ادیب ایرانی، ابوطاهر طرسوسی تحریر یافته است. پس از سمک عیار و گردنکشاننامه، قران حبشی سومین حماسه منثوری است که عنوان آن بر پایه نام عیار برجستهاش نامبردار شده است. قران حبشی یکی از آخرین روایتهای ابوطاهر طرسوسی بوده و شخصیت قهرمان و عیار آن، تبلوری آرمانی و ساختگی از کردارهای سلطان صاحب قران، غیاثالدین محمد غوری است که از جانب مادر «حبشی» خوانده میشده است. بر اثر دلدادگی اردهشیر بن قبادشاه به شمسه ترکستانی، شاهدخت تورانی و پیرفت مخالفت ایرجشاه تورانی در پذیرش خواستداری قبادشاه ساسانی، سلسله نبردهایی ایران و توران آغاز شده و زمینه برای دلاوریهای قران حبشی فراهم میآید، تا سرانجام تمامی مخالفان به دست قران از پای درآمده و ممالک توران، ترکستان، کشمیر و هند به پایمردی قران و عیاران فتح میشود. این روایت با فراز و فرودهای شورانگیز بسیاری ادامه پیدا کرده تا این که سرانجام، به پیوند و ازدواج دلدادگان و امیری قران حبشی بر خراسان میانجامد.
- ابومسلمنامه: ابومسلمنامه حماسهای است پرداخت ابوطاهر طرسوسی در سده ششم هجری، برگرفته از زندگی ابومسلم خراسانی و درگیری وی و یارانش با حمایت معنوی امام باقر که در این داستان وی را ملقب به ابومسلم نمود با مروان آخرین خلیفه امویان به عنوان نیروی بیگانه و ضد خاندان پیامبر که به پیروزی ابومسلم و انقراض امویان میانجامد. این حماسه با افسانه بسیار مخلوط گشته است و زندگی و زاده شدن و نسب ابومسلم به صورت افسانهای روایت میشود. در این حماسه نام واقعی ابومسلم عبدالرحمان بن اسد بن جنید از اهالی مرو ذکر میشود.
- حمزهنامه: از جمله حماسههای دینی مهمی که در ادبیات جهان اسلام شهرت بسیاری پیدا کرده و دامنه نفوذ آن بوسنی و هرزگویین تا جاوه و سوماترا را پیموده و از قصههای مشترک جهان اسلام به شمار میآید. این داستان با عناوین گوناگونی چون حمزهنامه، شاهزاده حمزه، جنگنامهی امیرالمؤمنین حمزه، اسمار الحمزه، رموز حمزه، داستان امیر حمزه، قصهی حمزه، قصهی امیرالمؤمنین حمزه، امیرحمزهی صاحبقران، تاریخ گیتیگشا و... نقل میشده است. داستان امیرحمزه را باید از محبوبترین داستانهای ادب عامه میان مسلمانان دانست، شاید به این سبب که موضوع داستان را ماجراهای منتسب به حمزه عم رسولالله(ص)، تشکیل میدهد، هم در میان اعراب و هم در میان اعراب و هم در میان ایرانیان و دیگر مسلمانان محبوبیت تمام دارد. اميرحمزه به دربار نوشيروان راه مىيابد و مورد توجه او قرار مىگيرد. پس از مدتى حمزه و دختر نوشيروان، مهرنگار، به هم دل مىبندند و قول وفادارى مىدهند، اما رازشان آشكار مىشود. حمزه و يارانش از دربار نوشيروان مىگريزند و نوشيروان از پى ايشان مىفرستد. حمزه سپاه او را شكست مىدهد. پس از مدتى شاه سرانديب به نوشيروان نامه مىفرستد كه پهلوانى به نام لَندِهور به آنجا مسلط شده است. بختكِ وزير، نوشيروان را بر آن مىدارد كه اميرحمزه را به جنگ لندهور بفرستد، به اين شرط كه اگر سر لندهور را بياورد، مهرنگار را به او خواهد داد. حمزه قبول مىكند و با يارى سپاهيانش لندهور را دستگير مىكند، اما نوشيروان كه از دادن دختر به عرب عار دارد، به لطايفالحيل كوشش مىكند مهرنگار را به نكاح حمزه درنياورد. ابتدا تظاهر مىكند مهرنگار مرده است و هنگامىكه دروغش آشكار مىشود بهتحريك بختك، حمزه را به طلب خراجِ روم و مصر و يونان مىفرستد تا بلكه در راه كشته شود. حمزه پس از شكست دادن مصريان دختر شاه ناصر مصرى را بههمسرى مىگيرد. آنگاه در مداين به خدمت نوشيروان مىرسد و از او مهرنگار را خواستگارى مىكند، اما باز شاه به نيرنگ متوسل مىشود. حمزه دائم درگير نبرد است و همواره در جنگها عَمرو، عيّار خاص او، يار و مددكارش است.
- حسین کرد شبستری: یکی از حماسههای مذهبی و عامی فارسی در اواخر عهد صفوی، «حسین کرد شبستری» است. این روایت به گزارش کردارهای پهلوانان محلی دوره شاه عباس صفوی و نبردهای آنان با دشمنان صفویه، به ویژه ازبکان و ترکان عثمانی است. بیشتر پهلوانان این قصه در واقع از پیشهوران و مردمی هستند که به دربار تعلق چندانی ندارند. در میان خیل این نامآوران حسین کرد زرومندتر و گستاختر از باقی است، ازین محل توجه قصهپرداز بوده و بیشتر بخشهای روایت به توصیف اعمال او پرداخته است. بر اساس چاپهای سنگی و نیز بازاری، حسین کرد در آغاز چوپان بوده و به دست «مسیح تکمهبند تبریزی» پرورش مییابد، او در قصّه خود را از مردم شبستر و از طایفهی کرد معرفی میکند.
- اسکندرنامه: داستان اسکندر با آنکه اساس تاریخ معین و صریح دارد، با افسانههای عجیب آمیخته شده است که برخی از آنها تنها صورت عجایب و خرافات دارد و برخی هم از عناصر حماسی است که به تدریج در آنان راه یافته است. این داستان در میان بعضی از ملل و ادبیات کشورها، از جمله ادبیات یونانی و عربی و ایرانی و ... وارد شده است. «کالیستین»، مورخ و فیلسوف یونانی که از رفقای دوران تحصیل اسکندر بود، تاریخی در باب فتوحات وی نوشته بود، اما چون حاضر نشد رفتارهای او را خوب جلوه دهد و از وی تعریف و تمجید کند و او را به پایه یکی از خدایان برساند، اسکندر بر او خشم گرفت و او را به زندان انداخت و «کالیستین» در همانجا مرد؛ اما در قرنهای بعد، کتابی حماسهگون ساخته آمد، که در قرن هفتم میلادی، از یونانی به پهلوی و از پهلوی به سریانی و سپس به زبانهای عربی و فارسی ترجمه شد. شاید بتوان گفت که مفصلترین و پرتنوعترین قصههای عامیانه چند قرن اخیر، «اسکندرنامه نقالی» است. تالیف اسکندرنامه نقالی منسوب به «منوچهرخان حکیم» است و از هویت او که احتمالا شاعر بوده، اطلاعی در دست نیست. «باقیمحمدبنمولانایوسف» نیز تحریر دیگری از اسکندرنامه در آسیای میانه نوشته، که به تازگی منتشر شده و جذابیت دوچندانی دارد.
- امیرارسلان: از داستانهای بسیار مشهور زبان فارسی، تصنیف «میرزا نقیب الممالک شیرازی» است و از یک قرن به این طرف مورد توجه شدید عامه مردم بوده، همه جا خوانده میشده و بارها نیز به طبع رسیده است. به تازگی هم از روی آن فیلم تهیه کرده و نمایشنامه پرداختهاند. خلاص داستان امیرارسلان این است که، «ملکشاه رومی» در جنگ با سلاطین متجاوز کشته میشود. همسر باردارش میگریزد و با «خواجه نعمان»، تاجر مصری آشنا میشود و ازدواج میکند. چندی بعد فرزندی را که از «ملکشاه» در شکم دارد، به دنیا میآورد و نامش را امیرارسلان میگذارند. امیرارسلان پسر بسیار زیبا و شجاعی است که همه دوستش دارند. سالها بعد وقتی امیرارسلان پیمیبرد که پدرش «ملکشاه» بوده، به روم لشکر میکشد، تا تاج و تخت پدر را بازپس گیرد و در همین لشکرکشی، عکس فرخلقا دختر «پطرسخان فرنگی» را میبیند و یک دل نه صد دل عاشق او میشود و به جستوجویش رهسپار فرنگ میشود. شاه فرنگ دو وزیر ماهر در رمل و اسطرلاب به نام «شمس وزیر» و «قمر وزیر» دارد، که شمس با امیر ارسلان موافق و قمر مخالف است. بر اثر شرارتهای قمر وزیر، فرخلقا به دست دیوان و عفریتها گرفتار میشود و امیرارسلان راهی نجات او از سرزمین جادو میگردد و… شرح جنگهای امیرارسلان با فولادزره و ریحانه جادو و… را داریم. ریحانه و مرجانه و سهیل از شخصیتهای منفی کتاب هستند.
نظر شما