عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» با بیان اهمیت جشن کهن نوروز، آداب و رسوم ویژه آن را بیان میکند و شرح کاملی از چگونگی برگزاری این جشن را در دربار قاجار و در میان مردم تهران قدیم ارایه میدهد.
نوروز، روز تازگی زندگی و جشن ملی ایرانیان
مستوفی در آغاز بخش نوروز به اهمیت این جشن ملی و تدبیر نیاکان در قرار دادن تحویل سال در فصل بهار اشاره میکند و مینویسد: «از ملل زنده و مرده عالم فقط نیاکان ما بودهاند که به این نکته طبیعی خلقت برخورده، نوروز را که واقعا روز نو و تازگی زندگی مخلوقات جاندار و بیجان زمین است، عید ملی خود قرار دادهاند. بیجهت نیست که مرور ازمنه و دهور و تغییرات سیاسی و مذهبی و اجتماعی که در نزد سایر ملل عیدهای سابق را از بین برده و اعیاد جدیدی به جای آن برقرار کرده، در عید ملی ما نتوانسته است تغییری بدهد و تاریخ جهان پیر از عهده تعیین تاریخی که این عید در نزد ایرانیان برقرار شده، عاجز است و ایرانیان امروز مثل ایرانیهای چندهزار سال قبل و حتی آرینهای قبلتر از آنها، روز اول فروردین را که اولین روز اعتدال بهاری و یکسان شدن شب و روز و پیرانهبندی و خودآرایی نیم کره شمالی زمین است، عید میگیرند.»
ازدحام در دکانهای پارچهفروشی و کفش
او در ادامه به مقدمات عید میپردازد و شرح کاملی از مراسم روزهای منتهی به نوروز ارائه میدهد: «از اوایل اسفند، در بازارها، مخصوصا دکانهای پارچهفروشی و کفش و کلاهدوزی ازدحام میشد. هرکس به قدر توانایی خود به فکر لباس عید برای افراد خانواده خود بود. خیاطها منتهی تا نیمه اسفند کار تازه قبول میکردند. از بیستم اسفند به بعد پارهای از دکاندارها که سروکار مستقیم با عید داشتند، دکانهای خود را تزیین میکردند. بقالها طبقهای معلق از سنجد ساخته و دستههای شمع پیهی که با جوهر سبز و قرمز روی آنها را نقش و نگار انداخته بودند، به سر تا سر پیشانی دکان خود میآویختند. کپههای فرسوده سال قبل را نو و سرطاسهای برنجی پشت آنها را براق و از انواع حبوبات مملو میکردند و در فاصله هر کپه، کاغذ سبز و آبی و زرد و سفید لوله کرده میگذاشتند. روی خیکهای روغن که نصف جلد آن را پاره و روغن آن را نمایان کرده بودند، نقش و نگار بیرنگ انداخته، در بعضی گوشههای آن زرورق میچسباندند. از قالبهای صابون زرورق زده، هرم کوچکی ساخته و روی آن دسته گل مصنوعی کاغذی نصب مینمودند.»
آذینبندی آجیلفروشیها و قنادیها
مستوفی سپس به توصیف مغازههای شهر و آذینبندی آنها میپردازد: «آجیلفروشیها با طبقهای علق بزرگ و کوچک از فندق و بادام و پسته و تخمه هندوانه و تخمه کدو، پیشانی و با مخروطیهایی که از انواع آجیل به هم چسبیده ساخته بودند، جلو دکان را زینت میدادند. میوهفروشیها گذشته از آرایش دکان با میوههای الوان، پیاز نرگس و سنبل در گلدانهای شیشهای سبز کرده، همچو انگاره میگرفتند که در حدود شب عید گلهای اولیه آنها به بار آید... سبزیفروشیها حاجتی به تزیین خارجی نداشتند، همینقدر که سبزیهای خود را مرتب میچیدند و از پیازچه و ترب سفید که ریشه آنها را بیرون میگذاشتند، گلهای سفیدی احداث میکردند، دکان آنها مزین میشد.»
وی ادامه میدهد: «مفصلتر از همه، آذینبندی دکانهای قنادی بود زیرا سروکار این دکانها با عید نوروز بیشتر از سایرین است. در جلو دکان، دو اصله تیر سر و ته یکی که روی آن را با کاغذ الوان نقش و نگار انداخته بودند، به دو جرز طرفین دکان تکیه داده سر آنها را به هم نزدیک و جناقی در جبهه دکان احداث میکردند. بعد از کله قند که در ته آن نارنج و بعد از آن شیشه میمندی آب لیمو و آخر همه شیشه گلاب که به آنها زرورق زده بودند، رشتههایی ترتیب میدادند و آنها را، تنگ درز، به این جناقی میآویختند. سپر و شمشیری از نبات میریختند و دو طرف جناقی به جبه دکان نصب میکردند. در جلو دکان از گچ مخروطهای سرزدهای میساختند و دوره آنها را اقسام شیرینی میچیدند و روی سرزده مخروط، جارهای چند شاخه میگذاشتند. پردههای نقاشی جنگ رستم و اسفندیار و رستم و دیو سپید در بالای جبهه نصب بود. بالای این پردههای نقاشی به چوببندی نزدیک سقف، چلچراغهایی هم آویخته میشد و تزیینات را کامل میکرد.»
آتشافروزها و غول بیابانیهای شب عید!
این نویسنده درباره دستههایی که در روزهای منتهی به سال نو در خیابانها راه میافتادند و شور خاصی به شهر میدادند، مینویسد: «در هفته آخر سال دستههایی در شهر راه میافتاد، یکی از آنها آتشافروز بود. چهار پنج نفر دست و صورت و گردن خود را سیاه کرده، مقداری خمیر به سر گرفته، روی آن پنبه و کهنه آغشته به نفت گذاشته و آتشبان میزدند و هریک مشعلی هم به دست داشتند و با ضرب تنبک و تصنیفخوانی عده دیگری، دوره افتاده از هر دکان شاهی دیناری میگرفتند و ذکر آنها این شعر بود:
آتشافروز حقیرم / سالی یکروز فقیرم
دسته دیگری هم به اسم غول بیابانی بود که یک مرد قدبلند درشت قوارهای از پوست گوسفند سیاه، لباس چسبانی از سر تا به پای خود ترتیب داده، عدهای تنبکزن و تصنیفخوان دور او را گرفته، در دکانها شاهی صد دیناری دریافت میداشتند. ذکر غول بیابان این شعر بود:
من غول بیابانم / سرگشته و حیرانم
از سبزی پلو شب عید تا سفره هفتسین
مستوفی از پلو شب عید نیز غافل نمیشود و در این باره مینویسد: «خوردن سبزی پلو در شب قبل از عید نوروز که عوام آن روز و شب را به مناسبت روز قبل از عید قربان عرفه مینامند، مرسوم بود و استحباب وقتی کامل میشد که به این سبزی پلو ماهی هم ضمیمه باشد.»
بنابر مکتوبات مستوفی قاجار: «در شب و روز عید خانم هر خانواده فاخرترین غذاها را برای اهل خانه خود تدارک میکرد. کمتر خانهای بود که در این دو روزه تحویل و عید حتی شب قبل از عید دیگ پلو و ماهی و رشته و مرغ پلوش به بار نباشد. رشته پلو را در روز اول سال میخوردند که سر رشته کارها به دستشان بیاید. خانوادههای توانا برای حول و حوش و همسایه خود و فقرای آبرودار، برنج و روغن عید میفرستادند و زکات جشنهای خود را به این طریق میپرداختند. مردمان توانا مجلس عید خود را خیلی مجلل و باشکوه ترتیب میدادند، مجموعهها و سینیهای شیرینی دور اتاق چیده بود، روی میز گوشه اتاق گلدانهای شیشهای پنجاه شصت پیازی از نرگس و سنبل گذاشته بودند، از صبح تا عصر بساط چای و شربت راه بود، هرکس وارد میشد چای و شربت میدادند.»
وی درباره اهمیت سفره هفتسین میگوید: «این سفره عید سفره خانوادگی بود. بزرگتر خانه مینشست، افراد خانواده به دور او جمع میشدند، توپ تحویل که صدا میکرد، بین آنها تبریک و روبوسی رد و بدل میشد. بزرگترها به کوچکترها عیدی میدادند، شربت و شیرینی صرف میکردند، آقا و خانم و آقا کوچکها و خانم کوچکها به خدمتکارهای خانه عیدی میدادند. سفره عید جمع میشد و بساط پذیرایی دید و بازدید گسترده میگشت. در تالار یا اتاق آبرومند خانه، مجموعههای شیرینی که هریک 6 رنگ شیرینی در بشقابهای لب تخت بلور یا چینی مثل هرم چیده شده بود، میگذاشتند. گلدانهای نرکس و سنبل و جامهای پر از بنفشه و ظرفهای سبزه، در طاقچهها، لای اسباب چراغ خودنمایی میکرد.»
از کاهو سکنجبین تا آش رشته سیزده بدر
مستوفی پایانبخش توصیف روزهای نوروزی را به سیزدهم نوروز پرداخته و در اینباره میگوید: «سیزدهم نوروز عید ورزش و تفرج بود. روز یا شب پیش، هرکس بقدر وسع و لزوم تدارکى براى این روز میدید. از صبح این روز خانوادههاى شهرى با سماورهاى کوچک و بقچه بستههایى که در آن خوراکى روزانه را بسته بودند، خیابانهایى را که به بیرون شهر میرفت پر میکردند. دسته دیگر که سیزدهبدر را فقط براى عصر گذاشته بودند، از دو سه ساعت بعد از ظهر بهاین خیابانها رو میآوردند. از شهر که بیرون میرفتند، هر دستهاى کنار نهر آب و سبزهزارى مینشستند. نهار را در زیر طاق آسمان و اگر چند درختى گیر آورده بودند، در زیر سایه کم آن صرف میکردند. آجیل و شیرینی هم چه قبل از نهار و چه بعد از نهار داشتند، بهعلاوه عصر کاهو با سرکه یا سکنجبین و یا سرکه شیره حکما باید بخورند. بعضی از خانوادههای نسبتا تواناتر رشته بریده و نخود و لوبیای پخته و اسفناج خرد کرده شسته در دو سه کیسه و دوغ و کشک در یک کوزه و مقداری پیاز و روغن همراه برده و در یورتی که برای خود گرفته بودند، آش رشتهای هم ضمیمه سایر خوراکیها میکردند.»
مستوفی ادامه میدهد: «سماور آنها از صبح بار بود. شاید این روز ده یک اهل شهر هم در شهر نمیماند و اجمالا هرکس تمکن بدنی داشت، از این تفریح و تفرج خودداری نمیکرد. خانوادههای اعیان اکثر به باغهای داخل یا خارج شهر میرفتند و در آنجا سیزده بدر را با تمام لوازم و جزییات برگزار میکردند. مادرم از اقوام و دوستان خود دعوت میکرد و در باغ بیرون که نزدیک سه راه خیابان برق و شهر ری امروز واقع بود، سیزده بدر حسابی برپا میداشت، خانمها به داربست مو کنار دیوار باغ تاب میبستند و تاب میخوردند حتی الک دولک و توپ بازی هم میکردند. ما هم البته در این ضیافت شرکت داشتیم، ولی این کار مانع آن نبود که عصر سری به بیرون دروازه دولاب زده و منظره سیزده بدر عمومی را هم تماشا کنیم.»
نظر شما