ایرج شهبازی ضمن اشاره به غزلیات عبید زاکانی که در هفته قبل به ارائه ویژگیهای آنها برای شناخت عبید پرداخته بود، گفت: برای شناخت شخصیت یک فرد الگوهای گوناگونی وجود دارد. دست بنده هم باز بود که از روشهای مختلفی برای تحلیل شخصیت عبید زاکانی استفاده کنم، ولی به نظرم رسید که بر اساس سه ساحت وجود انسان که در فلسفه و روانشناسی مطرح است؛ یعنی ساحت معرفتی، ساحت احساسات و ساحت خواستهها به سراغ عبید زاکانی برویم، که اگر بتوانیم این سه ساحت را درباره کسی بشناسیم و تحلیل و بررسی کنیم، احتمالاً میتوانیم بگوییم شناخت نسبتاً درستی از او به دست آوردهایم.
او ادامه داد: بر همین اساس به سراغ عبید زاکانی میرویم، تا ببینیم عبید چه باورها، عواطف و احساسات و چه خواستهها یا اهدافی دارد. اگر ما بتوانیم این سه را بررسی کنیم، شناختی که از عبید به دست میآوریم، شناخت خوب و قابل اعتمادی میشود. امید است با این روش، الگویی به دست آید که با آن بتوان به سراغ دیگر بزرگان هم رفت. چون تقریباً درباره هیچکدام از بزرگان این الگو را انجام ندادهایم؛ حتی درباره کسانی مثل خیام، حافظ و سعدی کتابی نداریم که باور ها احساسات و خواستههای این بزرگان مطرح شده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته باشد.
عضو هیات علمی دانشگاه تهران در ادامه بحث خود درباره ساحت عقیدتی گفت: در ساحت عقیدتی اگر هستیشناسی، کیهانشناسی، انسانشناسی، خداشناسی و معرفتشناسی را که مولفههای اصلی جهانبینی هستند، را برای کسی بشناسیم، در واقع به عمیقترین شکل ممکن، ساحت باورها و عقاید او را شناسایی کردهایم. در ساحت عاطفی و احساسی تلاش میکنیم، عواطف و احساسات شخص را بشناسیم. حدود ۷۰ عاطفه، احساس و هیجان در روانشناسی شناخته شده است؛ که اگر بتوانیم این احساسات و عواطف را در مورد کسی بررسی کنیم و ببینیم چه عواطف و احساساتی را دارد و کدام را ندارد؛ تاحدی ساحت عاطفی فرد را میشناسیم. احساسات بین ساحت ارادی و خواستهها قرار دارند و باور بالقوه را به عمل بالفعل تبدیل میکنند. بنابراین رابطه بین ساحت عاطفی و احساسی و دو ساحت دیگر، رابطه مهمی است.
او ادامه داد: در ساحت ارادی، اموری مثل خواستهها، آرزوها، امیال، اهداف، انگیزهها و این قبیل ویژگیهای شخص را بررسی میکنیم. اگر این فهرست را درباره عبید به صورت دقیق در غزلیات او بررسی کنیم و این الگو را کمکم گسترش دهیم و به دیگر آثار او تعمیم دهیم، کتاب جامعی بهدست میآید، که شخصیت عبید را به بهترین شکل برای ما معرفی میکند.
عبید زاکانی متفکر، فیلسوف و عارف تراز اولی نیست
شهبازی درباره ساحت باورهای عبید در غزلیات او گفت: همانطور که گفته شد، در ساحت باورها و عقاید، باورهای شخص را درباره خدا، انسان، جهان، معرفت، اخلاق و امثال اینها بررسی میکنیم. به نظر میرسد عبید زاکانی متفکر، فیلسوف و عارف تراز اولی نیست و طبیعتاً درباره بسیاری از این مسائل مهم جهانبینی، اصلا سخنی برای گفتن ندارد. برای مثال عبید در حیطه هستیشناسی، کیهانشناسی و معرفتشناسی تقریباً حرفی برای گفتن ندارد؛ که یک نقص بزرگ است. تنها و مهمترین جمله عبید در حوزه معرفتشناسی این است که «با عقل نمیتوان عشق را شناخت»، که از جملات رایج در فرهنگ ما است؛ اما در زمینه خداشناسی، انسانشناسی و اخلاق حرفهای قابل توجهی دارد. بنابراین بر اساس استقرای تام در بین مولفههای ششگانه جهانبینی، فقط میتوانیم درباره بحث اخلاق، انسانشناسی و خداشناسی عبید صحبت کنیم.
عضو هیات علمی موسسه لغتنامه دهخدا درباره باورهای عبید راجع به خداوند گفت: از غزلیات عبید صراحتاً برمیآید که عبید به خداوند اعتقاد عمیق و راسخ دارد و به او عشق میورزد. البته عبید درباره وجود، ذات، صفات و بسیاری از مسائل اصلی خداشناسی سخنی نمیگوید؛ اما خارج از آن مسائل اساسی درباره خداوند، آن چیزی که در غزلیات او خیلی جلب توجه میکند، این است که عبید یک رابطه شخصی خالصانه با خداوند دارد. یکی از حرفهای عمیق عبید درباره خدا و خداشناسی این است که خداوند را نه در اماکن رسمی مذهبی، بلکه در درون جان باید پیدا کرد؛ یعنی در واقع خانه واقعی خداوند دل انسان است.
او ادامه داد: از نظر عبید خداشناس واقعی کسی است که از دنیا و عقبی فراغت داشته باشد. نشانه خداشناسی این است که انسان به کلی دنیا و آخرت را رها کند و صرفاً به خود خداوند فکر کند. سخن دیگر عبید درباره خداوند این است که خداوند کریم و ضامن رزق است. به نظر عبید اگر کسی ضامن بودن خدا در قبال رزق ایمان داشته باشد؛ حداقل دو اثر مهم در زندگی او به جا میماند. یکی اینکه شخص از غم بینوایی و فقر نجات پیدا میکند و دوم اینکه از گدایی و درخواست از دیگران نجات مییابد. عبید با اشاره به اینکه هر کسی در دنیا به چیزی امید بسته، امید خود را فقط به خداوند میداند. طبق آمار در بین انواع صفتهایی که عبید برای خداوند در نظر گرفته، سه صفت رحمت، کرم و لطف با بسامد در صدر قرار دارند.
شهبازی در ادامه صحبتهای خود درباره رابطه عبید با خداوند بیان کرد: مهمترین مسئلهای که در رابطه بین عبید و خداوند در غزلیات او میتوان دید، بحث مناجات دعا و نیایش است. عبید خیلی صمیمی با خداوند گفتوگو میکند. از نظر عبید وجود خداوند هر نوع کمی و کاستی را در زندگی انسان جبران میکند. تقریباً با اطمینان میتوان گفت عبید ایمان راسخ به خداوند دارد؛ اما در کل غزلیاتش، فقط یک بار با خداوند و دعا هم شوخی کرده است، یعنی اینجا آن روحیه طنزش دیده میشود. به جز این یک مورد که با دعا و خداوند شوخی میکند، در بقیه موارد خیلی جدی از ایمان راسخ، شفاف و سادهدلانه خود به خدا پرده برمیدارد.
سخنران نشست بحث جبر و اختیار را یکی از بحثهای مهم در غزلیات عبید دانست، که از طریق نظر او درباره انسان را نشان میدهد و افزود: یکی از مهمترین مباحث در انسانشناسی این است که ببینیم متفکر یا شاعر مورد نظر، انسان را مجبور یا مختار میداند. شاید هیچ مسئلهای درباره انسان از مسئله جبر و اختیار مهمتر نباشد، چون بحث جبر و اختیار تاثیر مستقیم در زندگی عملی انسان دارد. عبید مثل حافظ، سعدی، نظامی و...درباره جبر و اختیار بحثهای های اساسی نکرده است، اما در جایی به گونهای بحث کرده، که گویا به نصیبه ازلی اعتقاد دارد. نصیبه ازلی یعنی اینکه خداوند در ازل سرنوشت ما انسانها را مقدر کرده و تصمیم گرفته چه کسی آدم خوب و چه کسی آدم بدی باشد و ما اختیاری بر کارهای خود نداریم.
او ادامه داد: مهمترین سخن عبید درباره جبر و اختیار این است که میگوید تقدیر من عاشق بودن است و بارها در شعر خود تکرار میکند؛ یعنی خداوند مقدر کرده در تمام عمر عاشق باشد. دو کلمه بخت و طالع در غزلیات عبید خیلی پرکاربرد هستند. از مجموعه سخنان عبید در غزلیات به دست میآید که عبید به بخت و طالع اعتقاد دارد و طوری در این باره صحبت میکند، که گویا نیرویی فراتر از ما، به نام طالع یا بخت در جهان تعبیه شده، که این نیرو در زندگی ما دخالت میکند و بیدلیل به کسی نیکبختی یا بدبختی عطا میکند.
اعتقاد عبید به جبر و تناقض آن با رفتارش
وی ضمن خواندن ابیاتی درباره طالع و بخت در ادامه بحث جبر و اختیار در غزلیات عبید گفت: عبید مثل ۹۰% شاعران و عارفان فرهنگ ما، به جبر اعتقاد دارد. کسانی که جبرگرا هستند، ناخواسته عملاً بر خلاف جبرگرایی رفتار کردهاند؛ در صورتی که بین عمل و باور باید سازگاری وجود داشته باشد. تناقضی که در زندگی جبرگرایان وجود دارد، این است که از سویی به جبر اعتقاد دارند، از سوی اعتراض اجتماعی و اصلاحگرایی میکنند، از سوی آموزش میدهند و از سویی میخواهند تعلیم و تربیت کنند؛ که اینها با یکدیگر جور درنمیآید؛ چون اگر به جبر اعتقاد داشته باشیم، در تعلیم و تربیت، اصلاحگرایی و اعتراض را کاملاً به روی خود و دیگران بستهایم؛ که این تناقض را در عبید زاکانی هم میبینیم.
عضو هیات علمی دانشگاه تهران درباره دین از نظر عبید زاکانی گفت: از مجموعه شعرهای عبید در غزلیات او میتوان دریافت که عبید نسبتاً شخص دینداری است. او او مجموعاً به دین اسلام گرایش دارد و خود را مسلمان میداند. کلمات مسلمان، مسلمانی و مسلمانان ۹ بار در غزلیات عبید به کار رفته و عبید یک بار به صراحت خود را مسلمان خوانده است. عبید از عناصر دینی، اساطیر، داستانها و شخصیتهای دینی فراوان یاد میکند و از آنها برای تصویرسازی استفاده میکند.
او ادامه داد: بین صور خیال و روانشناسی شاعر و نویسنده یک ارتباط بسیار مستقیم وجود دارد؛ یعنی اگر صورخیال یک نویسنده یا شاعر را بررسی کنیم، کلیدهای محکمی برای ورود به دنیای درونی او پیدا میکنیم. به نظر میرسد اگر صور خیال نویسندگان و شعرا را به صورت مقایسهای بررسی کنیم، متوجه تفاوتهای نگاه آنها به زندگی و انسان خواهیم شد و روان آنها را بهتر خواهیم شناخت. عبید زاکانی برای تصویرسازی، صورخیال شعری خود و آفرینشگری هنری از عناصر و مولفههای دینی استفاده میکند؛ این نشان میدهد که ذهن او با این عناصر انس، الفت و آشنایی دارد.
شهبازی در ادامه به انواع دین در نگاه عبید زاکانی اشاره کرد و افزود: سه نوع دین از نگاه عبید وجود دارد. یکی دین فقهی، یکی دین مصلحتی و دیگری هم دین زاهدانه است. به نظر می رسد عبید به وظایف یا واجبات دینی خود توجه داشته است. دوگانه فرض و قرض در آثار عبید، یک دوگانه مهم است. سخن عبید زاکانی این است که بین فرض ایزد و قرض خلق گرفتار شدهام. خداوند دائم میگوید فرض من را بهجا بیاور و مردم هم دائماً میگویند قرض ما را ادا کن.
او ادامه داد: میتوان اجمالاً حدس زد که عبید تعلق خاطری از سر ترس یا هر چیزی به واجبات دینی دارد؛ ولی نکته بسیار مهم این است که عبید دائماً با واجبات و مناسک و شعائر دینی شوخی میکند. یعنی یکی از مهمترین ابزارهای طنز عبید زاکانی طنز درست کردن با مقدسات دینی است. عبید در قداستزدایی از مقدسات، از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و کمتر امر مقدس دینی را میتوان پیدا کرد که عبید با آن شوخی نکرده باشد. البته ممکن است طنز ساختن با مقدسات دینی، به این خاطر باشد که این مقدسات به ریاکاری آلوده شدهاند، وگرنه عبید با خود آنها مشکلی ندارد. بنابراین به نظر میرسد عبید تعلق خاطر خیلی جدی به دین فقهی و پایبندی چندانی به مسائل آن ندارد.
در نگاه عبید کفر خالصانه از اسلام ریاکارانه بهتر است
عضو هیات علمی موسسه لغتنامه دهخدا به دین مصلحتی در نگاه عبید زاکانی اشاره کرد و افزود: عبید در دو بیت از مصلحتی بودن اسلام خود سخن میگوید. منظور از دینداری مصلحتی یا ریاکارانه، این است که شخص بدون ایمان قلبی عمیق به خداوند و فقط برای برخورداری از مزایای مسلمانانه زیستن، تظاهر به دینداری میکند. این اتفاق زمانی میافتد که در یک جامعه منافع مادی با ارزشهای دینی پیوند میخورد؛ یعنی شرط رسیدن به مناصب، مقامات و مطلوبهای اجتماعی، انجام دادن واجبات و دوری کردن از محرمات دینی میشود. عبید به صراحت میگوید که دینداری او مصلحتی است؛ یعنی به خاطر استفاده از مزایای دینداری، تظاهر به مسلمانی میکند. البته از دلایل اینکه عبید با این اسلام مخالفت میکند هم آلوده شدن آن به ریاکاری است. نهایتاً اینکه از نظر عبید، کفر خالصانه از اسلام ریاکارانه بهتر است.
شهبازی با بیان اینکه عبید زاکانی با اسلام مصلحتی، اسلام زاهدانه، اسلام شعاعری و مناسکی میانه خوشی ندارد، بیان کرد: اگر از این سه نوع اسلام بگذریم، یک نوع دینداری رقیق عاشقانه و فروتنانه را در شعرهای عبید میتوان دید. نکته دیگری که در بحث دینداری عبید وجود دارد، این است که عبید درباره معاد که یکی از سه رکن مسلمانی است، اشارات پراکندهای در سخنان خود دارد. از دو یا سه بیت عبید میتوان فهمید که اجمالاً نظر او این است که زندگی پس از مرگ وجود دارد و معاد را انکار نمیکند.
سخنران نشست در ادامه به بحث عرفان پرداخت و گفت: عرفان اسلامی یکی از خطوط برجسته سیمای ما ایرانیان در طول تاریخ است. با وجود اینکه تعریف جامع و مانع عرفان محال است، اما اجمالاً تعریف آن در این حدود است که عرفان در واقع شناخت خدا از راه شهود، تهذیب نفس و عشق و کوشش برای یگانه شدن با خدا است. تفاوت عرفان و تصوف هم این است که تصوف، عرفانی است که به یک نهاد اجتماعی تبدیل شده است.
او ادامه داد: عرفان در فرهنگ ما حداقل به سه دلیل رواج عام پیدا کرده است. دلیل اول اینکه بسیاری از بزرگان عرفان، بهویژه در دورههای نخستین، آدمهای انساندوست، مهربان، شفیق، خداپرست و خوبی بودند؛ به خاطر همین ویژگیهای انسانی و الهیشان مورد توجه مردم قرار گرفتند و پایگاه مردمی خیلی قوی پیدا کردند. دلیل دوم این است که در عرفان آرامش خاطر وجود دارد و سوم اینکه عرفان در فرهنگ ما ایرانیان در دورههایی به مثابه یک مکانیزم دفاعی روانی وارد شده و از موجودیت ما ایرانیان دفاع کرده است.
شهبازی ضمن اشاره به نقش عرفان در حفظ موجودیت مردم ایران در طول تاریخ گفت: مهمترین وجه فرهنگی مردم ایران در طول تاریخ بعد از اسلام، وجه عرفانی آنها است؛ یعنی تصوف و عرفان چنان همه جوانب زندگی ما را فرا گرفته، که کمتر کسی است که بتواند خود را از زیر سیطره نفوذ عرفان و تصوف دور نگه دارد؛ از این جهت است که از قرن هفتم به بعد هیچ کتاب شعری در فرهنگ ما پیدا نمیشود، که در آن اصطلاحات، زبان و حال و هوای عرفانی وجود نداشته باشد. معضل بزرگ در اینجا این است که با حجم عظیمی از کتاب روبهرو هستیم که پر از زبان و اصطلاحات عرفانی هستند و این مسئله ما را دچار این توهم میکند، که همه آنها عارف بودند؛ در صورتی که به هیچ وجه اینطور نیست و برخی از این افراد ممکن است تجربه عرفانی نداشته باشند.
عبید بیآنکه عارف باشد گوشه چشمی به عرفان عاشقانه دارد
عضو هیات علمی دانشگاه تهران در ادامه ضمن قرائت چهار بیت از غزلیات عبید که در آنها به عرفان و تصوف توجه داشته، بیان کرد: اگر این چند بیت را جدی بگیریم، میتوان گفت که عبید در یک دوره از زندگی خود یا به خاطر کنجکاوی، یا به خاطر اعتقاد، جذب یک گروه صوفیانه شده و به نظر میرسد که به سرعت از این فرقه خارج شده است؛ چون صوفی منفیترین شخصیت در غزلیات عبید است. در واقع درباره تصوف هیچ شکی نیست که عبید به صورت جدی تعلقخاطری به تصوف ندارد، بلکه منتقد جدی آن هم هست، اما علاقه جدی به عرفان دارد. یعنی عارفان و مضامین عارفانه را دوست دارد و در شعر خود تلاش میکند که از مضامین عرفانی استفاده کند.
شهبازی در پایان گفت: به نظر میرسد عبید بیآنکه عارف باشد، گوشه چشمی به عرفان عاشقانه دارد؛ ولی شعرهای او را نمیتوان عارفانه و عاشقانه تفسیر کرد. عبید یک عارف سوختهدل و دارای تجربه عرفانی نیست، ولی نمک عرفان را چاشنی شعرهای خود کرده و بدون اینکه عارف باشد، لطافتی به اشعار خود بخشیده است.
نظر شما