آئین بزرگداشت و رونمایی سردیس محمد خزائلی، در تالار قلم سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد.
وی ادامه داد: جوانانی که نمیدانند به کدام سو میروند اگر نگاهی به زندگی این بزرگان داشته باشند، میتوانند به این جمعبندی برسند که برای زیستن و بهتر زیستن و توانمندشدن و منشا اثربودن باید امیدوار بود و این نقطهای است برای آغاز حرکتِ کسانی که میخواهند خودشان را پیدا کنند.
مشاور رئیسجمهور تصریح کرد: آنها میتوانند نماد عشق و محبت و امیدواری را همراه خود داشته باشند و به جامعه منتقل کنند. خزائلی مردی است که لحظهلحظه حیاتش را برای زندگی بهینه انسانها گذراند و به واقع سیاستگذار بود و تلاش کرد از همه فرصتهای زندگیاش استفاده کند و موثر و تحولآفرین باشد و ما مباهات و تفاخر ما. افراد را باید با سهم تاثیرگذاریشان سنجید و کارنامه روانشاد خزائلی ملاک عمل اوست.
وی تاکید کرد: یادمان باشد برای ماندگار شدن و ماندن باید تلاش کرد و امیدوار بود زیرا امید منشا تحول زندگی انسانها است.
مرحوم خزائلی منشی دوست داشتنی داشت
در بخش دیگری از این برنامه شایسته خزائلی، دختر محمد خزائلی به بیان خاطراتی از پدر پرداخت و او را نابغه خواند و گفت: من درباره دکتر خزائلی حافظ قرآن، دانشمند، نابغه، خلاق، کارآفرین، مدیر و انسان درست خداپرست سخن به میان نمیآورم. از پدری صحبت میکنم که نابینا بود و رفتار و منشی دوست داشتنی داشت. بیشک تا سالیان متمادی احساس نمیکردیم که پدرمان با دیگر پدران متفاوت است. او همیشه باعث افتخار و شادمانی ما بود.
وی ادامه داد: هنگامی که شروع به راه رفتن کردیم و بزرگتر شدیم، برای نزدیکتر شدن به ما، از ما میخواست که پاهایمان روی پای او بگذاریم و دستهایمان را میگرفت و در اطاق راه میرفت و با خواندن اشعاری که خود گفته بود، حروف الفبا را کم کم به ما میآموخت.
فرزند خزائلی افزود: به یاد دارم در خانه ما هرگز حرفی از چشم و دیدن گفته نمیشد. مادرم با داشتن هشت فرزند سخت مشغول بود، رفتارش با ما جدی بود و از همه مسئولیت میخواست. از زمانی که هر یک ما شروع به خواندن و نوشتن کردیم، کم کم مسئولیت خواندن کتابهای موردنیاز پدرم نیز بر عهدمان گذاشته شد. من در شش سالگی خواندن را با کارت تبریکهای عید که پستچی با گونی برای پدرم میآورد، شروع کردم. روزهای تعطیل پدرم همیشه با خود چند کتاب میآورد تا من و خواهرها و برادرهایم برایش آنها را بخوانیم. مادر و پدرم رابطه عاشقانههای داشتند، بهطوری که ساعتها با هم حرف میزدند. او به مادرم بسیار احترام میگذاشت و بدون مشورت و نظرخواهی از مادرم کاری انجام نمیداد. موقعی که در خانه بود، بچهها از سر و کولش بالا میرفتند و مادرم همیشه به شوخی به پدرم میگفت: «تو وقتی در خانه هستی بچهها سرکش میشوند».
وی افزود: دوران دبیرستان با هم به مدرسه آذر میرفتیم پدرم دبیر آنجا بود و من شاگرد آن مدرسه؛ با وجود دوستی با مدیر و همکارانش هیچگونه امتیازی برای ما نمیخواست و معتقد بود باید روی پای خودمان بایستیم. بهطوری که بعد از دبیرستان مرا به فرانسه برای تحصیل فرستاد، در آن زمان، کمتر رسم بود دختری با آن سن تنها به خارج فرستاده شود. اما پدرم می گفت: «فرزندانم باید با فرهنگها و کشورهای مختلف آشنا شوند». فرانسه که بودم مرتباً برایم نامه مینوشت و راهنماییم میکرد. یکبار که برای دیدن من به فرانسه آمد و با هم به موزه لوور رفتیم. نگهبان موزه به احترام اینکه او نابینا بود، اجازه لمس مجسمهها را بهخصوص در قسمت ایرانشناسی داد. بعد از بازگشت از فرانسه در اداره آموزشگاه شبانه خزائلی به او کمک میکردم. او در طبقه دوم آموزشگاه، دفتر بزرگی داشت که در وسط آن میز مستطیل شکل بزرگی با پوشش سبز رنگ وجود داشت و دور تا دور آن از قفسههای کتاب پر شده بود. کسانی که در کار ترجمه یا تألیف به او کمک میکردند، دور میز سبز رنگ مینشستند و از منابع موجود در کتابخانه با راهنمایی او فیشبرداری میکردند و مطالب خواسته شده را برایش میخواندند.
شایسته خزائلی اظهار داشت: پدرم به سه زبان فرانسه، عربی و انگلیسی مسلط بود بارها به چشم خود دیدم که با کمک منشیها بهطور همزمان در المنجد، لاروس و بریتانیکا به دنبال یک موضوع مشخص جستجو میکرد تا حاصل کار جامعیت بیشتری داشته باشد. در خاطرم هست که گاهی اوقات باید به کتابی مراجعه میکرد. آدرس جای کتاب و مشخصات آن را به طور دقیق میگفت، مثلا: «قفسه پنج، طبقه 3 و قطر حدود 200 صفحه، آبی رنگ» و اتفاق میافتاد که ما نمیتوانستیم کتاب را پیدا کنیم، خود او برمیخواست به طرف قفسه مذکور میرفت و با لمس کتابها، کتاب موردنظرش را پیدا میکرد و به دست ما میداد و ما هم شرمنده از بینایی خود؛پدرم بسیار شوخ طبع و مهربان بود، از مصاحبت او، دیگران لذت میبردند و دوست داشتند با او کار کنند. در نهایت سادگی میزیست، تمام لباسهایش عبارت بود از دو دست کت و شلوار که به تناوب میپوشید. هرچه داشت دیگران را در آن سهیم میکرد. در آموزشگاه شبانه خزائلی، نابینایان بطور رایگان تحصیل میکردند و برای بینایانی که امکان پرداخت شهریه نداشتند نیز تخفیف زیادی قائل میشد. همیشه میگفت: «نداشتن پول نباید مانع تحصیل گردد». یادم میآید یک روز تعداد زیادی به او مراجعه کرده بودند و تخفیف میخواستند، پدرم گفت: «سهم مرا به آنها تخفیف بدهید» من هم در جوابش گفتم «مگر سهم شما چقدر است؟ ما باید پول معلم و کرایه و دیگر مخارج را بپردازیم» با لبخندی به من گفت: «اینها جای دوری نمیرود.»
وی گفت: دفترش به روی همه باز بود، بهطوری که بینایان و نابینایانی که مشکل داشتند، به راحتی نزد او میرفتند و مشکل خود را با او در میان میگذاشتند و کمک میخواستند و پدرم نیز که بخاطر دوستان زیاد و محبتی که افراد مختلف به او داشتند، با نوشتن نامه و... کار آنها راه میانداخت و بدین ترتیب مشکلاتشان حل میشد. این طرح مشکل و درددل افراد مختلف با پدرم تا آنجا بود که حتی به مسائل خصوصی و خانوادگی نیز میکشید. نسبت به کسانی که با او رفتار خوبی نداشتند، بخشنده بود. مدرسهای را در کرج با مخارج و زحمت زیادی دایر کرده بود، بعد از اینکه مدرسه سروسامان گرفت، شرکاء و مدیر مدرسه همه چیز را در اختیار گرفتند، به پدرم گفتم: «چرا کاری نمیکنید؟ اینهمه خرج و زحمت بر باد رفت» در جوابم گفت: «اینطور نیست، میدانی من برای چند جوان کار پیدا کردم؟» روزی برف فراوانی باریده بود و من و پدرم به مدرسه آذر میرفتیم چالهای بود پوشیده از برف من آنرا ندیدم و هر دو به چاله افتادیم. پدرم وقتی بلند شد، نگران من بود، مرتباً لباسم را میتکاند و حالم را میپرسید، مرا با خود به دفتر مدرسه برد تا خشک شوم، در آن لحظه هزاران بار خدا را شکر کردم که چنین پدری داشتم.
پدرم از پنج سالگی با قرآن آشنا شده بود و در همه زندگیاش این کتاب راهنمایش بود و راه را به او نشان میداد. کتاب اعلام قرآن و احکام قرآن، پژوهش و تحقیقات ارزندهای در مورد قرآن است که از مأخذ معتبر قرآنی هستند. همیشه وقتی درباره مسلمان واقعی حرف پیش میآید، چهره پدرم برایم تداعی میشود، او مسلمان واقعی بود، به حضرت علی(ع) عشق میورزید و همه ساله تولد حضرت علی را در آموزشگاه جشن میگرفت. او راه پر نشیب و فرازی را در زندگی طی کرده بود و میخواست برای دیگران هموار کند. ایجاد آموزشگاه بزرگسالان و نابینایان براساس این خواسته بود. در اواخر عمر، بیماری قند داشت و تنها چیزی که در طول روز بهجزء وعدههای غذایی میخورد،چای تلخ بود. هنگامی که ما و این دیار فانی را ترک نمود، جزء یک ماشین فرسوده و کتابخانههای بزرگ چیزی نداشت که کتابخانه را هم به حوزه علمیه اصفهان هدیه کردیم.
ابوالفضل خزائلی؛ فرزند خزائلی در این نشست گفت: محمد خزائلی، معتقد بود که روشندلان به دنیای ساخته شده توسط اطرافیان قناعت نمی کنند و نیازی به دلسوزی ندارند.
وی افزود: ایشان به چالشهایی تن میداد که برای آدمهای معمولی هم سخت بود و تواناییهایی را در خود پرورش میداد که همیشه کمیاب و نایاب بود. خزائلی معتقد بود که اگر به روشندلان فرصت داده شود، میتوانند به بهترین جایگاهها برسد.
خزائلی به کمک نگرفتن پدرش در انجام کارهای شخصی اشاره کرد و ادامه داد: گاهی این احتیاج باعث میشود که روشندلان نتوانند با محیط ارتباط برقرار کنند اما مهارتهای این چنینی را میتوان به آنها آموخت که پدرم در این راه تلاش کرد.
وی درباره روشندلان تحصیلکرده بیان کرد: سی و چند سال پیش در آمریکا شنیدم که روشندلان در ایران بالاترین تحصیلات را دارند و ایران از این نظر پیشرو است. اولین روشندل ایرانی که دیپلم گرفت، به دانشگاه رفت و به مجلس راه پیدا کرد، دکتر محمد خزائلی بود. من به این مساله افتخار میکنم.
خزائلی از بزرگترین داراییهای ایران است
سیدمحمود دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات، از محمد خزائلی با عنوان یکی از بزرگترین داراییهای ایران، یاد کرد و گفت: او درک روشن و کاملی از جهان داشت و همه جزئیات را متوجه میشد.
وی ادامه داد: ما در ایران بزرگان زیادی داشتهایم اما خزائلی یکی از بزرگترینها و از مهمترین داراییهای ایران زمین است. حتی در کانون دکتر خزائلی، بزرگان زیادی به جامعه ایران معرفی شدند که هر کدام اهمیت خاص خود را دارند.
دعایی خطاب به روشندلان، گفت: ما بینایان برای دعا کردن، باید چشم ببندیم و تمرکز کنیم اما شما همیشه در حال تمرکز و توجه هستید و قلبتان معطوف به خداوند است.
وی به انجمن عصای سفید اشاره کرد و افزود: من باید منشا این خدمات تشکر کنم، خانم دکتر اشرف بروجردی منشا اثر و باعث این همه توجه به نابینایی هستند و ثبت این انجمن کاری بسیار بزرگ و مهم بوده است.
نصرالله شیرینآبادی، موسیقیدان به اهمیت کار محمد خزائلی اشاره کرد و گفت: وجود او به قدری باارزش است، ما امروز بعد از چهل سال از این مرد بزرگ یاد میکنیم. او نه تنها برای علم کوشید، بلکه برای فرهنگ هم تلاش کرد و قدمهای حساسی هم برداشت، هنوز هم دستور زبان او برای آموزش به کار گرفته میشود.
وی از تشکیل انجمن نابینایان سخن گفت و افزود: سال 1343 من و چند نفر از تحصیل کردههای نابینا نزد ایشان رفتیم و اصرار کردیم که ریاست این انجمن را بپذیرند، در این انجمن ما مجلهای به نام روشندلان داشتیم که کمی بعدتر به خط بریل چاپ شد. دکتر خزائلی اولین کسی بود که ماشین چاپ بریل و تلفن لمس شونده را به ایران آوردند.
این موسیقیدان افزود: تا زمان دکتر خزائلی، معلولان در قانون کشوری نمیتوانستند استخدام شوند اما ایشان تلاش کردند که وکیل مجلس شوند تا قانون توانبخشی و استخدام معلولان را تصویب کنند و در موقعیت بسیار شایستهای توانستند خود را به جامعه بقبولانند.
شیرینآبادی پس از سخنانش، قطعهای را با ویولن نواخت و آواز روشندلان که با همراهی دکتر خزائلی ساخته شده بود را اجرا کرد.
محمود حکیمی، نویسنده و مترجم، از سالهای تدریس در موسسه خزائلی، چنین گفت: من 33 سال تدریس کردم اما به دو سال تدریس در مدرسه راهنمایی و دبیرستان خزائلی افتخار میکنم. ما در این مدرسه، تنها تدریس نمیکنیم بلکه خودمان هم از آنان میآموزیم و اخلاقشان یاد میگیریم. آنچه مرا به شوق میآورد که به کارم ادامه بدهم، تماس دانشآموزان دهه شصت است که بیشتر آنها از مدرسه دکتر خزائلی هستند.
حکیمی افزود: من این را نقص خود میدانم که چرا در این سالها درباره زندگی محمد خزائلی چیزی ننوشتهام، وقتی یک زندگی آموزنده داستان شود، بزرگ و کوچک آن را میخوانند.
غلامرضا امامی، نویسنده و مترجم نیز، بیان کرد: محمد خزائلی معاصر طه حسین، ادیب مصری بود. خزائلی 61 سال عمر کرد و طه حسین 84 سال و خزائلی در 18 ماهگی نابینا شد و طه حسین در 3 سالگی. طه حسین به انگلیس و فرانسه رفت، اما خزائلی در همان اراک، انگلیسی و فرانسوی را آموخت.
وی ادامه داد: میگویند انسان محکوم جغرافیا است، او در اراک زاده شد و رشد یافت؛ شهر اراک و توابع آن، بزرگترین دانشمندان و ادیبان را به کشور ارائه کرده است. اولین کتابخانه عمومی کشور و نخستین دبستان ایران، هردو توسط دو روحانی در اراک ساخته شدهاند. یکی از مهمترین مفاخر شهر اراک، دکتر محمد مصدق است، قائم مقام فراهانی هم از زادگان این شهر است و من گمان میکنم تاریخ و جغرافیا باعث شده خزائلی، این مرد نامدار باشد. او در ابتدای نوجوانی، به گورستان میرفته و با دست کشیدن روی قبرها، با حروف ارتباط برقرار میکرده و آنها را میخوانده است. و به واقع شرایط تاریخی و جغرافیایی سبب شد و برکشیده شد.
وی خزائلی را از شگفتیهای روزگار خواند و ادامه داد: خزائلی دکترای حقوق و دکترای ادبیات فارسی داشت، اعلام قرآن او هنوز مورد استفاده است. او در هر کاری وارد شد، پیشگام و پیشتاز بود، من امیدوارم نسل جوان ما با خزائلی آشنا شود. امروز تندیس این مرد بزرگ رونمایی میشود و من امیدوارم آغاز راه شناخته شدن او باشد.
در بخشی از این مراسم، حسین عبدالملکی، پژوهشگر نابینا در طی سخنانی به بررسی و تشریح اقدمات محمد خزائلی به مثابه یک سیاستگذار پرداخت.
وی در ابتدا گفت: خزائلی را مانند هر انسان برجسته دیگری از منظرهای مختلفی میتوان بررسی نمود. خزائلی بهعنوان مدیر، کارآفرین، شخصیت علمی، شخصیت فرهنگی و... که در اینجا به خزائلی به مثابه یک سیاستگذار میپردازم و از این منظر به یکی از خدمات بسیار مهم و به زعم من، زیربنایی او که در تغییر جایگاه فرهنگی نابینایان و احقاق حقوق آنها نقش بسیار راهبردی داشته، بهطور کوتاه اشاره میکنم.
عبدالملکی افزود: از دهه 80 قرن بیستم، سازمانها و نهادهای بینالمللی و انجیاوهای فعال در حوزه معلولین به این نتیجه رسیدند که مقوله فرهنگ نقش مهمی در تغییر نوع نگاه به افراد معلول و افراد با آسیب بینایی بازی میکند و در این زمینه باید به فرهنگ توجه و نگاهی بنیادین داشت. در دو دهه بعد و ذیل این رویکرد، نقش چرخشهای زبانی در تغییر نگاه به نابینایان و معلولین مطرح شد.
وی ادامه داد: فرض اصلی این رویکرد آن است که با تغییر کلماتی که ادبیاتی دور از واقعیت نسبت به نابینایان در حول آن سامان یافته است و در گام بعد، ترویج کلمات جدید با معانی نوین میتواند در تغییر و اصلاح نگاه به این افراد بسیار مؤثر باشد که استفاده از وايژه افراد با آسیب بینایی به جای نابینا، و در تغییر بسیاری مفاهیم دیگر، از نتایج عملی این رویکرد است.
عبدالملکی گفت: از سوی دیگر، یک سیاستگذار در نگاهی بسیاری کلی ابتدا مساله را تشخیص داده و آنرا واکاوی میکند، در مرحله دوم، از میان راهحلهایی که میتوان به کار بست، مناسبترین راه حل را اتخاذ نموده و در مرحله سوم، عملیاتی و اجرا میکند و سپس این راهحل اجرایی شده، مورد ارزیابی و ارزیابیهای مجدد قرار گرفته و در راه اصلاح، کارآمدسازی، تثبیت و ترویج و نهادمندشدن آن تلاش میشود.
این پژوهشگر ادامه داد، اوضاع نابینایان و نوع نگاه به آنها از 1300 تا 1320 که اکثر آنها متکدی بوده و یا در شرایط بسیار نامناسبی زندگی میکردند و نیز نوع نگاهی که به این افراد در جامعه وجود داشت، بسیار منفی بوده و این افراد در جایگاه بسیار پایینی قرار داشتند، چنانکه بعضا با بدترین القاب خطاب میشدند. خزائلی با فهم این موضوع و انگشت گذراندن به آن بهعنوان یک مساله راهبردی در زندگی نابینایان، در پی اصلاح آن و تغییر نوع نگاه جامعه به این افراد پرداخت. او با نبوغ خود و در قالب یک رویکرد سیاستی کارآمد، استفاده از راهبرد و چرخش زبانی را به عنوان راهبردی زیربنایی در این زمینه قلمداد نمود.
عبدالملکی افزود: خزائلی با توجه به بافت مذهبیای که در جامعه آن زمان وجود داشت و نیز با توجه به نقش مهم واژه «دل» در ادبیات رایج از یکسو و تعابیر مثبت از نور و روشنایی در قاموس گفتمانی جامعه از سوی دیگر به ترکیب این دو واژه پرداخت در واقع، به چرخشی زبانی در زمینه نابینایان و افراد با آسیب بینایی پرداخت و باعث شد که در یک قرائت گفتمانی تمامی ابعاد منفی مرتبط با یک فرد نابینا، واسازی شده و مفهوم جدید با استفاده از تعابیر مثبت موجود در جامعه مفصل بندی گردد و یک فرد نابینا از یک «گره ناگشودنی» و یک فرد ناتوان، به یک فردی که –دلی روشن- دارد، ارتقاء یابد. این چرخش زبانی در آن برهه با توجه به بافت مذهبی عموم جامعه نقش مهمی را در تغییر نگاه افراد نابینا و به ویژه در طبقات پایین ایجاد نمود.
خزائلی پس از اجرایی سازی رویکرد سیاستی اتخاذ شده خود (استخدام و ترویج کلمه روشندل) جهت تثبیت و نهادمندسازی آن در سال 1348 یعنی پس از یک دهه بعد، از استخدام این واژه به انتشار مجله روشندل نیز همت گماشت و هم اکنون حتی در افغانستان نیز کلمه روشندل و حتی مجله ای به این نام در زمینه به نابینایان وجود دارد.
عبدالملکی ادامه داد: شاید در سپهر اجتماعی و فرهنگی کنونی کشور واژه روشندل ادبیاتی ترحمی را با خود به همراه داشته و به زعم بسیاری نگاهی دور از واقع به نابینا را بازنمایی میکند، اما استخدام این کلمه در فضای گفتمانی 1330 و 1340 توسط خزائلی باعث تغییری بنیادین در جایگاه فرهنگی نابینایان شد و راه را برای برداشتن گامهای بعدی در احقاق حقوق این افراد در جامعه در زمینههای آموزشی و شغلی هموار ساخت.
درواقع، کاری که دهه 80 میلادی کاربست آن از سوی نهادها و سازمانهای بینالمللی در زمینه نابینایان به تدریج مورد توجه قرار گرفت، در حدود دهه 30 و 40 قرن حاضر و در واقع دهه 50 و 60 میلادی و چند دهه قبل از رویکرد شکل یافته در غرب، توسط محمد خزائلی در ایران به کار بسته شده که این خود بیانگر نبوغ و نگاه سیاستی بایسته و کارآمد اوست.
وی در پایان گفت: در تحقیقی که سال 94 انجام دادم، واژه روشندل را نیز در کنار بسیاری واژگان دیگر که در ادبیات موجود حول نابینا، باعث نگاهی ترحمی و نگرشی دور از واقع به افراد با آسیب بینایی و توانمندیهای آنهاست، طبقهبندی کردم و نگاه خوبی نیز به هیچوجه به این واژه نداشتم، اما در طی پژوهشهایی که درباره خزائلی در دو سال اخیر انجام دادم و پی بردن به آنها همانطور که اشاره کردم، متوجه شدم که استخدام، استفاده، ترویج و نهادمندسازی واژه روشندل توسط خزائلی البته در بافت زمانی و زبانی آن موقع کشور، چه ثمرات مهمی را برای نابینایان داشته و زیربنای چه تغییرات مهم دیگری در ارتقاء زندگی و جایگاه آنها شده است که این کار خزائلی نیز در کنار سایر اقدامات، فعالیتها و خدمات وی بهعنوان برگی مهم قابل تامل و اعتناست.
معصومه عزیرمحمدی؛ بازیگر تئاتر و گوینده رادیو با بیان چند خاطره، تاثیر دکتر خزائلی بر زندگیاش را مهم دانست.
در این برنامه، از سردیس دکتر خزائلی رونمایی و تمبر یادبود او باطل شد و در پایان برنامه گروه موسیقی موسسه خزائلی، تصنیف «ایران ای سرای امید» را اجرا کردند.
نظر شما