در حاشیه ششمین همایش کتابداران غرب کشور در شهرستان مهاباد، کتابخانه روستای سیدآباد که با کمک انجمن حامی تجهیز شده، افتتاح شد.
قرار است کتابخانه روستا افتتاح شود و با وجود بارش باران تعداد زیادی از مردم، مسئولین و از همه مهمتر بچههای روستا جلوی مسجد جمع شدهاند. به جمعیت که میرسیم با دو صف موازی از بچههای روستا روبهرو میشویم. بچههایی که بهترین لباسها و کفشهایشان را پوشیدهاند تا در بهترین حالت در جشن افتتاح کتابخانهشان شریک شوند. هرکدام از بچهها شاخهای گل به دست دارد و آن دو صف موازی هم حکم فرش قرمز جشنوارههای بزرگ را دارد که میهمانان یکی یکی از آن میگذرند و در نهایت گرد خانم تابنده طیار، خیری که کتابخانه روستایشان را تجهیز کرده جمع میشوند.
همه در مسجد روستا جمع میشویم تا سخنرانیها و مقدمات افتتاح کتابخانه انجام شود و بعد به سراغ خود کتابخانه برویم. هر کسی گوشهای از کار را گرفته است. ماموستای مسجد روستا قرآن شروع مراسم را میخواند. بعد از آن، محسن احمدیپور، عضو شورای روستای سیدآباد به میهمانان خوشآمد گفت و از خانم طیار به خاطر تجهیز کتابخانه روستایش تشکر کرد. کمی هم در اهمیت توجه به قلم و کتاب، فرهنگ دیرینه مردم منطقه صحبت کرد و در پایان صحبتهایش، شعر زیبایی به زبان کوردی خواند.
محمد احمدیآذر، شاعر و از اهالی روستا هم به جایگاه دعوت شد و ضمن شعر خوانى، کتاب شعر خود را به کتابخانه روستا هدیه کرد. بعد از آن سیدرسول نبوی، نماینده کارگروه توسعه فرهنگ کتابخوانی مکریان مهاباد، به زبان کوردی برای هم روستاییهایش سخن گفت که با ترجمه یکی از اهالی روستا فهمیدم، از جایگزینی کتابخوانی برای کودکان به جای نصیحت کردن، جهت رشد و آموزش ایشان میگوید. خاطراتش از کتابهای دوران کودکی، تشویق دانشآموزان به کتابخوانی و اهمیت مطالعه کتابهای غیردرسی در کنار کتابهای درسی از دیگر موضوعاتی بود، که درباره آنها سخن گفت.
شعرخوانی به زبان کوردی جمال ماماسماعیلی، از اعضای شورای اسلامی روستای سیدآباد که شاعر هم بود مرا به این فکر انداخت که چقدر شاعرهای این منطقه زیادند. البته با خودم فکر کردم که این آب و هوا و این همه زیبایی که در اطراف آنهاست، همین لباسهای رنگارنگی و پر زرق و برقی که بر تن بچههاست، کوههای سرسبز اطراف روستا و خیلی چیزهای دیگر هر جای دیگری بود، آدم را سر ذوق میآورد و همه شاعر میشدند، اما اگر منصف باشیم خیلی جاهای دیگر با تمام این شرایط و حتی وضعیت بهتر این میزان از ذوق و قریحه ادبی ندارند. اگر روراست باشیم، خود من، حداقل از یک روستا چنین انتظاری نداشتم و هم باعث حیرتم شد و هم خوشحال شدم که چنین هموطنانی داریم.
تابنده طیار، مادر کامیاب آقایی تبریز که پس از کتابخانه روستاهای «آلتین کش» در قزوین و «صدیقزهی» در سیستان و بلوچستان، سومین کتابخانه را به نام پسرش در روستای سیدآباد مهاباد تجهیز کرده بود هم چند لحظهای در جایگاه قرار گرفت و ضمن ابراز خوشحالی از اینکه توانسته سومین کتابخانه به نام پسرش را در مناطق محروم تجهیز کند، این روز را یکی دیگر از روزهای خاص زندگیاش خواند. وی ضمن تاکید بر اهمیت مطالعه کتابهای غیر درسی در موضوعات مختلف، برای دست یافتن به جایگاه اجتماعی و علمی خوب، ابراز امیدواری کرد که کتابخانه کامیاب3، مکانی آرام، مناسب و دلنشین برای بچههای روستای سیدآباد باشد و ما شاهد موفقیت آنان در تحصیل علم، هنر و صنعت باشیم. در ادامه سیروان زارع منبر، دهیار روستای سیدآباد و فرح حقنژاد، نماینده انجمن حامی در منطقه غرب کشور هم در حوزه اهمیت کتابخوانی صحبت کردند.
در گوشه مسجد با دختری از اهالی روستا هم صحبت میشوم، نامش «ژوان» است، نامی کردی و به معنی قرار ملاقات عاشقان. کلاس چهارم دبستان است. فارسی که صحبت میکند لهجه کردیاش پنهان نمیماند و این خصیصه بر شیرینی حرفهایش میافزاید و مستمع را بر سر ذوق میآورد. میپرسد از تهران آمدهای؟ تایید که میکنم، میپرسد از تهران تا اینجا، یعنی سیدآباد چقدر راه است؟ کیلومترش را نمیدانم ولی میگویم اگر با اتوبوس بیایی، تقریبا 12 ساعت. باز میپرسد در تهران چندتا کتابخانه است؟ میگویم خیلی و باز میپرسد پس شما خیلی کتاب میخوانید. چه خوب که این جمله آخریاش سوالی نیست، چون نمیدانستم چه جوابی به او بدهم. چون او تعداد کتابهایی که انتظار داشت من خوانده باشم را با تعداد کتابخانهها و کتابفروشیهای تهران میسنجید و من خیلی از آن عقب بودم.
حالا که کتابخانه داریم...
ژوان خوشحال است که از این به بعد در روستایشان کتابخانه دارند و تصمیم دارد داستان کتابهای خوبی که در کتابخانه میخواند را برای پدربزرگ و مادربزرگش هم تعریف کند. میگوید حالا که کتابخانه داریم، مجبور نیستم تمام تعطیلات و ساعات بیکاریام را به تماشای تلویزیون بنشینم و به جای آن کتابهایی که دوست دارم را میخوانم.
سخنرانیها که تمام میشود نوبت به افتتاح خود کتابخانه است. کتابخانه یک اتاق بزرگ در طبقه دوم یک ساختمان است که شورای روستا تامین کرده و در کوچهای است که مانند تمام کوچههای روستای سیدآباد شیب ملایمی دارد. کمکم تمام بچهها، مردم و مسئولان پشت درب کتابخانه روستا جمع میشوند و نهایتا روبان صورتی آن قیچی میشود. به دقیقه هم نمیکشد که کتابخانه پر میشود از بچههایی که هیاهویشان اجازه نمیدهد صدا به صدا برسد. دیوارهای کتابخانه با کاغذرنگی تزئین شده و در میانه آن چند میز و صندلی هم هست. خانم طیار به هر کدام از بچه یک کتاب قصه هدیه میدهد و بعضی از بچهها در همان شلوغی، کتاب قصهشان را میخوانند.
نظر شما