به گفته حمیدرضا یوسفی در مقدمه کتاب، «اندیشههای صدرایی در آینه نگاه معاصر» میکوشد پلی باشد میان اندیشه در ایران و سایر کشورهای جهان و از این رو در گام نخست همزمان در کشور آلمان نیز منتشر میشود. از سوی دیگر مقالاتی که در این کتاب نوشته شده منحصراً برای این اثر است و نگاهی متفاوت به بیکرانههای اندیشه صدرا دارد.
حمیدرضا یوسفی استاد دانشگاه پتسدام آلمان که در حوزه مطالعات میان فرهنگی و تاریخنگاری فلسفه تخصص دارد، اخیراً سفری به کشور ایران داشت و به بهانه انتشار کتابش، با ما درباره این اثر و بهویژه جایگاه و آراء صدرالمتالهین شیرازی گفتوگو کرد که ماحصل آن را میخوانید:
لطفا درباره پروژه مواريث فكری ايران كه ذيل آن اين كتاب منتشر شده توضيح دهيد.
یکی از بزرگترین مشکلات جامعه علمی ما عدم شناخت سیستمی و سیستماتیک بزرگان عقل و اندیشه کشورمان است. این نقیصه باعث شده است که درک درستی از فرهنگ و روند تفکر در گستره تاریخی خود نداشته باشیم. آنچه را که ما در محافل روشنفکری و آکادمیک کشور شاهدش هستیم، اغلب مباحث روز کشورهای غربی است که سنخیت چندانی هم با دین و فرهنگ و تاریخ ما ندارد. ما در واقع شاهد یک تضاد دوسویه ناشی از این عدم شناخت یا امتناع تفکر هستیم: غربگراهای غرب ندیده و غرب دیدههای غرب نفهمیده که به نوعی قشر روشنفکر ما را تشکیل می دهند، در این نقیصه بی تقصیر نیستند. حال کسانی که دنبال راههای جدید و برگرفته از سرچشمههای فلسفی خود هستند، معمولا قربانی این دو طیف میشوند. این دغدغه ما را بر آن داشت که راهی برای رهایی از این اجاره نشینی فکری تعریف کنیم و با یک رویکرد سیستمی و سیستماتیک به معرفی مواریث فکری خود در ایران بپردازیم. میراث ارزشمندی که شاهکارهای علمی، فلسفی، ادبی و هنری اندیشمندان و هنرمندان این مرز و بوم را در نهاد خود دارد. جای حیرت است که ترکها، مولوی و ابن سینا یا حکیم نظامی را ترک تصور میکنند. شگفتانگیز است که اعراب، عامری و خیام را عرب معرفی میکنند. جای حیرت دارد، که در متون غیر ایرانی بزرگان ما را آنطور که میخواهند، میبینند و ما تا به امروز کاری در خور و ماندگار برای معرفی دادههای تاریخی خود نکردهایم. مواریث فکری و معنوی ایران بخشی از وجدان تاریخی ما را تشکیل میدهند و صیانت از آنها یک ضرورت فرهنگی و اخلاقی است.
معرفی این گنجینههای ادبی و علمی به عنوان مبنای خوبی برای بازگشت به عقبههای خود، بدون تلاش و پشتکار مستمر و مبتنی بر واقعیتهای تاریخی، میسر نخواهد بود، تحقق این امر هدف غایی مجموعه علمی مواریث فکری ایران است. امید ما این است که در کشورمان کرسیهایی از زرتشتشناسی گرفته تا فارابیشناسی، ابن سیناشناسی و مطهریشناسی طراحی شود تا بتوانیم خود را با تکیه به دادههای تاریخی خود از این اجارهنشینی فکری برهانیم.
درباره صدرا كتابهاي زيادي در ايران نوشته شده نقطه تمايز اين كتاب چيست؟
کاملا درست است. در مورد صدرا کتب و مقالات بسیار زیادی وجود دارد، ولی با این وجود شما کمتر کسی را پیدا میکنید که با ساختمان افکار او آشنا باشد، درحالی که در آلمان برای مثال بیش از هشتاد درصد مردم شاخصههای افکار کانت را میشناسند. شما در کشورمان کمتر کتابی را پیدا میکنید که در آن با زبانی ساده به معرفی افکار و خاستگاه این اندیشمند با نگاهی شناخت شناسانه و مبتنی بر روش پرداخته شده باشد. این معضل نه با ترجمه آثار نوشته شده در مغرب زمین برطرف میشود و نه با بازچاپ کتب نوشته شده در ایران. ما نیاز به یک انقلاب فرهنگی در کانون افکار و برداشتهای علمی خود داریم تا بتوانیم راه را برای شناخت سیستمی و سیستماتیک آثار مواریث فکری خود از حضرت زرتشت گرفته تا به امروز داشته باشیم.
بی دلیل نیست که در جامعه ما درک درستی از ملاصدرا که یکی از پیکانهای تاریخ تفکر ماست، وجود ندارد. با کارهای جسته و گریخته و تفکرات تقلیدی نمیتوان صدراشناس شد و در جهان حرفی برای گفتن داشت. ما نیاز مبرم به یک کرسی صدرا شناسی داریم که اساسنامه علمی دارد و آثار صدرا در آنجا از صفر تا صد نگهداری میشود. کرسی که همه کتابهایی که در مورد این اندیشمند نوشته شدهاند، را در برمیگیرد تا علاقهمندان بهراحتی و بدون دغدغه بتوانند به این آثار مراجعه کنند.
بسياری وقتی میخواهند از امكان فلسفه اسلامي سخن بگويند صدرا را پرچمدار آن میدانند آيا نظام معرفت شناختی و فلسفی او اين امكان را دارد؟
همه فلاسفه جهان چنین ظرفیتی را دارند، البته این همیشه و همه جا با پارامترهایی همراه است که نمیتوان به آن بی توجه ماند. متفکرین جهان معمولا برای مریدان آن مکتب حکم پرچمدار را دارند. کسانی هستند در آلمان که کانت را بهخاطر نوشتههایش در مورد ملتهای دیگر نژادپرست و هگل را بهخاطر مطلق اندیشی فلسفیاش تئوریسین فاشیست تلقی میکنند. با این وجود چه میشود که کانت و هگل جهانی میشوند و صدرا از قافله دور میماند و تنها در محافلی قلیل در جهان، آن هم بطور حاشیهای به او پرداخته میشود؟ هدف من در اینجا مقایسه نیست، ولی اگر شما به گستره فلسفی صدرا بنگرید، میتوان گفت که او بهخاطر ابداعیات فلسفیاش مثل حرکت جوهی و طرح بنیادین مسئله وجود همان جایگاهی را در ایران دارد که کانت در آلمان از آن برخوردار است، مسئله وجود ملاصدرا نگاهی بنیادین قبل از همه متفکران مغرب زمین دارد.
جايگاه صدرا در فلسفه اسلامی كجاست؟
میز تاریخ فلسفه اسلامی گرد است و همه دور هم هستند و هر کس بهگونهای جایگاه و منزلت خود را دارد. دلیلش هم این است که کلام فکری تقریبا همه فلاسفه همیشه ابداع یا التقاط نیست، بلکه در بسیاری از مواقع همزمان پاسخ به گفتمانهای گذشته درون فرهنگی یا فرافرهنگی است. این در مورد صدرا هم مصداق دارد. صدرا به پاسخگویی پرسشهای ابن سینا، غزالی یا سهروردی میپردازد، ولی در این کانون خانه نمیگزیند و راه خود را در روند تاریخ طی می کند و ساختمان فکری خود را میسازد. بیان من این است که فلاسفه برتریت مطلق نسبت به هم ندارند. همه دانشمندان جهان در جایی قوی و در جایی دیگر ضعف فکری و استدلالی دارند یا در مورد موضوعی زیاد و در مورد موضوعی دیگر کم گفته اند. فلسفه و تفکر فلسفی را نمیتوان سلسله مراتبی تلقی کرد.
نوآوریهای ملاصدرا در فلسفه چيست؟
اسفار اربعه یکی از آثار بینظیر تاریخ تفکر است که صدرا در آن به موضوعاتی متنوع و کاربردی میپردازد. او نگاهی متفاوت به حقیقت جهان دارد. تفکر صدرا متشکل از دو اصل زیربنایی «اصالت وجود و وحدت تشکیکی حقیقت وجود» است. فلاسفه غرب قرنها بعد به این موضوعات پرداختهاند و این مبین جایگاه والای صدرا در کانون تفکر جهانی است. صدرا جدای از معرفتشناسی، منطق، اخلاق، سیاست، عقل، تأویل، جبر و اختیار، عشق، عرفان و تصوف و معادشناسی و توحیدشناسی بنیانگذار حرکت جوهری است که تاکنون در جهان به آن به این ظرافت نظر پرداخته نشده است. بیان صدرا این است که هیچ چیز در جهان پایدار نیست و همه چیز پیوسته در حرکت است و در یک پروسه عظیم «شدن» قرار دارد. البته هگل و بسیاری دیگر از فلاسفه هم از روح و حرکتش گفتهاند، ولی منظور آنها حرکت وجودی و جوهری نیست، بلکه سیر و حرکت تاریخ است که بحثی انتزاعی و اغلب بسیار ملال آور است.
آيا تلاشهای مكتوب صورت گرفته درباره صدرا را كافی میدانيد؟
ما نباید و نمیتوانیم با نوشتن یک یا چند کتاب و مقاله به این شناخت برسیم که دیگر کافی است و کارهای انجام شده حرف آخر را بیان کردهاند. امر مسلم این است که پروسه شناخت بسیار توانمند است خلاقیت آفرین است. این پروسه میتواند ما را در مراحل مختلف به درک و فهم بهتر و عمیق تر یا تصحیح برداشتهایمان از مواریث فکری خود برساند. تلاش باید پیوسته علمی و روشمند باشد. پرهیز از هر گونه سفیدنمایی یا سیاه نمایی در بن لایههای شناخت یک ضرورت است تا چهره دانشمند مورد تحلیل، قربانی صحنههای نبرد قرائتهای مختلف یا راویان اندیشههای گوناگون نشود. صدرا حرفهای زیادی در کانونهای فکری برای گفتن دارد و ما هنوز اول راه بوده و به درک درستی از افکار او نرسیده ایم. حرف زدن در مورد یک تفکر کار سختی نیست، درک عمیق و کاربرد آن در سطوح مختلف زندگی هنر و اساس کار است.
صدرا چه كمكي به انديشه در جامعه ايرانی میكند؟
مبانی فلسفه را تفکر تشکیل میدهد. تفکر یعنی همه چیز. لذا یکی از بهترین گامهای عقلانی کردن جامعه و روابط اجتماعی میتواند تولید معرفت از راه فلسفه باشد و تفکر فلسفی هرگونه که باشد، دارای یک بستر فرهنگی است. اگر موفق شویم که فرزندان خود را با عقل و شعور از بدو تولد در منزل و دوران مهد کودک تربیت کنیم و به آنها بیاموزیم که عقل چیست و کاربرد آن چه کمکی میتواند به فهم مطالب و رفع مشکلات و امورات زندگی کند، جوانان نسلهای بعدی، جوانانی متفاوت خواهند بود؛ جوانانی که تفکری تفکیکی دارند و درونمایه حرکت جوهری صدرا هم شناخت همین تحول است که تفکر میسازد و فکر را بیدار نگه میدارد. هرگز نباید فراموش کنیم که فلسفه بخشی از جامعه و راه رسیدن به تولید فکر و اندیشه را تشکیل میدهد. تفکر یکباره نیست، بلکه روندی پایان ناپذیر است که در خانه خود که مغز است، شکل میگیرد، تفکر همه جا سلول به عرصه وجود میآورد و خود را ترویج میدهد. تفکر فلسفی که صدرا از سازندگان است دیروز را با دلالتهای زمان خود بررسی کرد و به فربه کردن تفکر و ساختار فکری جامعه قوت بخشید. ما هم باید امروز همین راه را ادامه بدهیم و او را با دلالتهای امروز تحلیل کنیم و مسیر خود را در تاریخ تفکر طی کنیم و به شناخت و درک جدید از «هستی پیوسته در حال شدن» بهدست دهیم.
نظرات