چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۷
جایگاه‌ راث از برندگان نوبل برتر بود

امروز فیلیپ راث نویسنده شهیر آمریکایی درگذشت، به همین مناسبت فریدون مجلسی اولین مترجم آثار راث یادداشتی در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-فریدون مجلسی: با خواندن کتاب «زنگار بشر»، و درواقع خیلی دیر، یعنی فقط 16 سال پیش، با فیلیپ راث آشنا شدم. بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. تعجب کردم که چگونه چنین نویسنده بزرگی تا آن زمان به دایره کتاب ایران راه نیافته بود. «زنگار بشر» را به فارسی ترجمه کردم. راث در این کتاب  فقط به شرح داستانی نمی‌پردازد که در آن جوان سیاهپوستی با رنگ روشن‌تر از دیگران پس از آنکه ضربه تبعیض نژادی را می‌چشد، به هویت خود پشت می‌کند و با توجه با نام یهودی وارش خود را یهودی و سفید پوست سبزه رو جا می‌زند، و در زندگی با هویت دروغین به‌ اتهام واهی تبعیض نژادی علیه سیاهان از کارش اخراج می‌شود، بلکه به تحلیل روان انسان‌ها و تحولات اجتماعی و روابط حاکم بر این روابط در آن دوران در نیوجرسی و نیویورک و در آمریکا می‌پردازد. در واشینگتن دانشگاهی به نام‌ «هاوارد» وجود دارد که شهرتی هم، البته نه به اندازه «هاروارد» دارد و اصولاً ویژه سیاهپوستان است. انسان انتظار دارد دانشجویانی که‌اغلب رنج تبعیض نژادی را درک کرده‌اند، نسبت به یکدیگر همدردی بیشتری داشته باشند، در حالی که در لابه لای سطور فیلیپ راث درمی‌یابیم که حتی در آن دانشگاه نیز رنگین‌پوستانی که رخسار روشن‌تری دارند به آنهایی که سیاه‌ترند فخر می‌فروشند و تبعیض روا می‌دارند!



راث در کتاب خشم درواقع از زبان سربازی که نمی‌خواست به سربازی برود ولی بُرده می‌شود و در جنگ کره می‌میرد، زندگی نامه پس از مرگ می‌نویسد، و ضمن آن نحوه بارآمدن و زندگی همنوعان یهودی خود را در نیوجرسی شرح می‌دهد. محیطی را تشریح می‌کند که خودش در آن پرورش یافته و به زیر و بم آن آگاه ‌است. نویسنده زندگینامه پس از مرگ فرزند یک قصاب کاشر است که همه موازین شرعی را برای عرضه گوشت حلال رعایت می‌کند، او که فقط به درس پیشرفت برای دستیابی به زندگی آبرومندتری می‌اندیشد، از هرگونه درگیری سیاسی و هرگونه برخوردی محتاطانه می‌گریزد وسراغ آن‌گونه ماجراجویی‌های سیاسی نمی‌رود، اما سیاست بهانه‌های بسیار دارد تا به سراغ او رود و او را رها نمی‌سازد.

مشکلی که در ترجمه‌ آثار راث به آن برخورد کرده‌ام، بی پروایی او در شرح روابطی است که گاه با خط قرمزهای موجود برخورد پیدا می‌کند و مترجم ناچار است عبارات را با لحن ملایم‌تر یا گنگ‌تری منتقل کند، با این حال و با وجود رعایت این نکته در ترجمه کتاب «افول» که از آخرین آثار فیلیپ راث است، شاید به دلیل اینکه در آن قهرمان داستان اشاره به گرایش به نوع روابطی دارد که در جامعه ما پذیرفته نیست و گاه ‌انکار می‌شود، با وجود اینکه همین گرایش موجب افول و شکست و مرگ او می‌شود، سرانجام پنج سال است منتظر جواز چاپ مانده است.

کتاب «شوهر کمونیست من» فیلیپ راث، که‌ آخرین اثر ترجمه من محسوب می‌شود، داستان سیاسی و اجتماعی مفصلی است که‌ از توسعه ‌افکار چپ در میان سربازان و دانشجویان و طبقات فرودست آمریکا در نیمه قرن بیستم حکایت دارد. داستان از بارانداز بندر «بوشهر» خودمان آغاز می‌شود که در آن نیروهای آمریکایی تسلیحات مورد نیاز شوروی را تخلیه می‌کنند، و اشاراتی به شدت فقر و واماندگی محلی در ایران دارد. داستان سپس به بررسی اوضاع هولناک و بازجویی‌های «کمیته مبارزه با فعالیت‌های ضد آمریکایی» می‌پردازد که آگاهی و درک خوبی درباره دوران «مک کارتیسم» به خواننده می‌دهد. داستانی است با پرداختن به زوایای روح انسانی و مسائل طبقاتی جامعه‌ آمریکا در آن دوران ترس.

اکنون راث در ایران به خوبی شناخته شده‌ و شاید بیش از ده ‌اثر از او به فارسی ترجمه شده ‌است. به نظر من او برجسته‌ترین نویسنده‌ آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم بود، بیشترین تعداد جوایز ادبی آمریکایی و بین‌المللی را دریافت کرد، فقط جایزه نوبل ادبی را از او دریغ داشتند، در حالی که جایگاه‌ او، به نظر بسیاری از کارشناسان ادبی، از بیشتر برندگان آن جایزه برتر بود. راث از پنج سال پیش قلم را بوسید و خود را از نویسندگی بازنشسته کرد و اکنون در 85 سالگی درگذشته است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها