محسن مسرت در نشستی که به مناسبت کتاب تازه انتشار یافته خود در ایران برگزار شد، نظریه جدیدش درباره سرمایهداری فایننس به مثابه فورماسیون جدید نظام سرمایهداری را تشریح کرد.
این نشست علمی به مناسبت کتاب تازه انتشار یافته «سرمایهداری فایننس بمثابه فورماسیون جدید سرمایهداری» پروفسور محسن مسرت، استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاههای آلمان برگزار شد و استادان و چهرههای برجستهای چون محمود دولتآبادی، حسین راغفر، محمدعلی مرادی و... حضور داشتند.
مسرت به طرح نظریه جدید خود درباره سرمایهداری فایننس به مثابه فورماسیون جدید نظام سرمایهداری پرداخت و افزود: سرمایهداری کلاسیک به اضافه بخشی که شامل سرمایهداری مالی(فایننس) میشود در سرمایهداری جدید با سیستم بانکی و تامین منابع مالی بخش مولد در سرمایهداری کلاسیک کاملاً متفاوت است.
وی ادامه داد: بخش فایننس خود بهخود چیزی تولید نمیکند و غیر مولد است. این بخش تبدیل به بازار کالاهای مجازی از قبیل Hedgefonds، Private-Equity-Fonds، Finanzinvestmentsfonds und Pensionsfonds شده است. هدف اصلی معاملات در این بازار انتقال سرمایه از یک جهت به جهت دیگر در درون همین مکان و یا انتقال ثروت از اقتصاد حقیقی و مولد به بخش فایننس است.
به گقته مسرت، بدین منوال تفاوت ماهوی بخش فایننس با اقتصاد حقیقی و مولد در سرمایهداری در این واقعیت نهفته است که در این مکان ارزش و ارزش اضافی تولید نمیشود و به اصطلاح تئوری بازیها، بازی برد و باخت است، در حالیکه منطق سرمایهداری مولد (کلاسیک) بازی برد ـ برد است.
این استاد اقتصاد با بیان اینکه منطق حرکت سرمایه در بخش سرمایه فایننس منطق انباشت سرمایه از طریق تولید و ارزشزایی، آنطور که مارکس درباره سرمایه مولد مد نظر داشت نیست، گفت: منطق حرکت سرمایه در این بخش منطق انباشت سرمایه به کمک اهرم قدرت است. اما از منظر مارکس سرمایه به خودی خود اهرم قدرت را نیز شامل میشود، یعنی در تحلیل مارکس مقوله قدرت به عنوان عاملی مستقل از سرمایه عمل نمیکند.
وی در ادامه با اشاره به نتیجهگیریهای اولیه متدیک از تفاوت دو نوع انباشت سرمایه اظهار کرد: با این توضیحات میتوان ابتدا نتیجهگیری کرد که قدرت و منطق اقتصادی انباشت قدرت به عنوان عامل مستقل از سرمایه باید به تحلیل مارکس اضافه شود تا بتوان دامنه شناخت فعل و انفعالات جامعه سرمایهداری را گسترش داد.
مسرت تاکید کرد: بزرگان و تئوریسینهای طرفدار مارکس و بهخصوص هیلفردینگ، لنین، رزا لوکزامبورگ، بوخارین، هانا آرنت و... به دنبال مارکس به مقوله قدرت به عنوان عامل مستقل در انباشت سرمایه بی توجه بودند و از دید من به همین دلیل هم در راستای تحلیل از اوضاع آشفته سرمایهداری جهانی آن زمان به بیراهه رفتند.
وی افزود: برای نمونه آن بزرگان نامبرده بهوجود آمدن سرمایه فایننس آن دوره و امپریالیسم را از رشد سرمایهداری و قوانین درونی انباشت سرمایه استنتاج میکردند و در نتیجه تغییر و تحول اجتماعی را نیز منوط به براندازی سرمایهداری میدانستند و خود در پی آن بودند.
مسرت در ادامه با اشاره به اینکه با تکیه به نقش مستقل مقوله قدرت در کنار مقوله سرمایه میتوان ادوار سرمایهداری را در تاریخ اینگونه متمایز کرد، گفت: سرمایهداری بازار آزاد از ابتدا تا اواخر قرن 19، سرمایه داری فایننس و امپریالیسم کلاسیک از اواخر قرن 19 تا اولین بحران مالی در 1929 و جنگ جهانی دوم (دوره اول فایننس)، سرمایهداری کینزی (کلاسیک) از 1933 در آمریکا و 1945 در سطح بینالمللی تا 1970 یعنی ورود نئولیبرالیسم و سرمایهداری فایننس دوره دوم از 1970 تا به امروز (این دوره دومین بحران مالی جهانی در سال 2008 را نیز شامل میشود.) از جمله این ادوار است.
وی به برخی از منابع بخش فایننس در سرمایهداری فایننس اشاره کرد و گفت: رانتهای منتج از (قدرتِ انحصاری) مالکیت بر منابع طبیعی و زمینهای مسکونی (رانت مطلق)، رانتهای دیفرنسیال (تفاوت رانتهای منابع پرهزینه نظیر معادن ذغالسنگ و منابع کم هزینه نظیر منابع نفت خاورمیانه برای تولید انرژی) و مازاد سودهای سرمایهداران بخش تولیدی بدلیل سطح دستمزد دمپینگ نهادینه شده از جمله این منابع است. در واقع همه این گونه منابع سرمایه فاینانس درآمدهای یکجانبه و بدون هزینه (در حقیقت خدادادی) هستند.
این استاد اقتصاد با اشاره به شروع دوران سرمایهداری فایننس با مدیریت نئولیبرالیستی، اهداف تعریف شده نئولیبرالیسم هایک، فریدمن و غیره را برشمرد و افزود: حاکمیت مجدد اقتصاد بر سیاست، انعطافپذیر کردن بازارهای نیروی کار (تضعیف سندیکاهای کارگری)، از میان برداشتن موانع حرکت سرمایه در بازار جهانی، تجارت کاملا آزاد در بازار جهانی و خصوصی سازی کالاهای عام المنفعه (آب، برق،بهداشت، آموزش و پرورش) از جمله این اهداف است.
مسرت همچنین درباره رشد شدید بیکاری انبوه از دهه 1980 به بعد، تضعیف شدید سندیکاهای کارگری، کاهش ضریب سطح دستمزد در کشورهای سرمایهداری و ایجاد انبوه سود اضافی سرمایه داران از 1970 به بعد سخن گفت و افزود: به دلیل کاهش سطح دستمزد کارگران به سطح دستمزد دمپینگ، کاهش قدرت خرید در بازارهای داخلی و محدودیت رشد اشتغال در بازار کار و نهادینه شده بیکاری انبوه در اکثر کشورهای سرمایهداری بهوجود آمد.
این استاد اقتصاد در بخش دیگری از سخنانش پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرمایه داری فایننس را یادآور شد و گفت: نهادینه شدن بیکاری انبوه و دستمز در سطح دامپینگ، رکود رشد اقتصادی، افزایش سرسام آور اختلاف ثروت (ثروت 8 ثروتمندترین دنیا معادل با 50 درصد ثروت بقیه دنیا در سال جاری)، نهادینه کردن دولتهای بدهکار و حاکمیت ثروتمندان بر دولتها، کاهش بودجه امور اجتماعی دولتها، تبدیل دولت رفاه دوران کلاسیک (کینزی) به ضد آن، نهادینه شدن ناامنیتی در باز اشتغال و حاکمیت ترس و وحشت مردم و بخصوص جوانان برای آینده خود و بیرون راندن سندیکاهای کارگری از حوزه فعالیتهای اجتماعی از پیامدهای این موضوع بوده است.
به گفته مسرت، همچنین بلوکه کردن اصلاحات اساسی از قبیل کاهش ساعت کار، خنثی کردن نقش اجتماعی دانشجویان و جوانان، تبدیل بخش فرسوده از خیل بیکاران به انگل جامعه، افزایش فقر به ویژه در میان سالمندان و رشد نفوذ جنبشهای راست، پوپولیستی و از همه بدتر جنبشهای ناسیونالیستی و حتی فاشیستی از دیگر پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرمایه داری فایننس است.
نظر شما