یوریک کریم مسیحی نویسنده کتاب «نگاهم کن! خیالم کن!» درباره این اثر میگوید: در جستارهای این کتاب پرداختن به سویهها شخصی عکسها و کاویدن لایههای ناپیدای آنها برایم مهمتر از نقد نوشتن است.
آیا «نگاهم کن! خیالم کن!» ادامه اثر قبلی شماست یا کتابی در مسیری مجزا و مستقل است ؟
کتاب «نگاهم کن! خیالم کن!» ادامه کتاب قبلی من است، یعنی «در جهت عکس»، و در همان فرم به شمار میآید. در مقدمه کتاب «در جهت عکس» در مورد چیستیِ نوشتهها، توضیح دادهام و گفتهام نقد، یادداشت یا مقاله است؟! به نظرم همان جستار واژه مناسبی برای این نوشتههاست. علاقه و توجه من به عکس کاملاً جدی است، بهعنوان مادهای که بهصورت مستقیم به سینما مربوط است. چون من کارم را از سینما آغاز کردم ولی نتوانستم کارگردان بشوم، به همین دلیل نزدیکترین شاخه به سینما را برای ادامه کارم انتخاب کردم، یعنی عکاسی را. بدیهی است که در عکاسی نیز علایق و دغدغههایی مخصوصی دارم. عکسهای مورد علاقهام را انتخاب میکنم، درباره جنبههایی از آنها مینویسم که توجهام را جلب میکنند یا خیال میکنم.
آیا نوشتههای شما در «نگاهم کن! خیالم کن!» صرفاً نقدهایی بر عکسهای مورد علاقهتان است؟
راستش را بخواهید معتقد نیستم این نوشتهها به معنای متعارف، نقد باشند. پرداختن به سویهها و لایههایی در عکس برایم شخصی به شمار میآیند نظرگاه شخصی برایم مهمتر است تا اینکه بخواهم نقد بنویسم. نوع آشنای نقدنویسی را من در کتاب «عکس و دیدن عکس» مورد بحث قرار دادهام و بهصورت فصلی کامل با دو نمونه در دو گرایش، یعنی نقد کلاسیک و نقد مدرن مطرح کردهام. سعی کردم مطالب کتاب جدیدم متفاوت از آثار قبلیام باشد و مطالبی باشند که فقط خودم میتوانم بنویسم، این جنبهها برای من خیلی مهم و برجستهاند، چون میخواهم آن چیزی را که من مینویسم، کموبیش انحصاری و شخصی باشد.
معیار شما برای انتخاب عکسها چیست؟
من علایقام به سینما و ادبیات را وارد جستارهایام دربارهی عکاسی میکنم و به آنها ارجاع بسیار میدهم. ارجاعها برایم معنا دارند و حالا در نوشتههایم آنها را برای دیگران معنا میکنم. شاید به همین دلیل است که اول عکسها و بعد جستارهای کتاب «نگاهم کن! خیالم کن!» از این نظر برای خواننده جذابیت و البته ابهام دارد. عکسهای کتاب بهطور عمده مربوط به قرن بیستم هستند. چند عکس هم از قرن نوزدهم هست. دغدغه اصلی من زندگی اجتماعی مردمان است، زندگی آنان و رنجهایی که در زندگی اجتماعی میکشند، و البته کسانی که مسبب این رنجها هستند. این موضوعها مرکز توجه من هستند.
در انتخاب عکسها و نوشتن جستار دربارهی آنها محدود به وجه زیباییشناسانه عکاسی است؟
اگر مرکز توجه من صرفاً زیبایی هنر بود، حتماً به آن جنبه میپرداختم، اما من نمیخواهم دیدگاهم نگاهی رئالیسمِ سوسیالیستی به نظر بیاید. اگر بخواهید چنین اسمی هم روی آن بگذارید من مخالفت نمیکنم، ولی نگاه من، نگاهی انحصاری و شخصی به زندگی مردم است. در این زندگی بهطور عمده، رنج مردم بیشتر نظرم را میگیرد و توجهم را جلب میکند.
چرا فقط رنجها را روایت میکنید؟
من از کنار مردم شاد میتوانم بگذرم چون میبینم شاد هستند، اما رنج مردم را به خودم مربوط میدانم، پس میمانم. سعی میکنم چیزی بنویسم و نگاهم را بهگونهای توصیف کنم تا از این طریق شاید دیگران هم به زندگی آدمها توجه کنند. از رهگذر این اقدام حتی به زندگی خودشان هم توجه کنند. من در کتاب «اول شخص مفرد» از دید اشیا، مثلاً یک لیوان، قصه نوشتهام. اما قصهای که از نگاه یک لیوان نوشتهام از منظر زندگی اجتماعی آدمهاست. البته جلد دوم این کتاب به نام «دومین اول شخص مفرد» چند ماه دیگر منتشر میشود که آنجا هم باز زندگی اجتماعی آدمها را از دید اشیا بررسی کردهام. در این کتاب داستانی از نگاه یک دستمال روایت میشود. هرچند دستمال بهعنوان شی به میان میآید ولی دغدغهای اجتماعی دارد. به همین خاطر زندگی اجتماعی آنها با تمام زشتیها و زیباییها، خیانتها، فداکاریها و دیگر جنبهها مورد نظرم هست.
با توجه به تاکید شما به رنج، نگران متهم شدن به سیاهنمایی نیستید؟
هیچکدام از منتقدان نمیتوانند بگویند موارد مطرحشده در کتاب، دروغ است یا وجود ندارد. فقط میتوانند بگویند چرا سیاهیها را نشان میدهید و به سفیدیها نمیپردازید؟ من قدرت «گفتن از سفیدیها» را ندارم و سرمایه «گفتن از سفیدیها» در دست کسانی است که در حال نشان دادن سفیدیها هستند و متأسفانه به سادهلوحانهترین و غلو شدهترین شکل هم این کار را میکنند.
نظر شما