وضعیت و چالشهای نشر در حوزه هنرهای تجسمی / 3
تاجالدینی: قرنها، تاریخِ آنچه را که به تصویر کشیدهایم، مکتوب نکردهایم
مرجان تاجالدینی، نویسنده و پژوهشگر هنر اظهار کرد: ما قرنها، تاریخِ آنچه را که به تصویر کشیدهایم، مکتوب نکردهایم. مکتوب کردن تاریخ هنر معاصر ما، به دهه ۱۳۳۰ برمیگردد و در دوران قبل هم اگر بخواهیم دقیق بگوییم، اولین متن مستقل تاریخ نگارانه در باب هنر به دوران صفوی بر میگردد نه خیلی پیشتر.
در زمینه هنرهای تجسمی با توجه به کیفیت مورد نیاز چاپِ این منابع قیمت هم به همان میزان افزایش پیدا میکند و تهیه آن برای دانشجویان غیرممکن و یا سخت میشود. از طرفی اگر کیفیت را پایین بیاورند، درک و دریافت لازم و دقیق را به مخاطب هنر نمیدهد. نگاه و ارزیابی شما در این زمینه چگونه است؟
قیمت کتاب، ترجیح ناشر، مولف، مترجم و نویسنده برای انتخاب موضوعی که از چاپ و فروش آن کمی اطمینان حاصل کنند و همچنین کیفیت چاپ، موضوعاتی هستند که به هم مرتبط هستند. طبیعی است کتابهایی که در زمینه هنر و مخصوصا عکاسی چاپ می شوند، باید از کیفیت بالایی برخوردار باشند که در اینصورت، مسلما قیمتشان بالا میرود. نظر من این است که کیفیت را نباید فدای قیمت کرد. متاسفانه بیشتر افراد در مورد قیمت کتاب عقیده دارند که باید ارزان باشد، ولی به هرحال کتاب یک کالاست و قیمتش متناسب با دیگر اقلام بالا و پایین میشود. مسئله قدری هم به فرهنگسازی خریداری کتاب برمیگردد. افرادی که میگویند قیمت یک کتاب بالاست، در ماه چه قدر ممکن است برای اقلام غیر ضروری هزینه کنند. با این توضیح، کتاب بهعنوان یک کالای فرهنگی هنوز مظلوم مانده است. مشکلی که این مساله برای مولف ایجاد میکند این است که وقتی ناشر میخواهد قیمت کتاب را پایین نگه دارد، باید بتواند حامی مالی جذب و یا اینکه مولف باید با ناشر در این زمینه همکاری کند.
هرچند کسانی در جامعه هستند که برای کالاهای غیر ضروری هزینه میکنند، اما کمی به جوانی که توان خرید بالایی ندارد و در خوابگاه زندگی میکند هم باید توجه کرد...
به نظر من راه حل در ارزان شدن کتاب نیست. کتابها همزمان با ورود به بازار باید در کتابخانههای دانشگاهها در دسترس باشند و همچنین دانشجویان باید از بُن تخفیف کتاب و یارانه خرید بهرهمند باشند.
فرض کنید، ناشری با بنیه مالی قوی کتابی را در زمینه هنر عکاسی و یا هنرهای تجسمی با بالاترین حد کیفی و در رده نفیس و با قیمت بالا به چاپ میرساند. با این توضیح، وجود دو نوع چاپ با مصرف علمی و دانشجویی و مصرف کلکسیونی نمیتواند به این موضوع کمک کند؟
من بهویژه در مورد کتابهایی که شامل تصاویر عکاسی و نقاشی هستند، با اینکار موافق نیستم؛ باید به فکر تامین سرمایه بود که کتاب هم برای مخاطب قیمت قابل قبولی داشته باشد و هم برای ناشر سودآور باشد. اگر کتاب با کیفیت پایین چاپ شود با توجه به اینکه در آینده آرشیو میشود و ممکن است در گذر زمان، به نسخه با کیفیت بالای آنکار دسترسی نباشد، این نسخه بیکیفیت به سلیقه و ذهن و فهم این آثار هنری در ذهنم مخاطب آینده، آسیب میزند.
در هنر بهویژه در زمینه نقاشی، قبل از انقلاب آثاری را در موزه هنرهای معاصر داشتیم که امروز در گنجینههای هنری نگهداری میشوند و به دلیل اولویتبندیها و فاکتورهای خاص خود قابلیت انتشار در جامعه اسلامی را ندارد. با این توضیح و با توجه به اینکه در کتابهای تاریخی تحلیلی هنری نیاز به مرور آثار هنرمندان مختلف چه خارجی و چه داخلی است، چگونه میتوان بین امکان پژوهش و بررسی تاریخی و قوانین ممیزی در ایران تعامل ایجاد کرد؟
وقتی کتابی بخواهد منتشر شود، میشود تصاویر را براساس عرف و هنجارها انتخاب و چاپ کرد، اما تغییر و دخل و تصرف در آثار باعث تبدیل کردنشان به اثری ناقص میشود و من مخالف این شکل تغییر در آثار هستم. بهتر است کاری اصلاٌ چاپ نشود تا اینکه سانسوری در موردش اعمال شود. با این توضیح برای مرور تاریخی آثار هنرمندان مختلف میشود آن دسته از آثاری که با قوانین تعارض ندارند را به نمایش گذاشت؛ البته باید از هر دخل و تصرفی در آثار هنری چشمپوشی کرد، چون در آنصورت دیگر با آن اثر و هنرمندش مواجه نیستیم، بلکه اثر جدیدی را ایجاد کردهایم.
خیلی از منابع موجود در زمینه تاریخ هنر و نقد هنر آثار ترجمه شده هستند و کتابهای تالیفی کمی در این زمینه وجود دارد. آیا شما هم با این پیشفرض موافقید که تعداد آثار ترجمه در این حوزه بیشتر است؟
بله، شمار آثار ترجمه بسیار بوده و این اتفاق با هدف آشنایی با تفکر جهانی صورت گرفته است. ناگفته نماند که در این جریان ما هرگز نمیتوانیم بگوییم آثار ترجمه شده زیاد است. بهنظر من، اتفاقاٌ هرچقدر ترجمه کنیم در برابر میزان تولید فکر در سراسر جهان هنوز هم کم است. مساله اینجاست که برای سالهای متمادی در ایران آثار یکسری متفکر معدود و مشخص ترجمه شدند. شاید شمار آثار ترجمه شده، به چشم زیاد بیاید ولی من فکر میکنم باز هم باید آثار افراد دیگر با جریانهای فکری متنوعتر ترجمه شوند. از سوی دیگر، رشتههای آکادمیک هنر عمر کمی در ایران دارند و توان تولید نظری در حد انتظار نیست. شاید این موضوع یکی از دلایلی باشد که تعداد آثار تالیفی در زمینه هنر در ایران هنوز به حد مورد انتظار نرسیده است.
وقتی در زمینه نقد و تحلیل هنر دایرهالمعارفها را نگاه میکنیم که به فارسی هم ترجمه شدهاند، هنرمندان زیادی از دیگر نقاط جهان، حتی ژاپن را در آن میبینیم، ولی از ایران و هنر نقاشی ایران با آن همه سابقه در زمینه هنرهای تجسمی در این دایرهالمعارفها جایی ندارد. یکجانبهنگری و جهتدهیهای موجود در این کتابها را چگونه توجیه میکنید؟
این بحث درستی است و بیشتر مربوط به تاریخنگاری میشود تا بحثهای نظری و تنها مختص ایران هم نیست. وقتی میگوییم تاریخ هنر جهان، منظورمان بیشتر هنر غرب است، ولی اگر بخواهیم در مورد تاریخ هنر جای دیگری صحبت کنیم، باید اسم بیاوریم. مثلا تاریخ هنر خاورمیانه، آمریکای جنوبی، یا ایران. اساسا فرهنگ تاریخنویسی از غرب شروع شده و ما شرقیها عادت به مکتوبکردن نداشتهایم و اگر به جریان تاریخنگاری در ایران بهصورت مدون رجوع کنیم، میبینیم که عمرش بسیار کم است. ما قرنها، تاریخِ آنچه را که به تصویر کشیدهایم، مکتوب نکردهایم. مکتوب کردن تاریخ هنر معاصر ما، به دهه ۱۳۳۰ برمیگردد و در دوران قبل هم اگر بخواهیم دقیق بگوییم، نخستین متن مستقل تاریخنگارانه در باب هنر به دوران صفوی برمیگردد، نه خیلی پیشتر. دلیل این مسئله (نام نبردن از هنر ایران) تعاملی است که در دوران مدرن بین اروپا و خاوردور اتفاق افتاده است. بسیاری از هنرمندان اروپایی متاثر از نقاشی ژاپنی هستند. حتی تعدادی از هنرمندان ایرانی مثل سهراب سپهری، ناصر عصار و فریده لاشایی هم از هنر شرق دور متاثر بودهاند. در دوران مدرنیسم، نمایشگاههای زیادی از نقاشی ژاپنی در اروپا برگزار میشود. در رویدادهای هنری امروز جهان کشورهایی مانند ایران، ترکیه و کشورهای عربی حرفهایی برای گفتن دارند، ولی در زمینه تئوری اثر مکتوبی در مورد هنر این خِطه نمیبینم. ما باید در انتخاب و شناخت موضوعات پژوهش و نگارش، بیشتر کار کنیم و خودمان را در جایی از جهان ببینیم.
پس بنا به گفته شما، تعاملات برخی کشورها با غرب و صدور هنر از اروپا به سایر دنیا و عدم علاقه ما به مکتوب کردن تاریخ در هر حوزهای از دلایل جایگاهی است که در تاریخ هنر داریم. در زمینه تاریخنگاری تا چه حد به دنیا وابستهایم و تا چه حد توانستهایم در دنیا شناخته شده باشیم؟
مسئله این است که تاریخ را نمیشود تغییر داد ولی میشود بر آن تبصره نوشت. این اتفاقی است که در بازخوانی تاریخ اتفاق میافتد و نمونه بارزش بازخوانی فمینیستی تاریخ هنر است. ما هنرمندانی در ایران داریم که جریانهای مدرنیستی جهان را با تاخیر در ایران معرفی کردند، اما مهمتر از این تأخر و تقدم این است که ما چطور دریافتش کردیم و چه چیزی به تاریخ هنر جهان افزودیم. طبیعتاً تاریخنگاری هم جدا از سایر زمینهها نیست و بنابراین ما تا حدی وابسته و مصرفکنندهایم. امروزه با اینکه تاریخ هنر خاورمیانه در حال گردآوری است اما بخش عمدهای از آن به همت کارشناسان اروپایی صورت میگیرد. معتقدم هر تغییر بنیادینی که قرار است انجام شود باید از درون و توسط کارشناسان داخلی اتفاق بیفتد و در این مسیر ارتباط مداوم با جهان وجود داشته باشد.
در زمینه هنر، پروژههایی جهت معرفی از سمت دولت انجام میشود. میخواهیم چند و چون این قبیل پرژهها را از نگاه شما ارزیابی کنیم. با توجه به شرایط حوزه نشر در زمینه هنرهای تجسمی، این پروژهها چه کارکردی میتوانند داشته باشند و تا امروز چقدر کارساز بودهاند؟
به نظر من، نهادهای دولتی باید رابطه نزدیکتری با بدنه هنرهای تجسمی در کشور داشته باشند. گاهی فکر میکنم که این نهادها پروژههای خوبی با نیتهای خوب در دست دارند، ولی چیزی که در نهایت اتفاق میافتد، بهترین اتفاق ممکن نبوده و از منظر کارشناسی باید نظارت و مدیریت بیشتری در بحث بودجه و شناخت نیازهای جامعه هنری انجام شود تا بهترین و سودمندترین پروژه انجام شود.
چرا در زمینه نقد آثار هنرمندان در حوزه هنرهای تجسمی کارهای چندانی انجام نشده است؟
مشکل به عدم علاقه ما در مکتوب کردن که در بحث تاریخنگاری نیز به آن اشاره شد، برمیگردد. البته وضعیت نقد از تاریخنگاری در هنر معاصر به مراتب بهتر است اما در مورد ادوار گذشته نمونههای کمی وجود دارد که بتوانیم به آن اشاره کنیم؛ هرچند در سالهای اخیر کارهایی در زمینه زندگینامه و بررسی آثار هنرمندان در حوزههای مختلف انجام شده و به شکل فزایندهای در حال رشد است.
بهنظر شما، چرا فضای آکادمیک و دانشگاههای ما در زمینه تولید و تألیف، خروجی بسیار کمی دارند؟ این مسئله ناشی از چیست؟
فضای دانشگاهی ما در زمینه هنر و البته تئوری هنر، اصلا فضای پویایی نیست و متاسفانه دانشجویان ما در یک بیانگیزگی بهسر میبرند؛ این بحث در مورد استادان دانشگاه نیز صدق میکند. بهنظر من، عدم تطابق نیازها و علایق دانشجویان با تخصص و رویکرد استادان میتواند یکی از دلایل این ماجرا باشد.
نظر شما