انتشارات براق، کتابهای «خدایا خیلی دوستت دارم!» نوشته سهام الاندلسی و «یاسمین و گل آفتابگردان» نوشته مهند العاقوص را با ترجمه علی باباجانی برای کودکان منتشر کرد.
در کتاب «خدایا خیلی دوستت دارم!» نوشته سهام الاندلسی و تصویرگری طیبه توسلی ماجرای کودکی بیان میشود که دلش میخواهد خدا او را دوست داشته باشد. پس دست به کارهایی میزند که از صفات خداوند هستند، مثل عدالت، زیبایی، مهربانی و بخشندگی.
عمق موضوع قصه، همراه با متن روان و تصاویر فنی آن، از ویژگیهای این اثر محسوب میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «پدرم گفت: «خدا بخشاینده است. از گناه مردم میگذرد. کسی بخشایندهتر از او نیست.»
دلم میخواهد بخشاینده باشم تا خدا مرا دوست داشته باشد.
وقتی خواهرم بیاجازه اسباببازیهایم را برمیدارد، اشتباهش را میبخشم. گربه کوچولو را هم که کلوچهام را یواشکی خورد، میبخشم. دوستم را هم میبخشم که حواسش نبود و مرا توی بازی هل داد.
پدربزرگم گفت: «خدا یکی است. خیلی دوست دارم خدا مرا دوست داشته باشد.»
به همین خاطر تلاش میکنم نمازم را به موقع و دقیق بخوانم تا ثابت کنم مسلمان واقعی هستم. میخواهم تمام زندگیام برای خدا باشد؛ چون خدای من است...»
«یاسمین و گل آفتابگردان»
در کتاب «یاسمین و گل آفتابگردان» نوشته مهند العاقوص و تصویرگری طیبه توسلی ماجرای دختربچهای به نام یاسمین بیان میشود که در سرزمینی زندگی میکند که تاریک است و مردم انتظار طلوع خورشید را میکشند. اما بعد از اینکه خورشید طلوع میکند اتفاق ناخوشایندی برای دخترک رخ میدهد.
در پشت جلد این کتاب نوشته شده است: «زمستان در حال رفتن بود که مردم خبر خوش طلوع خورشید را شنیدند. یاسمین وقتی این خبر خوب را شنید، آنقدر خوش حال شد که تا صبح خوابش نبرد. مثل ستاره، صورتش به طرف ماه بود و با ماه حرف میزد.
صبح که شد، یاسمین زیباترین لباسش را پوشید و بیرون رفت تا خورشید را ببیند. بچهها در کوچه جمع شده بودند و به آسمان نگاه میکردند. کوچه پر شده بود از سرو صدای شاد بچهها. یاسمین پیش بچهها رفت که منتظر آمدن خورشید بهار بودند.»
در بخشی از کتاب «یاسمین و گل آفتابگردان» میخوانیم: «گل لبخند، صورت زیبای یاسمین را زیباتر کرد. یاسمین بیشتر از قبل به گل آفتابگردان علاقهمند شد. انگار که چیز جدیدی را کشف کرده باشد، با خوشحالی پرسید: «پس به خاطر همین است که اسمت را آفتابگردان گذاشتهاند؟»
بله. من خورشید را با درون و وجودم میبینم و حس میکنم. هر جا که خورشید را حس کنم، سرم را به طرفش میچرخانم. تازه، من خیلی شبیه خورشیدم.
مادر، حرفهای یاسمین و گل را شنید و آرام شد. شب که شد، مادر پیش دخترش خوابید و او را در آغوش گرفت؛ مثل جسمی که جان و قلبش را در آغوش میگیرد. بعد قصه زیبای «مرد نورساز» را برای یاسمین تعریف کرد. مردی که به دریا میرفت و ماهیهای نورانی صید میکرد. بعد نورِ آنها را میگرفت و ماهیها را در دریا رها میکرد. نور ماهیها را به کسانی میداد که قدر نور و روشنی را میدانند. این طور شد که اسم آن مرد را مرد نورساز گذاشتند...»
نشر براق، کتابهای «خدایا خیلی دوستت دارم!» را در قالب 28 صفحه مصور رنگی با شمارگان سه هزار نسخه و قیمت 140 هزار ریال برای جلد سخت و 75 هزار ریال برای جلد شومیز و «یاسمین و گل آفتابگردان» را در قالب 28 صفحه مصور رنگی با شمارگان دو هزار و 500 نسخه و قیمت 140 هزار ریال برای جلد سخت و 75 هزار ریال برای جلد شومیز منتشر کرده است.
نظر شما