به مناسبت سوم اسفندماه سالروز کودتای 1299
کودتای سوم اسفند؛ آش شلهقلمکاری که سیدضیاء برای ایران پخت
سوم اسفند برابر با سالروز کودتای 1299.م است. برای بیان برخی از جزئیات این کودتا کتاب «شاهآفرینان، چگونگی پیدایش خاورمیانه امروزی» را ورق زدیم که ویژگی سطور انتخاب شده اظهارنظر شخصیتهای انگلیسی درباره دو تن از موثران کودتا (رضاخان و آیرونساید) است.
آثار بسیاری درباره رضاشاه تالیف شده که همه این کتابها گذری به کودتای سوم اسفند نیز داشتند و به چگونگی راه پیدا کردن وی به عرصه سیاست سخن گفتند. کتابهایی که منبع نخست آنها خاطرات ملکالشعرا بهار، «حیات یحیی» دولتآبادی، «تاریخ بیست ساله» حسین مکی، «ایران و ظهور رضاخان، از برافتادن قاجار تا برآمدن پهلوی» اثر سیروس غنی و «خاطرات آیرونساید» است و پس از آن نیز کتابهایی در ایران و خارج از کشور تالیف شد. به تازگی کتابی با نام «شاهآفرینان، چگونگی پیدایش خاورمیانه امروزی» نوشته «کارل ارنست مایر و شارت بلر برساک» با ترجمه کامل حلمی منتشر شده که صفحاتی را به این موضوع اختصاص داده است.
ساختمان باشکوه نمایندگی بریتانیا برای تسخیر افکار
برای درک همراهی انگلیسیها با کودتای سوم اسفند 1299 نخست باید دید که این کشور در ایران چه شرایطی دارد. دریافت موقعیت انگلیس از حس کوچک انگاشته شدن در برابر روسها در سفر لرد کرزن، وزیر امور خارجه انگلیس به خوبی مشهود است. در رابطه با سفر وی به مشهد میخوانیم: «هنگامی که لرد کرزن در سفر بزرگ خود در سال 1889 (1268 خورشیدی) به ایران از مشهد دیدن کرد، از حضور شمار زیاد روسها که در مشهد خوشنشین شده و تعداد گارد محافظ آنها، سخت شگفتزده گردید و نوشت: «نماینده پرتلاش روسیه در مشهد فردی بسیار شناختهشده در میان مردم است. او نماد کامل یک دولت قدرتمند است که از اعمال و رفتارش، مردم و بازاریان محلی با ستایش خاصی گفتوگو میکنند. او همانند ابری گسترده بر روی مردم سایه افکنده است». کرزن از کنسول و نمایندگی بریتانیا در مشهد بسیار ناخرسند شد و نوشت: «کنسولگری در محلی نامناسب جای گرفته با افرادی که اصولا قابل مقایسه با هیأت نمایندگی روسها نیستند و نمیتوانند خود را مظهر و نماینده دولت بریتانیا بخوانند.»
کرزن توصیههای خود را در این زمینه برای وزارت خارجه انگلستان فرستاد، هنگامی که وزارت خارجه نظریات او را نادیده گرفت، به روزنامه تایمز نوشت و خواست که محل اقامت کنسول تغییر یابد و ساختمانی در شأن دولت بریتانیا در اختیار هیأت نمایندگی قرار گیرد، ساختمانی که گویای شکوه امپراتوری بریتانیا باشد تا بتواند افکار مردم محلی را با پرستیژ و قدرت یک کشور قوی و ثروتمند، تحت تأثیر قرار دهد. به دنبال این مقاله یک ساختمان مجلل دو طبقه با ستونهایی به سبک یونانی مخصوص استقرار نمایندگی بریتانیا در مشهد بنا شد. ایوان کمربندی ساختمان دو طبقه را احاطه کرد و محوطهای به مساحت هشت جریب (حدود سی و هشت هزار متر مربع) که در آن خانههای متعددی برای سکونت کارمندان نمایندگی و گارد محافظ و دفاتر کار و اصطبل و غیره، اختصاص داده شده بود، بنا گردید، گارد نظامی هندی بیست و چهار نفره که وظیفه حفاظت از کنسول و این محوطه را بر عهده داشتند در این مجتمع زندگی میکردند.» (ص 449)
مردی که از اکثریت بشریت خوشش نمیآمد!
زمانی که انگلیسیها سطح حضور خود را در ایران بررسی میکنند با وجود حضور پررنگی که در جنوب ایران دارند، به آن بسنده نکرده و تمایل دارند که در ایران با توجه به حضور رقیب، نقش بیشتری داشته باشند. از این رو سراغ برخی رویکردها میروند که به نظر میرسد آمدن ژنرال آیرونساید به ایران دنبال این سیاست باشد. معرفی ژنرالی که به ایران سفر میکند میتواند تا اندازهای دورنمای حضور این کشور را در ایران نشان دهد. شاید در شناسایی آیرونساید، نگاه و نظر هموطن این ژنرال میتواند چهره وی را بهتر ترسیم کند. گرترود بل، بانوی سیاح انگلیسی، مشاور سیاسی و کاوشگر در رشتههای تاریخ و باستانشناسی بود اما در عین حال از زبدهترین و کارآمدترین ماموران «سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا (SIS)» در زمان خود، به ویژه در دوران جنگ جهانی اول به شمار میآمد. بل در توصیف ژنرالی که رضاخان را کشف کرد، مینویسد: «گرترود بل پس از ملاقات با این امیر سنگین وزن صدوبیست و پنج کیلویی در عراق نوشت: «آیرونساید فردی بینهایت خارقالعاده است، زیرا او از لحاظ هیکل و وزن بزرگترین مردی است که تا به حال من دیدهام. دوم اینکه اطلاعات کاملی از وضع اعراب و انگلیس و کشورهای دریای سیاه دارد. سوم اینکه در سی و هفت سالگی به سرلشکری رسیده و مهمتر از همه مترجم مبرز هفت زبان زنده دنیاست. کلیه این عوامل از او فردی بینهایت متشخص ساخته است تمام اینها یک طرف و با وجود همه اینها او مردی است که میتواند مأموریتهایی در شمال ایران (پرشیا) برعهده گیرد.»
جان سی.کرنز در «فرهنگ ملی شخصیتها» او را چنین معرفی میکند: «سالم، با عزمی آهنین، خوشقیافه، مشتاق و علاقهمند، بسیار مراقب با حافظهای همانند دوربین عکاسی تصویربردار، مردی تیزفهم، گرمجوش، خستگیناپذیر، با احساس، شفاف، دقیق و بینهایت صریح و رکگو، اما بیعلاقه به موسیقی، ادبیات و شعر و تئاتر و رقص، خوب مینویسد، به مراتب بهتر از آنچه که خود میپندارد، با دانش کامل از اختلافات نژادی طبقاتی، ملی و زبانی و با شناخت کامل از عامه عوام در صورت نیاز از رفقای خود و همچنین از دیگران بهخصوص امیران نیروی هوایی، سربازان وظیفه، سیاستمداران و رؤسای دانشگاهی که طرفدار صلح و ضد جنگ هستند، دیپلماتهای بیتفاوت و مسافران همراه در سفرهای دریایی و تقریبا از کلیه زنانی که در قلمرو مردان خدمت میکنند، بهشدت به گونهای کوبنده انتقاد میکند. از عکاسی، معماری و کارهای دستی خوشش میآید. اعتقاد کامل به برتری بریتانیا دارد و بارها اظهار نموده که از ایرلندیها، کلیمیها و مردم کشورهای پستتر و در حقیقت از اکثریت بشریت خوشش نمیآید.» (ص 466)
دیکتاتور نظامی که کلیه مشکلات را حل خواهد کرد
پس از ورود آیرونساید به ایران به نتایجی میرسد که ضعف قدرت مرکزی برای مقاصد بریتانیا خطرناک است. اگرچه وی به دنبال دور کردن خطر از هندوستان است اما شرایط سیاسی ایران را به دقت رصد میکند. به دنبال این نگاه به ارزیابی نیروی نظامی ایران میپردازد. در رابطه با سیاست آیرونساید میخوانیم: «با پیشرفت بلشویکها از یک طرف و عقبنشینی انگلیسیها از طرف دیگر و کاهش قدرت دولت مرکزی که روز به روز بیشتر میشد. هرمان نورمن، کمیسر بخت برگشته بریتانیا در تهران که میباید از دستورات لرد کرزن پیروی نماید، نمیدانست چه کند و وجود آیرونساید هم که از سیاست وایت هال لندن در مورد هندوستان به هیچوجه پشتیبانی نمیکرد، برایش مشکلآفرین شده بود. آیرونساید بر این باور بود که از هندوستان باید در ورای محدودههای مرزی آن کشور دفاع کرد و بدین منظور اندکاندک، شروع به اجرای برنامههای خود در مورد ایران کرد. او از فشارهای مالی که بیشتر بر دوش دولت هند بود جانبداری نمینمود. چه میدانست این هزینههای سنگین حاصل اجرای سیاستهای پیشگیرانه کرزن است، حتی اگر این سیاستها هم موفقآمیز میبود، حاصل آن مرزهای بیدفاع شمال ایران خواهد بود که همچنان بر روی روسها گشوده میماند.
درحالیکه تنها کوههای هندوستان مانع از حمله مستقیم روسها به هندوستان بود. آیرونساید بر این باور بود که دولت هند هم با او توافق دارد که برای حفظ هندوستان باید جنوب ایران را که منابع نفتی در آن منطقه نهفته است مورد توجه قرار داد و در حفظ آن که در واقع از منابع مهم مالی انگلستان است، مصمم بود، به عقیده آیرونساید همچنان که در خاطرات خود نیز آن را بیان کرده: «یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را حل خواهد نمود و خیال ما را از آن کشور راحت خواهد کرد» او در اجرای این برنامه شروع به دستچین کردن و گزینش افسران ایرانی از هنگ قزاق روس که از ششصد تا سههزار نفر در خدمت خود داشت، نمود که فرماندهی آن با سرهنگ استاروسلسکی بود و در آن هنگام سلاحهای جنگی و هزینه اداره هنگ تحت فرمان او را انگلیسیها تأمین میکردند.» (ص 467)
تسخیر تهران و منحل کردن کابینه با کودتایی بدون خونریزی
هنگامی که ژنرال بریتانیا مشغول ارزیابی افسران ایرانی است به فردی میرسد که در کتاب چنین ترسیم شده است: «در گرماگرم این ارتباطات آیرونساید، سرهنگ رضا خان را کشف کرد. رضا خان با قامتی بلند و کلاهی از پوست بره قراکل به سر به استحکام کفش آهنین، مشهور به رضا مسلسلی که همیشه اوقات یک مسلسل ماکسیم همراه خود داشت. در اینکه او ابهت و صلابتی شاهانه داشت، جای هیچگونه تردید نبود. ویتا سکویل وست را نیز چنین نظری بوده. اما این مردی که حضورش در مجامع بلافاصله احساس میشد، با دماغی بزرگ و موهای جوگندمی و چانه و آروارههای مردانه و خشن واقعا نمونه یک افسر هنگ قزاق بود. آیرونساید برداشت خود را از رضا خان در دفتر خاطراتش چنین نوشت: «صادقترین فردی است که تاکنون در این کشور دیدهام. او در واقع روح و جسم هر محفلی است» آیرون به دنبال دیدار و آشنایی خود با رضا خان او را به فرماندهی هنگ قزاق قزوین منصوب کرد و پیش از اینکه ایران را به مقصد قاهره برای شرکت در کنفرانس عرب در روز دوازده فوریه ترک نماید، در نشستی با سرگرد اسمیت که در آن زمان مسئول سررشتهداری و کارگزینی هنگ قزاق قزوین بود و رضاخان هم در این ملاقات حضور داشت، گفت:
«چنانچه رضا خان قدرت را به دست گیرد، دولت بریتانیا در این مورد هیچگونه مخالفتی نخواهد داشت مشروط بر اینکه او احمدشاه را از سلطنت خلع نکند.» رضاخان با این شرط موافقت نموده و در تاریخ بیست و یک فوریه، شبانه هنگ خود را به سوی تهران حرکت داد. تهران شهر بیدفاعی بود، به ژاندارمری و پلیس دستور داده شده بود تا در پادگانهای خود مستقر باشند و بدینسان رضاخان در یک کودتای بدون خونریزی تهران را تسخیر و کابینه را منحل نمود. درست همزمان با این حوادث هواپیمای حامل آیرونساید در اولین گام به مقصد قاهره، در همدان سقوط کرد. ریچارد اولمن پژوهشگر دانشگاه پرینستون در یادداشتهای بسیار دقیق خود از حوادث سالهای 1921-1920 (1300-1299 خورشیدی) مینویسد: «روشن نیست که اگر آیرونساید، رضاخان را انتخاب نکرده بود آیا او میتوانست قدرت را به دست گیرد، و این کاملا واضح است که آیرونساید و دولت بریتانیا در روبهراه کردن کودتای بیست و یک فوریه 1921 میلادی (1299خورشیدی) رضا خان سهم بسزایی داشتند و او توانسته با استفاده از موقعیت، قدرت را به دست گیرد.» (468)
خاطراتی که آیرونساید درباره کودتا نوشت
آنطور که در سطور بالا از زبان پژوهشگر انگلیسی میخوانید وی بریتانیا را عامل مستقیم کودتا نمیداند بلکه عوامل این کشور را در فراهم آوردن شرایط کودتا دخیل میشمرد و تصریح میکند که قصد تغییر سلسله قاجار در کار نبود.
اما مرور کودتا از سوی یکی از عوامل دخالتگر آن به گونه دیگری است اگرچه این ژنرال نیز معتقد است که دیگران وی را عامل اصلی کودتای سوم اسفند ترسیم میکنند. آیرونساید در خاطرات خود آورده است: «در روز بیست و سه فوریه آیرونساید در دفتر خاطرات خود چنین نوشته بود: «تصور میکنم همگان بر این باورند که کودتا را من طراحی کردهام و من هم در درون خود بر این باورم که چندان هم نادرست نیست» در ماه آوریل نیروهای نورپرفورس (نیروهای شمال ایران) با به جا گذاردن بخش کوچکی از نفرات، مقداری اسلحه و مهمات، آذوقه و توپ برای قزاقهای رضاخان از منطقه شمال عقبنشینی نمودند و این علیرغم اعلام خطری بود که قبل از وقوع کودتا، آیرونساید به نورمن که نسبت به وقوع کودتا مردد بود، کرده بود بهخصوص که همزمان با این وقایع، در نهایت شگفتی و بدون اطلاع قبلی بیشتر افسران و درجهداران انگلیسی را برای خدمت در نقاط دیگر خارج از ایران اعزام کرده بودند و این امر سبب ناخشنودی نخستوزیر منصوب سیدضیاالدین طباطبایی گردید.» (ص 469)
سیاستمدارانی که سیدضیاء آنها را چِلاند
گرترود که اخبار ایران را در زمان کودتا دنبال میکرده درباره نحوه اداره کشور از سوی سیدضیا با قلمی کنایهآمیز مینویسد: «سیدضیا برای برنامههای خود نیاز به پول داشت. این پول را میباید یا از خارجیان وام میگرفت و یا مالیاتها را بالا میبرد. رضاخان، وزیرجنگ کابینه سیدضیا بود. سیدضیا ناگزیر بیشتر دوستان ثروتمند و باقدرت خود را به زندان انداخت تا بتواند آنها را چلانده و از آنها پولی درآورد و رضاخان هم که با وساطت نورمن در کابینه راه یافته و از حمایت شاه و وزیر خارجه شوروی برخوردار بود روابط دوستانه خود را با سیدضیا گسست و سرانجام سیدضیا را کنار گذارد. گرترود بل که در بغداد ناظر بر این امور بود در روز بیست و نه می چنین نوشت: «اخبار این هفته صرفا مربوط به ایران است. سیدضیا این کشور را در یک دیگ آش شلهقلمکار عجیبی خواهد انداخت و من نگرانم که مبادا این آش پخته شده منفجر گردد. سیدضیا را یک گروه قزاق به فرمان رضاخان که سربازی بیاطلاع و ناآگاه از اداره امور کشور و بسیار علاقهمند به برپایی یک حکومت دیکتاتوری بود دستگیر کردند و زمانی که نیروهای مسلح انگلیسی کشور را ترک کردند، سایر نیروهای رضاخان کاملا بر سراسر کشور مسلط شدند.» (ص470)
اگرچه در یادداشتها و پژوهشهای مورخان و محققان انگلیسی به هدایت و دستور کودتای سوم اسفند سخنی گفته نشده، اما به حمایت از این رویداد به دلیل دنبال کردن مقاصدی خاص به روشنی اعتراف شده است که در خاطرات آیرونساید، کاشف رضاخان قابل لمس است. نکته جالب توجه در سطور بالا، حمایت وزیر امور خارجه شوروی از رضاخان مهره کودتاست. رضاخانی که به گواهی همین متن به صحنه آمد تا کفه ترازو را به نفع رقیب کند.
نظر شما