در این کتاب پرسشهایی در ارتباط شعر با طبیعت با شاعران مطرح شده است. 6 پرسش اصلی این کتاب عبارتاند: یک) احساستان نسبت به طبیعت چگونه است؟ به عبارت دیگر هنگامی که واژه طبیعت را میشنوید، چه احساسی به شما دست میدهد؟ دو) آیا علاقه به طبیعت به دوره خاصی از زندگی و سرزمین خاصی که دورهای از زندگی در آن سپری شده است، مربوط میشود؟ مثلاً زندگی در روستا یا زندگی در شهرهای کوچک حاشیه کویر در سالهای کودکی و جوانی؟ سه) در شعر شما طبیعت دارای چه جایگاهی است؟ آیا گرایش به طبیعت را در شعر ضروری میدانید یا خیر؟ چهار) آیا جلوههای گوناگون طبیعت، برای مثال محیط سرسبز جنگلی یا محیط شنزار کویری، میتواند در نوع تفکر و احساس شاعری که در چنان فضایی زندگی میکند، تأثیرگذار باشد؟ پنج) آیا میتوان گرایش به طبیعت را در شعر به نوعی علاقه به محیط زیست تلقی کرد و به مسائل زیست محیطی مربوط دانست؟ شش) به جز این سؤالها چه نکتههای ناگفتهای را میتوانید در این زمینه مطرح کنید؟
در «طبیعت و شعر» این 6 پرسش با شاعرانی چون منوچهر آتشی، مسعود احمدی، منصور اوجی، شاپور بنیاد، فرخ تمیمی، بیژن جلالی، محمد حقوقی، پرویز خائفی، گیتی خوشدل، مینا دستغیب، اسماعیل رها، کاظمسادات اشکوری، طاهره صفارزاده، عمران صلاحی، ناهید کبیری، مرسده لسانی، م.آزاد، فریدون مشیری، کیومرث منشی زاده و ضیاء موحد مطرح شده است.
ضیاء موحد در پاسخ به پرسش اول چنین میگوید: «من خود جزئی از طبیعت هستم، اما جزئی جداییناپذیر. این جداییناپذیری از طبیعت واقعیتی است که غفلت از آن پیامدهای فلسفی گمراهکننده دارد. قطعههای یک ماشین هم اجزای ماشین هستند اما جداییناپذیر از آن نیستند. هر قطعه، جدای از ماشین هم وجود دارد. اما من به گونهای جزئی از طبیعت هستم که تصور جداییپذیری من از آن تصوری است محال. یعنی تصوری تصور ناکردنی. در واقع احساس من به طبیعت احساس طبیعت است به طبیعت. اما تفاوت انسان اندیشنده با موجودات دیگر در آگاهی از این پیوستگی با طبیعت و جداییناپذیری از آن است. و در میان انسانها، شاعران و آنان که حس شاعرانه دارند اشعار بدین پیوستگی و اتحاد با طبیعت بینشی را در تضاد و تقابل با هم مینهند و به تبلیغ غربت و بیگانگی انسان در جهان و با جهان میپردازد.
بدین ترتیب شاعر با اندیشیدن درباره طبیعت و زیستن با طبیعت در واقع به خود میاندیشد و در خود زیست میکند. تفاوت ناظمی که از دور به طبیعت مینگرد و با انواع صنایع بدیعی و بازی با لغات قصیدهای در وصف بهار یا توصیف خزان میسراید –کاری که بسیاری از ناظمان سنتی عمری در آن تلف کردهاند- با شاعری که مانند نیما عطر و طعم و صدای طبیعت در شعر او تجلی میکند در همین آگاهی درجات و جلوههای گوناگون دارد.»
کیومرث منشیزاده نیز در پاسخ به پرسش نخست میگوید: «طبیعت آدمی را احساساتی میکند، زیبایی به روح پر و بال میدهد و روح اوج میگیرد. مثلاً شب مهتاب که امواج نقرهای ماه روی شاخ و برگ درختان باغ میریزد انسان را لبریز از زیبایی میکند و رویا جان میگیرد یا کسی که از شهرهای بسته و پر ساختمان که افق دید محدود است وارد فضای باز و گسترده طبیعت میشود خود را آزاد احساس میکند، چرا که دیوارها افق دید را محدود نمیکند و تا چشم کار میکند زیبایی و زیبایی است با این حال من اگر ساعتهای زیاد در طبیعت باشم خسته میشوم، شاید به علت اینکه بهوسیله زیبایی خسته میشوم.»
شاعر شعر ریاضی در بخش دیگری از سخنانش میگوید: «قانونی هست در ریاضیات فلسفی به نام قانون ارژینال، بر طبق این قانون ارزش هر چیز به نسبت تعداد آن رو به سقوط است. مثلاً ارزش آب به نسبت هر قطره آبی که مینوشیم پایین میآید تا در نقطهای به صفر میرسد و از آن نقطه به بعد وارد بعد منفی میشود و برای بدن مضر است. شاید بر اساس همین قانون است که وقتی زیاد از زیبایی بهرهور میشویم یک نوع دلزدگی احساس میکنیم.»
در بخشی از پیشگفتار این کتاب میخوانیم: «طبیعت، این گستره باشکوه و نشانه قدرت بیپایان الهی، از سویی سایه مهر و نوازش خود را بر فراز سرمان گسترده و از سوی دیگر در زیرپایمان چونان مهد آرامش و آسایش است و گویی با ما عهدی ناگسستنی بسته است...
قرنهاست که شاعران جهان، به ویژه شاعران ایران، دل به عشق و سودای طبیعت سحرآفرین سپردهاند و در وصف آن، از جان و دل، شعر سرودهاند. در شعر ما میتوان از گذشتگان از منوچهری دامغانی نام برد و از معاصران از نیما یوشیج، و در شعر دیگر کشورها نیز وصف طبیعت جایگاه ویژهای دارد.»
«طبیعت و شعر» که سال 1380 از سوی انتشارات کتاب مهناز منتشر شد، امسال (1394) از سوی همین انتشارات در شمارگان 800 نسخه به بهای 13 هزار و 800 به ویترین کتابفروشیها راه یافته است.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:
نظر شما