دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۵
ترجمه مینو مشیری از «برادرزاده رامو» در دست مخاطبان قرار گرفت

رمان «برادرزاده رامو» با ترجمه مینو مشیری از سوی نشر چشمه منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) رمان «برادرزاده رامو» نوشته دُنی دیدرو، نویسنده فرانسوی با ترجمه مینو مشیری از سوی نشر چشمه منتشر شد.
 
بنابرآنچه در مقدمه این کتاب می‌خوانیم، «برادرزاده رامو» اثر دُنی دیدرو، از فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه، یکی از آثار مشهور ادبی-فلسفی جهان است و بیشتر به یک رساله فلسفی می‌ماند تا رمان. «برادرزاده رامو» با این جمله از هجایات هوراس آغاز می‌شود: «موجودی که تحت تأثیر همه ستارگان متغیر عالم زاده شده»؛ که دقیقاً در وصف کسی مانند ژان فرانسوا رامو که دایم از افراط و تفریط رو می‌کند صادق است. با این شرح «در میان آدمیان جمعی همواره فاسدند و بدکار و جمعی دیگر که به شمار بیشترند، گاه به نیکی رو می‌کنند و گاه بدی.» ژان فرانسوا رامو «دمدمی زیسته و دم به دم تغییر کسوت داده، از خانه‌ای زیبا بیرون آمده تا یکباره در زاغه بخزد...»
 
این اثر هجایی مشهور که به احتمال در سال 1762 نوشته شده، بارها در سالیان بعد به دست دیدرو بازنویسی شد. جالب این‌که پیش از آن‌که فرانسوی‌ها با آن آشنا شوند، نسخه‌ای از آن به دست شیللر می‌رسد و تحسین او را برمی‌انگیزد. شیللر آن نسخه را برای گوته می‌فرستد و گوته چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که در سال 1805 آن را به آلمانی ترجمه می‌کند. این شاهکار بی‌همتای «جدل» پس از مرگ دیدرو(سال 1784) در سده نوزدهم از روی یکی از نسخه‌های کم و بیش صحیحی که مفقود شده‌اند، به طبع رسید.
 
انگیزه و محرک دیدرو برای نوشتن این اثر مبهم است. مسلم این است که دیدرو هرگز آن گفت‌و‌شنودی را که نقلش می‌کند با «برادرزاده رامو» نداشته است. اما ژان فرانسوا رامو موجودی خیالی نیست. او واقعی است و حقیقتاً برادرزاده ژان فیلیپ رامو، موسیقیدان معروف فرانسوی در سده هجدهم است. اما او نه آن لات آسمان‌جل وقیح و نه آن خردمند روشنفکری است که دیدرو به ما معرفی‌اش کرده. اگر با ارازل آمیزش دارد برای تفریح و تشفی خاطر است. او جوانی است تن‌پرور که یگانه ذوق و قریحه‌اش موسیقی است اما حتی در این زمینه هم پشت‌کار ندارد. برای امرار معاش درس آواز و کلاوسن می‌دهد. حضورش فقط به ضرورت وجود مخاطبی است تا گفت‌وشنود میان «من» و «او» را در اثر میسر سازد. دیالوگ در آثار دیدرو، حتی در رمان «ژاک قضا و قدری و اربابش» به نیاز او برای نضج بخشیدن اندیشه‌هایش بهتر پاسخ می‌گفت.
 
در حقیقت «من» و «او» هر دو شخصیت‌هایی تمثیلی‌اند و دیالوگ میان دیدرو و خودش، یا بهتر بگوییم میان دو جنبه آشتی‌ناپذیر معیارهای اخلاقی‌اش. «برادرزاده رامو» فاصله و اختلاف میان اندیشه فلسفی و واقعیت روزانه را به ما نشان می‌دهد.
 
در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «هوا چه خوب یا چه بد، عادت دارم حدود پنج بعداز ظهر برای گردش به پاله‌رویال بروم. آن منم که همیشه تنها روی نیمکت خیابان درختی آرژانستون نشسته‌ام و غرق خیال هستم. ذهنم را از هر قید و بندی رها می‌سازم. اجازه می‌دهم تا اولین فکر عاقلانه یا غیرعاقلانه‌ای را که به ذهن می‌رسد دنبال کنم. درست مثل جوانان هرزه ما که در بلوار فوآ دنبال معرکه‌ای بی‌مغز، شوخ و شنگ، با نگاهی بی‌حیا و دماغ سربالا می‌افتند تا این یکی را ول کنند و شتابان آن دیگری را تعقیب کنند، خواهان همه باشند و به هیچ‌یک دل نبندند. افکارم دلبرکان من‌اند. اگر هوا سرد یا بارانی باشد، به کافه رژانس پناه می‌برم و در آنجا به تماشای بازی شطرنج می‌نشینم. پاریس در عالم و کافه رژانس در پاریس جایی است که در آن بهتر از هر مکانی شطرنج بازی می‌کنند. لگال فکور، فیلیدور تیزبین و مایو قوی‌هیکل در آن کافه که صاحبش ری است با هم رقابت می‌کنند؛ در آنجاست که حیرت‌انگیزترین حرکت مهره‌های شطرنج را می‌بینید و زننده‌ترین حرف‌ها را می‌شنوید؛ چون اگر می‌شد مانند لگال باهوش بود و شطرنج‌بازی ماهر، می‌شود چون فوبر و مایو نیز استاد شطرنج بود و احمق.
 
روزی بعد از ناهار آنجا بودم؛ کمتر حرف می‌زدم و می‌کوشیدم چیزی نشنوم که ناگهان موجودی عجیب‌الخلقه که به لطف پروردگار در مملکت ما کم نیستند سراغم آمد. او ترکیبی از تفرعن و رذالت، عقل سلیم و بی عقلی بود.»
 
«برادرزاده رامو» نوشته دُنی دیدرو با برگردان مینو مشیری در 122 صفحه به بهای هشت هزار و 500 تومان در  شمارگان هزار و 500 نسخه به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است. 

برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها